محمدعلی مجاهدی، در دوم فروردین سال 1322 ه.ش در شهر مقدس قم دیده به دنیا گشود. اصالتا تبریزی اما سال‌هاست که در مجاورت کریمه اهل‌بیت علیهم‌السلام با تخلص «پروانه»، شمع محافل و مجالس ادبی است.

پدرش آیت‌الله آقا میرزا محمد مجاهدی تبریزی از استادان حوزه علمیه قم بود و شاگردان زیادی پرورش داد که پس از سال‌ها تدریس درگذشت و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

خود او هم محضر عالمانی از قبیل علامه طباطبایی، سید محمدهادی میلانی و سید حسین قاضی را درک کرده است. از 18 سالگی به سرودن شعر پرداخت؛ «یک صحرا جنون»، «سیری در ملکوت»، «آسمانی‌ها» و «یک دریا عطش» کتاب‌های حاوی اشعار اوست.

در حوزه تصحیح و گردآوری اشعار نیز تألیفاتی دارد که از آن جمله ‌است:

مجموعه شعر بقیع، یک قطره از دریا، گریه اشک، یاس کبود، تذکره سخنوران قم، معارف اللطائف، فغان دل (تصحیح دیوان شرر بیگدلی قمی)، تصحیح گنجینه اسرار عمان سامانی به انضمام وحدت کرمانشاهی و ... .

سال‌ها جلسات هفتگی «انجمن ادبی محیط» در منزلشان دائر بوده و هنوز هم عصرهای جمعه با حضور شاعران ولایی و آیینی برقرار و پایدار است.

سایت کرب‌وبلا این دو غزل عاشورایی و یک رباعی مهدوی را به بهانه زادروز این استاد فرهیخته آماده کرده است:

 

بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد

تا سینه را نشانه تیر بلا نکرد

 

تا دست رد به سینه بیگانگان نزد

خود را مقیم درگه آن آشنا نکرد

 

تا هر دو دست را به ره حق ز کف نداد

در کوی عشق، خیمه دولت به پا نکرد

 

تا از صفای دل نگُذشت از صفای آب

خود را مدام، قبله اهل صفا نکرد

 

شرح غم شهادت او را به نینوا

نشنید کس که چون نی محزون، نوا نکرد

 

در کارزار عشق، چو عباس نامدار

جان را کسی فدای شه کربلا نکرد

 

تا داشت جان، ز جانب مقصد نتافت رخ

تا دست داشت، دامن همت رها نکرد

 

در راه دوست از سر کون و مکان گذشت

وز بذلِ جانِ خویش در این ره، ابا نکرد

 

خالی نگشت کشور «الا» ز خیل کفر

تا دفعِ خصمِ دوست، به شمشیر «لا» نکرد

 

از پشت زین به روی زمین تا نیوفتاد

از روی غم، برادر خود را صدا نکرد

 

ره را به خصم با تن بی‌دست بست، لیک

لب را به آه و ناله و افسوس، وا نکرد

 

دل سوخت زین اَلم که به میدان کارزار

دشمن هر آن‌چه تیر به او زد، خطا نکرد

 

ام‌البنین که مظهر صبر و شکیب بود

غیر از فراق، قامت او را دوتا نکرد

 

«پروانه»‌ام به گِرد رخ دوست ز‌آن ‌که دوست

لطفی که کرد در حقِ مس، کیمیا نکرد

 

***

می‏آید از سمت غربت، اسبی که تنهای تنهاست

تصویر مردی که رفته ا‌ست، در چشم‏هایش هویداست

 

یالش که همزاد موج است، دارد فراز و فرودی

اما فرازی که بِشْکوه، اما فرودی که زیباست

 

در عمق یادش نهفته‌ است، خشمی که پایان ندارد

در زیر خاکستر او، گل‏های آتش شکوفاست

 

در جان او ریشه کرده‌ است، عشقی که زخمی‏ترین است

زخمی که از جنس گودال، اما به ژرفای دریاست

 

داغی که از جنس لاله‌ است، در چشم اشکش شکفته ا‌ست؟

یا سرکشی‏های آتش‌، در آب و آیینه پیداست؟

 

هم زین او واژگون است، هم یال او غرق خون است

جایی که باید بیفتد، از پای زینب، همین جاست

 

دارد زبان نگاهش، با خود سلام و پیامی

گویی سلامش به زینب، اما پیامش به دنیاست:

 

از پا سوار من افتاد، تا آن‌که مردی بتازد

در صحنه‏هایی که امروز، در عرصه‏هایی که فرداست

 

این اسب بی‌صاحب انگار، در انتظار سواری ا‌ست

تا کاروان را برانَد، در امتدادی که پیداست

 

***

ای جان جهان! عیان، تو را باید دید

با دیده خون‌فشان، تو را باید دید

 

در مسجد سهله از فرج باید گفت

در مسجد جمکران، تو را باید دید

 

برای مشاهده مجموعه اشعار محمدعلی مجاهدی (پروانه) در سایت کرب‌وبلا اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب‌وبلا مراجعه کنید.