به گزارش کرب‌وبلا «سید ضیا مرتضوی» با اشاره به موضوع مورد بحث یعنی «شناسایی قاتل امام حسین علیه‌السلام» در یکی از نشست‌های «عاشورا و امروز ما» با بیان این‌که برخی مساله قاتل بودن یزید و یا حتی ابن‌زیاد را انکار کرده‌اند، توضیح داد: ما نسبت به این موضوع تردیدی نداریم اما این‌که این موضوع با بهانه‌های مختلف توسط عده‌ای انکار می‌شود، موضوعی است که باید مورد توجه قرار گیرد.

وی افزود: برخی با این استدلال که مگر می‌شود کسی با این شخصیت توسط مشتی کافر به شهادت برسد، این مساله را انکار می‌کنند که امام صادق (ع) با این خطا به شدت برخورد کرده‌اند. همچنان که خداوند در آیه 141 سوره نسا فرموده است که «وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»، بنابراین با منطق قرآن این استدلال‌ها جور نیست.

مرتضوی ادامه داد: برخی هم می‌گویند سیدالشهدا (ع) مثل حضرت عیسی (ع) عروج کرده‌اند و این شبهه با این‌که نمی‌دانم چقدر گسترده بود اما تا اوایل دوره غیبت صغری ادامه یافت. سوالی که در یکی از روایات از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف پرسیده شده، این بود آیا امام حسین (ع) کشته شده است یا خیر؟ من منشا این پرسش را عنوان بحث خود قرار داده‌ام، چرا که کاملا به امروز مرتبط است و با عنوان کلی سلسله جلسات ما سنخیت دارد.

وی با اشاره به این‌که گاهی در جوامع آشکارترین مسئولیت‌ها، وظایف و پیامدهای تصمیمات و کارها انکار می‌شوند، گفت: جای تعجب نیست که هیچ‌کس در تاریخ اسلام به راحتی نمی‌تواند مسئولیت این جنایت بزرگ را بپذیرد، مگر از باب حرص، کینه و جهالت کامل. مسئولیت کشتن امام حسین (ع) و روا داشتن اهانت به اهل‌بیت (ع) و اجساد آن عزیزان، چیزی نیست که حتی کسی مثل ابن‌‌زیاد بتواند به راحتی بپذیرد.

دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با اشاره به این‌که در تاریخ گذشته و تاریخ معاصر برخی کسان از سر تقصیر به تبرئه یزید یا تخطئه کار امام و قیام حضرت پرداختند، اظهار کرد: مسئولیت بسیار بزرگی است که در یک جامعه اسلامی، روند به گونه‌ای باشد که امثال یزید، ابن‌زیاد و عمر سعد روی کار بیایند و در کمتر از نیم قرن کسی را که در خاطر صدها هزار نفر هست و دیده یا شنیده‌اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چه رفتار تکریمانه و همراه با عطوفت و مهربانی با آن بزرگوار داشته است به شهادت برسانند. پذیرش چنین مسئولیتی آسان نیست. کسانی مانند «ابوبکربن‌العربی» در قرن ششم در کتاب «العواصم من القواصم» به دفاع از صحابه‌ای چون معاویه و دیگرانی که از جنایتکاران روشن تاریخ هستند و قابل دفاع نیستند، پرداخته است، حتی بخشی را هم به دفاع از یزید اختصاص داده و کار سپاهیان یزید را توجیه کرده است. او در این کتاب می‌گوید آنان مامور بوده‌اند و با عمل کردن به روایت پیامبر (ص) و به استناد برخی از احادیث ایشان با امام حسین (ع) مقابله کرده‌اند، ولی کاش این کار را نمی‌کردند و حسین در مدینه می‌ماند. به تعبیر برخی از این تبرئه‌کنندگان کاش یزید به کشاورزی مشغول می‌شد و به راهی که چیزی جز کشته شدن و نوعی فتنه‌گری به دنبال نداشت، نمی‌رفت.

وی با اشاره به بخش دیگری از این کتاب گفت: وی در این کتاب، به شکل محترمانه کار حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) را خطا دانسته و مصلحتی در این کار نمی‌بیند، البته اذعان می‌کند که قاتلین حضرت جنایت کردند ولی شخص یزید را تبرئه می‌کند و گناه را به گردن ابن‌زیاد می‌اندازد.

