س: به جز مباحثی که مطرح کردید، چه شاخص‌های دیگری می‌توانیم پیدا کنیم از رویکردهای سران بنی‌امیه بر علیه خاندان رسالت و نبوت که آن‌ها نیز در چارچوب جنگ روانی قابل بررسی باشد؟

 از جمله شگردهایی که سران بنی‌امیه در دوران امیرالمؤمنین علیه‌السلام و دو سبط بزرگوارش در پیش گرفته بودند این بود که معاویه و یزید می‌آمدند افرادی را که صاحب نفوذ بودند، مثلا از صحابه بودند، آن‌ها را می‌خریدند و نظرات و صحبت‌های خود را از زبان آن‌ها به مردم می‌گفتند. برای نمونه بر علیه حضرت علی (ع) از بزرگان و نخبگان جامعه حرف­‌هایس می‌گفتند و در جامعه رواج می‌دادند. روان­شناسی معتقد است برای تولید یا تغییر یک نگرش یا رفتار، استفاده از دیگرانِ مهم خیلی مؤثر است. بهره گیری از افرادی که در ذهن فرد، مهم هستند. آن­‌ها هم در واقع از «دیگرانِ مهم» استفاده می‌کردند و نظرات و صحبت‌های دیگران مهم را علیه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم استفاده می‌کردند و این خیلی می‌توانست مردم را به بیعت با یزید و معاویه وا دارد. از طرفی در جاهایی که علی (ع) با قاطعیت احقاق حق مسلمین را می‌نمود آن ­را تعبیر معکوس می‌کردند. نمونه‌اش ماجرای عقیل‌بن‌ابی‌طالب و جدیت علی (ع) در تقسیم عادلانه بیت المال با او را دستمایه به سخره گرفتن قرار می‌دادند. یا هنگامی که عمار شهید شد چون می‌دانستند قاتل عمار مورد لعن پیامبر (ص) است سعی کردند طوری جلوه بدهند که انگار علی (ع) باعث کشته شدن او شده است.

خودشان که قاتل بودند شدند خونخواه کسی که کشته بودند، سعی کردند طوری جا بیاندازند واقعا علی (ع) قاتل عمار است. یا در مورد خون­خواهی برخی صحابه نیز همین ماجرا را ایجاد کردند.

در تمام جنگ‌های آن ­موقع چیزهایی از این قبیل زیاد دیده می‌شود؛ مثلا در جنگ صفین کاری که معاویه با توصیه عمرو عاص کرد این بود که دستور داد لشکریان شروع کنند به کوبیدن طبل؛ طوری که وانمود کنند سپاه بسیار بزرگی مستقر شده است و سعی کردند کاری کنند که سپاه علی (ع) بترسد. یا همان ماجرای قرآن بر سر نیزه گذاشتن، خودش یک عملیات روانی است که به­ یک ­باره جریان جنگ را مغلوبه می‌کنند طوری که در جنگی که شکست معاویه حتمی بود و طبق نقل، مالک اشتر تا خیمه او رسیده بود به یکباره جنگ تغییر می‌کند طوری­ که یاران خود حضرت علی (ع) به سمتش می‌آیند و تهدید می‌کنند که باید جنگ را به اتمام برساند.

منتها آن‌چه در سیره امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) و امثالهم می‌بینیم این است که آن‌ها از شیوه‌های صحیح و انسانی استفاده می‌کنند و هیچ وقت دست به رفتارهای خلاف اخلاق و خلاف اصول دین نمی‌زنند در حالی که طرف مقابل در جنگ روانی خود از مسیر صداقت و درستکاری نیز خارج می‌شود.

