به گزارش کرب‌و‌بلا، غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه تهران در سلسله نشست‌های «عاشورا و امروز ما» در خصوص الهیات حکومت اموی گفت: واقعه عاشورا علاوه بر زوایای فقهی و دینی یک رکن دیگر هم دارد که جنبه الهیاتی این واقعه است. عاشورا مانند جنگ‌های بدر و احد، صحنه درگیری ایمان و کفر نیست؛ هر دو سوی ماجرا مسلمانان هستند. هر دو طرف؛ البته یک طرف به واقع و یک طرف به ظاهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، ایمان، معاد و شریعت را قبول دارند. اما ماجرا در 2 نوع قرائت از الهیات است. دو نوع خداپرستی، فهم مبتنی بر سیره خود و پیامبر (ص) در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند. ماجرای کفر و ایمان آشکار نیست بلکه ماجرای ایمان حقیقی در برابر کفر و شرک پنهان در لباس دین و ایمان است.

ظریفیان ادامه داد: اموی‌ها به اتکای این فهم از خداست که به خودشان اجازه می‌دهند هر جنایتی کنند. خصوصا در دوره معاویه، یک استفاده حداکثری از دین انجام می‌گیرد و این‌گونه نیست که معاویه، یک فرد لائیک، حکومتی سکولار داشته باشد و با یک فرد مومن به مقابله برخاسته باشد. بلکه حکومت او یک حکومت ظاهرا دینی بود.

وی افزود: ادبیات اموی به خصوص در دوره نخست مشحون از مضامین دینی است. وقتی که شمر به آن جنایت فجیع دست زد او را در کنار خانه خدا دیده بودند که اشک می‌ریخت. در همین اثنا کسی به او معترض می‌شود و می‌گوید تو فکر کرده‌ای که مورد رحمت خدا قرار می‌گیری؟ شمر خیلی با شجاعت و بدون لکنت زبان می‌گوید من کاری را جز دستور خلیفه خدا و اسلام انجام ندادم. همین بحث در مورد عمربن‌سعد وجود دارد و او در پاسخ کسی که می‌پرسد تو فکر می‌کنی رستگار می‌شوی؟ پاسخ می‌دهد که من فکر نمی‌کنم رستگار نشوم. باز هم در متون دینی داریم پس از واقعه کربلا، حادثه حره یا مدینه رخ داد در حالی که حرم امن الهی بود.

این استاد دانشگاه ادامه داد: وقتی «مسلم‌بن‌عقبه» اجازه پیدا کرد به مدت 3 روز هر کاری می‌خواهد با مردم مدینه کند، در گزارشات داریم که در این 3 روز به هزار دختر باکره تجاوز شد و 4 هزار زن و مرد کشته شدند که بعضی از آنان صحابه پیامبر بودند، وقتی مسلم‌بن‌عقبه در حال از دنیا رفتن بود می‌گوید من کاری پسندیده‌تر از این اقدام ندارم که برای خود به عنوان توشه آخرت ببرم.

رمز ماندگاری عاشورا در پیوندی است که با الهیات و خداپرستی حقیقی برقرار می‌کند. توحید پرچم حسین‌بن‌علی علیه‌السلام است.

ظریفیان تصریح کرد: ما در تاریخ بشر حوادث زیادی را شاهدیم و جنگ‌ها و جنایات بزرگ طول تاریخ در کتاب‌های متعدد روایت شده است. در طول تاریخ ایران فقط بالغ بر یک هزار جنگ انجام گرفته که فقط 3 تا از آن‌ها جنگ‌های تیمور بود که 3 سال، 5 سال و 7 سال ایران را شخم زدند. جمعیت ایران در هنگام حمله مغول‌ها بنا به روایت تاریخ حدود 20 میلیون نفر بوده است اما بعد از چند سال از این حمله جمعیت ایران به 2 میلیون نفر تقلیل پیدا می‌کند. بنابراین جنایت‌های متعددی که حتی به حیوانات هم رحم نشده رخ داده و ظاهرا حادثه عاشورا، در برابر چنین حوادثی از نظر عده و عُده حادثه کوچکی است. حداکثر بازده زمانی که حادثه عاشورا به خود اختصاص داد 8 ساعت از بامداد تا ظهر است. اما چرا این حادثه همواره زنده است، رنگ نمی‌بازد و به نظر می‌رسد هر چه می‌گذرد پر‌رنگ‌تر و زنده‌تر می‌شود؟ رمز ماندگاری عاشورا در پیوندی است که با الهیات و خداپرستی حقیقی برقرار می‌کند. توحید پرچم حسین‌بن‌علی علیه‌السلام است.