اگر چه به صورت واضح می‌دانیم یزید در شام بود، ابن‌زیاد در کوفه و آن‌چه اتفاق افتاده توسط عمر سعد و نیروهایش در کربلا رخ داده است اما بدون تردید، یزید و حکومت شام را قاتل می‌دانیم.

مرتضوی با اشاره به این‌که در دوره معاصر هم، «شیخ خضری» یکی از شیوخ الازهر به تخطئه رفتار امام حسین (ع) پرداخته است، گفت: افراد تبرئه‌کننده یزید دو گروه را شامل می‌شوند؛ برخی کار امام حسین (ع) را تخطئه کرده‌اند و گروه دیگری که ایشان را تخطئه نکرده‌اند اما گناه را از گردن یزید برداشته‌اند. همچنین «محمد عزت دروزه» نیز از کسانی است که به تخطئه امام حسین (ع) پرداخته است و می‌گوید: وقتی که حسین کوتاه نیامد و مقاومت کرد، از نگاه شرعی مقابله با او جایز است.

وی ادامه داد: محی‌الدین خطیب، شخص دیگری که با نوعی خباثت با این موضوع برخورد داشته در حواشی همان کتاب ابن‌العربی (اعواصم) مطالب مفصلی دارد. او در پاسخ به این جمله منتسب به امام حسین (ع) که مرا رها کنید به این سرزمین بروم و ببینم که چه پیش می‌آید، می‌گوید که این درخواست حسین (ع) برای کسی که درکی از سیاست داشته باشد قابل قبول نیست. زیرا ممکن بود امام حسین (ع) با تشویق طرفداران خودش در شهرها اقدام کند و این مایه شورش‌ها، انقلاب‌ها و فتنه‌انگیزی‌ها شود.

مرتضوی با اشاره به غزالی، نمونه دیگری از تبرئه‌کنندگان یزید، گفت: او در نهی لعن یزید و همدستانش استدلالی دارد مبنی بر این‌که باور به دستور کشتن امام حسین (ع) از سوی یزید و متهم کردن یزید به قتل، اوج حماقت و نادانی است. او برای خودش استدلالی دارد که فرصت پرداختن به آن نیست، اما بر ما روشن است که کار یزید قابل دفاع نیست و کسی نمی‌تواند او را تبرئه کند.

 وی با بیان این‌که مقصر بودن یزید در واقعه عاشورا و قتل اهل‌بیت (ع) فقط از سوی بزرگان شیعه مطرح نشده است بلکه بسیاری از اهل سنت نیز در این باره بحث کرده‌اند، توضیح داد: مثلا «تفتازانی» متکلم بزرگ اهل سنت که متوفی 792 است، یزید را به عنوان کسی که دستور به این جنایت داده، اجازه داده یا لااقل راضی بوده است جنایتکار می‌داند؛ سپس استدلال خود رابیان می‌کند. همچنین در میان معاصران هم «دکتر طه حسین مصری»، همین مساله را ثابت می‌کند.

دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: اگر بخواهیم به صورت مبنایی و تحلیلی بررسی کنیم چرا یزیدبن‌معاویه را به رغم این‌که در میدان حضور نداشت و به رغم این‌که ابن‌زیاد و باقی روسا نیز در میدان نبودند، قاتل امام می‌دانیم باید گفت اگر چه به صورت واضح می‌دانیم یزید در شام بود، ابن‌زیاد در کوفه و آن‌چه اتفاق افتاده توسط عمر سعد و نیروهایش در کربلا رخ داده است اما بدون تردید، یزید و حکومت شام را قاتل می‌دانیم. برای تحلیل این موضوع باید این بحث را در سه محور مورد بررسی قرار داد؛ محور اول جایگاه سببیت در قتل، دومین محور مسئولیت کلی زمامدار و حاکم چه مشروع و چه نامشروع؛ که از منظر مساله قتل امام و اسارت خانواده‌اش و نیز مسئولیتی که شامل حال زمامدار زمان یعنی یزید می‌شود، حتی اگر خلافت او نامشروع باشد مورد توجه قرار می‌گیرد و سومین محور که رضایت عملی زمامدار است. باید ببینیم چنین چیزی رخ داده یا نه؟ یزید اگر چه در ظاهر رضایتش را انکار کند تا طوری نشان دهد که خود را تبرئه کند اما نمی‌شود پذیرفت که کسی در این جایگاه با چنین جنایتی مواجه می‌شود و واکنشی نشان نمی‌دهد و این به روشنی دلیل بر دخالت او در این قتل است.