 

س: از رویکردهای مختلف جنگ روانی بنی‌امیه سخن گفتید، با توجه به این‌که محور بحث ما در سایت کرب‌وبلا، سیدالشهدا (ع) است، اجازه بدهید اینگونه بحث را ادامه بدهیم و من این سوال را مطرح کنم که خاندان اموی و به خصوص معاویه و یزید جنگ روانی را بر علیه امیرالمؤمنین (ع) و فرزندان آن بزرگوار شروع کرده بودند، در چنین شرایطی، زمانی که امام حسین (ع) به عنوان فرزند دوم امیرالمومنین (ع) وصی و جانشین پدر و برادر، امام حسن مجتبی (ع) شد، با ابعاد گسترده جنگ روانی بنی‌امیه چگونه مقابله کرد و نوع مواجهه امام حسین (ع) و پاسخ‌دهی حضرت و نیز روشن کردن حقایق توسط حضرت چگونه صورت می‌پذیرفت که اجازه ندهد خاندان اموی و دستگاه‌های رسانه‌ای آن‌ها به اهدف شومشان برسند؟

همان طوری که می‌دانیم امیرالمؤمنین (ع) و فرزندان این بزرگوار به عنوان وارثان نبی مکرم اسلام در جامعه اسلامی بودند که به لحاظ ایمان، تقوا، علم و هر شاخصه‌ای که مدنظر باشد سرآمد روزگار خود بودند و این برنده‌ترین سلاحی بود که امویان به شدت از آن پروا داشتند. برای نمونه اگر خلیفه اموی می‌گفت السلام علیک یا رسول الله!! امام حسن مجتبی و یا امام حسین (ع) می‌فرمودند السلام علیک یا ابتا!!

از این مورد کلان که بگذریم، امام حسین (ع) در زمان‌ها و مکان‌های مختلف برای روشنگری مردم و کنار زدن غبارهای به وجود آمده از سوی امویان که قدرت تمیز بین حق و باطل را برای مردم سخت کرده بود، تلاش می‌کردند تا دیده مردم به حقیقت واقعی روشن شود و این وظیفه حضرت بود ولی این‌که مردم کدام را اختیار کنند آن دیگر دست خودشان بود. برای نمونه حضرت ظهر عاشورا در بالای تپه و در معرض دید دشمن نماز ظهر برقرار کردند برای خنثی کردن آن تبلیغات منفی که یزید و معاویه می‌خواستند بگویند امام حسین (ع) دین ندارد و ایشان می‌خواهد بگوید نه اتفاقا من در مسیر دینداری هستم و در مورد نماز آن­ را بر بلندی و در محل دیده می‌خواند که همه بدانند امام حسین (ع) و یارانش اهل نماز هستند.

تلاش امام حسین (ع) این بود که هر کجا می‌رسیدند سعی می‌کردند با بیان حقایق و شفاف نمودن مسائل، تبلیغات دشمن را خنثی کنند. تلاش‌های زیادی نیز از ایشان می‌بینید. منزل به منزل سخنرانی‌هایی که می‌کنند، افرادی که در طول این سخنرانی‌ها و صحبت با امام حسین (ع) همراه می‌شوند و در مسیر می‌آیند و شهید می‌شوند حربن‌یزید ریاحی نتیجه همین تلاش و روشنگری است.

همچنین ما در تواریخ داریم برای این‌که از سخنرانی‌های امام حسین (ع) بهره برده نشود، لشکریان یزید هلهله راه می‌انداختند و صدا می‌کردند که صدای امام حسین (ع) شنیده نشود و لذا علی اصغر (ع) را آورد و گفت اگر با من مشکل دارید دست کم خودتان به این کودک آب بدهید. در واقع گویی برای یک عملیات روانی ماندگار در تاریخ می‌خواست بگوید مردم تاریخ بنی‌امیه را بشناسید که اهل کودک‌کشی هستند و اگر دردشان واقعا درد دین بود به کودک معصوم رحم می‌کردند.

جمله ماندنیِ ایشان که فرمود: اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید؛ یکی از درس‌­های روانشناختی در عملیات روانی­ست که فقط به تنهایی می‌توان در همین مورد ساعت‌­ها درس روان­شناسی داد.

در زمانی دیگر، حضرت نامه‌های خود کوفیان را آورد و گفت شما خودتان گفتید من بیایم. من خودم سرخود نیامدم. به این ­وسیله می‌خواستند کورسوی وجدان برخی از کوفیان را بیدار کنند و نیز به ذهن‌های قضاوت­گر آینده تفهیم کنند که آمدن حضرت با تکیه بر رأی و تقاضای یک ملت بود. بدیهی است وقتی ملتی بگوید ما فلان حاکم را نمی‌خواهیم و بلکه فلان حاکم دیگر را می‌خواهیم؛ این خودش سند مقبولیت و مشروعیت قیام می‌شود.