وی ادامه داد: «أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغوتَ» اندیشه دینی انضمامی و انتزاعی است، پذیرش توحید در کنار اجتناب از طاغوت است و یکی از مصادیق مهم شرک و کفر در قرآن تبعیت و به رسمیت شناختن طاغوت است. طاغوت کیست؟ طاغوت به طور کامل در ادبیات دینی معنا می‌یابد و حاکم جاعلی است که به نام دین حکومت می‌کند، مردم به او ایمان می‌آوردند و حتی در راه طاغوت کشته می‌شوند؛ «یقاتلوهم فی سبیل الطاغوت».

ظریفیان افزود: کسی که مدعی شود اختیار و سرنوشت و مقدرات دیگری در دست اوست، طاغوت است. کسی که این ادعا را بپذیرد، طاغوتی است. در این آیه «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن یَکْفُرُوا بِهِ» گفته می‌شود کسانی که تصور می‌کنند ایمان آوردند، اما حکمیت خود را نزد طاغوت می‌برند، کافرند.

این استاد دانشگاه ادامه داد: قرآن یکی از مصادیق شرک را تبعیت بی چون و چرا و بی منطق از روحانیون احبار و رهبان یعنی «روحانیون عیسوی» می‌داند. امام صادق (ع) به همین آیات قرآن در سوره توبه که می‌گوید «برخی جای خدا علما، روحانیون و رهبانان خود و مسیح پسر مریم را پروردگار خود گرفتند، در حالی که جز به عبادت خدایی واحد که غیر او معبودی نیست، دستور داده نشدند» استناد می‌کند. یعنی امام صادق (ع) این را هم مصداق شرک می‌داند و با استناد به قران می‌گوید؛ منزه است خدا از آن‌چه شریک او می‌گیرند.

جبر در لباس خواست الهی شیوه امویان است و بر همین اساس هر کسی که قصد مبارزه با این خواست الهی دارد، کافر است و حکم چنین کسی تبعید، زندان یا مصادره اموال است یا چون حسین‌بن‌علی (ع) حکم قتلش را صادر می‌کنند.

وی تشریح کرد: «رهبان» جمع «راهب» یعنی کسی که خود را به لباس رهبت و ترس از خدا در آورده باشد که اغلب در عابدان نصاری استعمال می‌شود و «احبار» جمع «حبر» به معنای دانشمند است و اغلب در علمای یهود به کار می‌رود.

ظریفیان با اشاره به این موضوع که قرآن به صراحت درباره پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید تو حق سیطره نداری، گفت: بدترین سیطره‌ها، سیطره معنوی است زیرا عقل را پس می‌زند و قلب را جذب می‌کند. «ما انت علیهم بالجبار»، ای پیامبر تو حق اجبار دیگران و خودکامگی نداری.

وی ادامه داد: مهم‌ترین شاخصه جاهلیت، شرک بود اما جاهلیت دوم بسیار بزرگتر بود زیرا شرک را در لباس ایمان و کفر و در قامت خلیفه می‌پیچید. همین است که امام حسین (ع) فرمودند: «ان هذا الدین کان اسیراً»، یعنی این دین اسیر شده و حسین‌بن‌علی (ع) تلاش می‌کند تا دین را از قرائن خطرناک شرک‌آلود و از اسیری در بیاورد.