وی با بیان این‌که مساله سببیت امر به قتل نخستین مرحله است، اظهار کرد: بنا بر فقه اگر کسی مثلا به یک دیوانه دستور بدهد که کسی را بکشد، عامل قصاص نمی‌شود بلکه آمر قصاص می‌شود، زیرا بچه یا دیوانه فقط وسیله قرار گرفته است که به آن امر به غیر ممیز گفته می‌شود. در امر ممیز اختلاف نظر وجود دارد. در امر به بالغ، مباشر را قصاص می‌کنند و آمر را زندانی. در عین حال دسته‌ای از فقهای اهل سنت در فرض امر به بالغ آمر، دستوردهنده را قصاص می‌کنند. امام صادق (ع) به نقل از امام علی (ع) در روایت معتبری فرمودند که اگر کسی به برده خودش دستور دهد دیگری را بکشد باید دید که آیا بنده کاملا در اختیار مولاست؟ نگاهش به دهان مولاست و مولا او را طوری تربیت کرده که عبد، مالکیتی برای خود قائل نیست؟

نکته مهم این است در چنین حکومت‌های یکه‌سالاری که در تاریخ بنی‌امیه سراغ داریم آیا مسئولان میانی می‌توانند تصمیماتی خودسرانه آن هم تصمیماتی به این بزرگی بگیرند؟ مقابله با فرزند پیامبر (ص) و آن هم به این شکل؟

این پژوهشگر دینی ادامه داد: مولا را به خاطر دستورش قصاص می‌کنند و البته عبد هم باید برای ابد به زندان برود، اما در برخی روایات عبد را قصاص می‌کنند و مولا را به زندان ابد می‌اندازند. این روایت می‌فرماید که بنده را زندانی می‌کنند و دستوردهنده را قصاص می‌کنند. شیخ طوسی می‌فرماید این دو دسته روایات مربوط به دو وضعیت است، وضعیت اول این است که عبد عاقل، بالغ و فهمیده است به طوری که می‌فهمد کشتن انسانی بی‌گناه، معصیت است. اما وضعیت دیگر این است که بنده طوری بار آمده که هر چه را که مولایش بگوید درست می‌داند. اما در مسأله شام، معاویه مولا و عبد، همان جریان یا جامعه تلقی می‌شود.

مرتضوی، با بیان ‌این‌که معاویه شام را طوری تربیت کرده است که عبد فکر می‌کند باید به هر چه مولا که فرمانده و صاحب حیات اوست عمل کند، توضیح داد: جامعه تنها یک ابزار است و باید زندانی شود و قصاص برای آن مولایی است که عبد را این‌گونه بار آورده تا کورکورانه گوش به فرمان او باشد. این مولا، وقتی عبد را برای انجام کاری می‌فرستد، قدرت تفکر، فرصت اندیشیدن، بازگشت از گفته او و پرسیدن از خود مبنی بر این‌که چرا باید چنین کار را بکنم، سلب کرده است. اگر مولا، عبد خودش را این‌گونه بار آورده و قدرت تفکر و اراده درست را از او گرفته، مولا قاتل است.

وی با اشاره به ارائه نمونه‌هایی توسط تاریخ جناب مسعودی در عروج الذهب، گفت: مسعودی در گواه گرفتن برای تدبیر معاویه مثال‌های زیادی آورده است. معاویه به اندازه‌ای از کاردانی و استواری در تدبیر رسیده بود و چنان دل، جان و روح اطرافیان خاص و عام را جذب کرده بود که مردی از کوفه همراه شتری، زمانی که سپاهیان شام از صفین بازمی‌گشتند، به دمشق وارد شد. مردی از شامیان شتر را گرفت، گفت شتر من! و تو این شتر را از من در صفین گرفته‌ای چون تو کوفی هستی. کار این دو برای حکمیت به معاویه کشید. مرد دمشقی 50 نفر را به عنوان شاهد آورد تا شهادت بدهند شتر ماده متعلق به خودش است. معاویه نیز به ضرر کوفی قضاوت کرد. کوفی گفت شما 50 نفر را شاهد آورده‌اید که بگویید این شتر ماده برای این مرد است، درحالی‌که این شتر نر است. معاویه گفت حکمی است که ما کرده‌ایم و بعد از پراکنده شدن جمعیت پیکی را سوی مرد کوفی فرستاد و احضارش کرد. به او گفت قیمت شترت چقدر است و دو برابر آن را به او داد و راضیش کرد و یک پیغام برای امام علی (ع) مبنی بر این‌که من با یک‌صد هزار انسانی با تو می‌جنگم که حتی یک نفر در میان آنان نمی‌تواند فرق بین شتر نر و ماده را بفهمد. بنابراین، شامیان مطیع معاویه بودند، طور‌ی‌که وقتی به طرف صفین می‌رفتند، نماز جمعه را در چهارشنبه خواندند.