فکر می‌کنم بتوانیم از بحث روانشناسی اجتماعی و نظریه «بندورا» استفاده کنیم که می‌گوید گاهی برخی حادثه‌ها از نظر روانی آنقدر شوکه کننده است که عده‌ای از مردم به شکل مبهوت از شدت ترس فقط نظاره‌گر می‌شوند و کاری نمی‌کنند.

منتها آن‌چه در سیره امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) و امثالهم می‌بینیم این است که آن‌ها از شیوه‌های صحیح و انسانی استفاده می‌کنند و هیچ وقت دست به رفتارهای خلاف اخلاق و خلاف اصول دین نمی‌زنند در حالی که طرف مقابل در جنگ روانی خود از مسیر صداقت و درستکاری نیز خارج می‌شود. کما این‌که از حضرت علی (ع) داریم که می‌فرماید اگر سیاست، به دغل بازی باشد من سیاست‌مدار نیستم و اگر من هم دغل باز بودم می‌توانستم از همه سیاست‌مدارتر باشم. در واقع حضرت می‌خواهد اشاره بفرماید که من چهارچوبی دارم که در آن حرکت می‌کنم و از آن خارج نمی‌شوم اما رقیب آن چهارچوب را ندارد برای همین هر تخلفی مرتکب می‌شود.

بنابراین عجیب نیست اگر بنی‌امیه در جنگ روانی -حسب ظاهر- پیروز شده باشند. اما این رفتار صحیح و اسلامی امام حسین (ع) خودش نوعی عملیات روانی است که بعدها به تاریخ درس اخلاق می‌دهد.

 

س: کنش و واکنش مردم و به طور خاص نخبگان جامعه اسلامی در مواجهه با جنگ روانی علیه امام (ع) چگونه بود و این جنگ روانی توانست چه تاثیری بر کنش و واکنش‌های مردم آن زمان بگذارد؟

به هر حال رویکردهای بنی‌امیه و کارگزارانشان در عراق منجر به ترس بسیاری از بزرگان و خواصی گردید که خود دعوت‌کننده حضرت بودند و بسیاری افراد از ترسشان وارد عرصه کربلا نشدند و خانه‌نشین گشتند. به عنوان نمونه سلیمان‌بن‌صرد از بزرگان کوفه است. اما وقتی که امام حسین (ع) می‌آید؛ او فرمان سکوت می‌دهد و می‌گوید بنشینیم تا بدانیم چه می‌شود و نمی‌گذارد طرفداران بیایند و حمایت کنند و بعد از این­‌که واقعه کربلا رخ می‌دهد توبه می‌کند و جنبش توابین را راه می‌اندازد که حاصل زیادی ندارد. فکر می‌کنم بتوانیم از بحث روانشناسی اجتماعی و نظریه «بندورا» استفاده کنیم که می‌گوید گاهی برخی حادثه‌ها از نظر روانی آنقدر شوکه کننده است که عده‌ای از مردم به شکل مبهوت از شدت ترس فقط نظاره‌گر می‌شوند و کاری نمی‌کنند.

موقعی هم که مسلم در کوفه است قیامی را مسلم در کوفه به راه می‌اندازد و شرایطی برای ابن‌زیاد به وقوع می‌پیوندد که در محاصره می‌افتد اما از طریق نیرنگی که می‌زند و همسران مردم را می‌فریبد ترتیبی اتخاذ می‌کند که کم‌کم اطرافیان مسلم او را طرد می‌کنند، این­‌ها همه جنگ روانی است.

یا مثلا در جریان هانی‌بن‌عروه و این‌که چه برخوردی با او می‌شود؟ هانی را دار می‌زنند و آن­ هم جلوی چشم مردم که مردم بفهمند هانی که آنقدر مشهور بود و مهم بود واقعا با او این­طور برخورد شد ما که جای خود داریم. یا دروغی که گفتند که سپاهی با 20 هزار جمعیت دارد از شام می‌آید و اگر با شما روبرو شوند تمام کوفه را با خاک یکسان می‌کنند. با همه این رفتارها و حرف‌­ها باعث شدند تا تعداد یاران حضرت کاهش پیدا کند.