 

zarifian2.jpg

 

شاخص‌های الهیات اموی
ظریفیان در ادامه به بیان شاخص‌های بارز الهیات اموی پرداخت و گفت: دستگاه قدوسی، محدثان فقها حتی زهاد و عباد در دوره اموی به خصوص دوره معاویه تلاش کردند ادبیات و الهیات دینی را برای نظام اموی و معاویه تولید کنند. در متون آنان معاویه یک قدیس است که قائل به کتاب وحی و عامل به انجام فرائض حتی نوافل است؛ حتی نوافل ویژه‌ای برای معاویه اشاره و نقل شده است. در کنار این‌ها معاویه یک منجی بزرگ اسلامی است، او کسی است که با رومیان کافر جنگید و توانست فتوحات را گسترش دهد. او یک عامل به وحدت است و امان از این وحدت. در این ادبیات معاویه عامل به وحدت و حسین (ع) عامل به تفرقه است. بخش مهمی از جامعه این حرف‌ها را پذیرفته بودند و فقها و محدثان بزرگی این موارد را تبلیغ و ترویج می‌کردند.

این استاد دانشگاه ادامه داد: مشاهده کنید که وقتی «حجربن‌عدی» اعتراض و انتقاد کرد، محدث بزرگ اموی (ابوهریره) در شهادت‌نامه‌ای که برای قتل ایشان می‌نویسد چگونه از ادبیات دینی استفاده می‌کند. می‌گوید حجر طاعت خلیفه را رها کرده و از جماعت جدا شده است. مردم را به حرب و فتنه می‌خواند و به همین دلیلِ مخالفت با معاویه، به خداوند کافر است. او انتقاد به خلیفه را برابر کفر می‌داند و بعد حکم حجر را صادر می‌کند.

ظریفیان افزود: یکی از ویژگی‌های الهیات اموی بهره‌گیری حداکثری از جبر در لباس دینی است. ما مفهوم بسیار مهم قضا و قدر را در اندیشه دینی داریم. متکلمین در خصوص این موضوع بحث‌های جدی کرده‌اند. مرحوم مطهری در کتاب عدل الهی به این موضوع پرداخته است. معاویه از این موضوع حداکثر استفاده را می‌کند. وقتی یزید را ولی‌عهد کرد عایشه از اولین کسانی بود که به این موضوع اعتراض کرد. او اعتراض می‌کند که انتخاب خوبی نکردی و معاویه جواب می‌دهد که خداوند بر اساس قضای الهی خود لباس عزت را بر تن امویان کرده است.

در الهیات اموی مفهومی به نام عدل نداریم. یعنی حاکم اسلامی هر کاری کند، دست به هر جنایت یا کشتاری بزند و هر ظلمی را روا بدارد، عین عدل است. ملاک و مقیاس عدل، خلیفه است نه دین و نه قرآن.

 

جبر در لباس خواست الهی شیوه امویان است
ظریفیان ادامه داد: جبر در لباس خواست الهی شیوه امویان است، بر همین اساس هر کسی را یارای مقابله با خواست الهی نیست و هر کسی که قصد مبارزه با این خواست الهی دارد کافر است و حکم چنین کسی تبعید زندان یا مصادره اموال است یا چون حسین‌بن‌علی (ع) حکم قتلش را صادر می‌کنند.

وی افزود: در ادبیات الهی اموی، امویان خود بنیادند یعنی «هر چه آن خسرو کند شیرین بود». یعنی هر کاری که معاویه کند عین دین است و خود بنیادی را برای مردم جا انداختند که گویی هر کاری خلیفه انجام دهد، حکم خداست.

 ظریفیان با بیان این‌که مدارس امویان اجازه شناخت ایمان را می‌دادند و ایمان را خیلی خوب معرفی می‌کردند، اما اجازه شناخت شرک را نمی‌دادند، گفت: زیرا اگر شرک، خوب شناخته می‌شد مردم سراغ مصادیق می‌رفتند بنابراین امویان اجازه شناخت شرک را نمی‌دادند و هوشمندانه منظومه معرفتی خود را پیگیری می‌کردند.

این مدرس دانشگاه ادامه داد: در الهیات اموی مفهومی به نام عدل نداریم. یعنی حاکم اسلامی هر کاری می‌کند و دست به هر جنایت یا کشتاری بزند، هر ظلمی را روا بدارد، عین عدل است. ملاک و مقیاس عدل، خلیفه است نه دین و نه قرآن.

وی ادامه داد: در دیدگاه معتزله و شیعه حتی ملاک دین نیز، عدلانیت و عدل است یعنی حتی دین را هم باید با ملاک عدل بسنجیم اما در منطق اموی این گونه نیست. در نظام الهیاتی اموی، هر چه خلیفه کند عین عدل است. در همین چند روز آینده محرم، امام سجاد (ع) وارد بارگاه ابن‌زیاد می‌شود در حالی که نمایش برگزار کرده بودند و شوآف گذاشته بودند تا اقتدار خود را نشان دهند که حاکم چگونه عزتش را بر جامعه اسلامی جاری و ساری ساخته است، ابن‌زیاد نیم نگاهی به امام سجاد (ع) انداخت و پرسید این کیست؟ گفتند او علی‌بن‌الحسین (ع) است. رو به امام سجاد (ع) کرد و گفت مگر علی‌بن‌الحسین (ع) را خدا نکشت؟ امام پاسخ داد: برادر من (علی‌اکبر (ع)) را این قوم کشتند. ابن‌زیاد عوام فریبانه گفت: بلکه خدا کشت! امام با درایت و زیرکی پاسخ دادند؛ بله، هر کس را که می‌میرد خدا جانش را می‌گیرد.

ظریفیان گفت: بعدها جریان مُرجعه هم از دل همین تفکر بیرون آمدند.مطالعه جریان مرجعه‌گری حائز اهمیت است زیرا بخشی از جامعه ما نیز با مرجعه‌گری دست و پنجه نرم می‌کند. عده‌ای برای این‌که خودشان را راحت کنند، گفتند داوری روز قیامت است و ایمان هیچ ربطی به عمل ندارد و در الهیات اموی‌ها عمل هیچ ارتباطی با ایمان ندارد و خلیفه می‌تواند هر کاری خواست بکند اما هیچ خدشه‌ای به ایمانش وارد نشود. زیرا داوری در روز قیامت با خداست و این‌که خداوند چگونه قضاوت خواهد کرد، دست خودش است. بخشی از جریان مرجعه البته بعدها جدا شدند و مبارزه کردند، اما جریان اولیه مرجعه بسیار خطرناک هستند و در جامعه ما نیز در جریان نگرش شهادت فدیه‌ای به قیام امام حسین (ع) بروز پیدا می‌کند.

ظریفیان با بیان این‌که در الهیات اموی اخلاق جایی ندارد، گفت: در دوره اموی صدها حدیث جعل و نقل شده، اما در هیچ کدام از این حدیث‌ها فضیلت‌هایی نظیر امر اخلاق جایگاهی ندارد. اصلا امویان با اخلاق کاری ندارند. تعجب برانگیز نیست وقتی امام حسین (ع) می‌فرمودند اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، در ادامه فرمودند حداقل مثل عمل عرب جاهلی عمل کنید.

در الهیات اموی همه مقدسات، ابزاری برای توجیه امویان می‌شوند.

عرب جاهلی وقتی که پیروز می‌شد، زنان را کتک نمی‌زد، از گوش کسی گوشواره نمی‌کند، بر جنازه‌ها اسب نمی‌دواند. اما عمربن‌سعد اگر چه اوایل دچار تردید بود اما اواخر مطمئن شد و به خوش‌خدمتی افتاد و به هر جنایتی دست زد. پرسید چه کسی حاضر است از روی جنازه‌ها عبور کند؟ ده نفر آمدند و با صلابت و سربلند، نه با شرم، این کار را کردند و در گزارش‌هایشان آوردند وقتی از روی جنازه‌ها عبور می‌کردیم استخوان‌های سینه خرد می‌شد و بعد از این‌که می‌آمدند جایزه خود را طلب می‌کردند.

وی ادامه داد: جاهلیت بزرگی که پیامبر (ص) از آن یاد می‌کرد همین بود که به واسطه آن دل می‌میرد، دین اسیر می‌شود و اخلاق و دین و خداوند دست‌خوش قرائت‌های اموی می‌شود. در الهیات اموی همه مقدسات ابزاری برای توجیه امویان می‌شوند.

ظریفیان ادامه داد: در الهیات اموی قدرت امری مقدس است. امام علی (ع) می‌فرمایند که حکومت مقدس نیست بلکه عمل حکومت است که باید مقدس باشد. بنابراین امر حکومت نمی‌تواند مقدس باشد زیرا به هر حال حتی اگر حاکمان هم مقدس باشند در حکومت خطا و اشتباه رخ می‌دهد. در دوره امام علی (ع) هم برخی از فرماندهان خطا می‌کردند. بنابراین حکومت مقدس نیست و ابزاری برای رسیدن بشر به سعادت است. امیرالمومنین (ع) تعابیر خیلی عجیبی درباره حکومت دارد نظیر «استخوان خوک». امام علی (ع) می‌فرمایند اگر حکومت مرا به عدالت نرساند مانند استخوان خوک در دست جذامی است. اما در حکومت اموی بالعکس، هر کس به امر مقدس قدرت نظر بد بیافکند او نامقدس است. «شریح قاضی»، کسی که از قضات قدیمی است، امام علی (ع) را دیده و از حاکمان شرع دوره ایشان بود، حتی او نیز به این دام می‌افتد. می‌گوید «ان الحسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب لقد شقّ عصاءَ المسلمین و خالف امیرالمومنین لقد خرج فی الدین» یعنی حسین‌بن‌علی (ع) از دین خارج شده و برای ما محقق شده است که باید او را دفع کرد و کشت. در پاسخ به این‌که چرا باید حسین (ع) را کشت از ادبیات غلیظ دینی استفاده می‌کند و می‌گوید «حفظاً لشریعه سید المرسلین»، یعنی حکومت را نقض کرده و برای حفظ شریعت سید پیامبران باید او را کشت!

در الهیات اموی‌ها، مردم هیچ جایی ندارند

ظریفیان با بیان این‌که در الهیات اموی‌ها، مردم هیچ جایی ندارند، گفت: مردم در الهیات اموی مطیعان بلا نقد هستند. مردم فقط چاکری می‌کنند و در این الهیات، کاری جز اطاعت محض ندارند. در چنین روزهایی امام حسین (ع) به عمربن‌سعد خطاب می‌کند؛ برگرد. یعنی امام حتی برای عمربن‌سعد هم دلش می‌سوخت. یکی از شاخص‌های ولایت حقیقی در مقابل ولایت دروغین این است که ولی در ولایت حقیقی خودش را فدای امتش می‌کند، اما در خلافت دروغین ولی امتش را فدای خودش می‌کند. پیامبر (ص) و ائمه (ع) ما همه، خود را فدای امت ساختند در حالی که مردم در حکومت امویان هیچ جایگاهی ندارند و باید صرفا امور را تایید کنند. بنابراین کار امام حسین (ع) دریدن پرده الهیات دروغین و تحقق الهیات رهایی‌بخش است.

وی ادامه داد: امام حسین (ع) نه برای شهادت رفت و نه برای حکومت. بلکه به دنبال تبیین و تفکیک دو اسلام از یکدیگر بود. نخست اسلامی که با ثروت، قدرت، محدثان، تبلیغات فقها و نماز جمعه‌اش دین را از درون تهی کرده بود و دیگری اسلامی که به دنبال سعادت و رسیدن به خدا بود و این جا امام فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» و سپس فرمودند اگر به حق عمل نشود و باطل میدان گسترد مومن در این مقطع باید لقای خدا را طلب کند. آن‌چه که امام حسین (ع) برای ما گذاشت این بود و خواهد ماند:

داده تو باده تو دیگر است، هستی ما مستی ما ز آن سر است.