وی با اشاره به عدم درک و تعقل شامیان افزود: حضرت امیر (ع) در نهج‌البلاغه فرمودند یک ساعت این جمجمه‌ها و بازوهایتان را به من عاریه بدهید تا در جنگ پیروز شویم. مشابه این جمله را مسعودی درباره معاویه آورده است که نماز جمعه را چهارشنبه خواند، آنان موقع درگیری سرهایشان را عاریه می‌دادند این یعنی جامعه کاملا در خدمت او بودند.

وی با اشاره به این نکته که وقتی جناب عمار یاسر در جنگ صفین به شهادت رسید در سپاه معاویه تزلزلی افتاد، بیان کرد: معاویه به یاد جمله پیامبر (ص) افتاد که فرموده بودند گروه یاغی و متجاوزی عمار را می‌کشند. سپاهی که تا الان فقط شام را دیده و اجازه مواجه با چیز تازه‌ای نداشتند، با قتل عمار مواجه شدند و آن را نشانه عملی احتمالی بطلان معاویه گرفتند. عمرو عاص چاره اندیشید و استدلال کرد که معاویه قاتل عمار نیست، علی عمار را با خود همراه ‌کرد و او کشته شد؛ پس علی قاتل عمار است، مردم نیز این استدلال را به راحتی پذیرفتند. وقتی که امام علی (ع) این موضوع را شنید فرمود با چنین استدلالی پس قاتل حمزه هم پیامبر (ص) است چون او را به جنگ احد برد. با این حال گوش شنوا و تعقلی وجود ندارد و سپاه شام معتقدند امام علی (ع) قاتل عمار است تا جایی که اصلا مساله لعن امام (ع) را سنت خودشان قرار می‌دهند.

امام حسین (ع) در پاسخی مفصل به معاویه، جنایات او و عوامل او را از جمله مواردی که معاویه و یزید در صحنه جنایت حضور نداشتند یک به یک بر می‌شمارد و خطاب به معاویه می‌فرماید که قاتل تویی و تو این جنایات را انجام دادی، زیرا تو بودی که دستور را صادر کرده‌ای.

وی ادامه داد: مسعودی در جای دیگری می‌گوید که معاویه بالای منبر امام علی (ع) را لعن می‌کرد که یک نخبه شامی که پای منبر بود از او پرسید این ابوتراب که امام یا همان معاویه او را لعن می‌کند کیست؟ و آیا ما او را نمی‌شناسیم. این نخبه پرورده شده در دمشق و دربار معاویه گفت به نظرم او یکی از دزدهای سر گردنه است. حتی «عبدالله‌بن‌علی‌بن‌عباس» زمانی که عباسیان به خلافت رسیدند قسم جلاله خورد که ما برای پیغمبر وارثی و خویشاوندی غیر از بنی‌امیه سراغ نداشتیم تا شما آمدید و فهمیدیم شما هم اقوام ایشان بودید. بنابراین معاویه در جهالت و فضای بسته‌ای مردمش را تربیت کرد و این مردم چیزی جز شلاق و شمشیر این حاکمیت نیستند. آیا باید سراغ آن عبد بیچاره برویم یا مولا؟

این پژوهشگر دینی بیان کرد: معاویه در سال 60 و آخرین روزها، وصیت‌نامه‌ای برای یزید نوشته است. در بخشی از این وصیت‌نامه می‌گوید: یزید، نگاه و توجه کن این مردم شام بتانه تو باشند. بتانه لباسی است که انسان به خودش می‌چسباند و مورد اعتماد انسان است. همچنین معاویه تأکید می‌کند اهل شام تکیه‌گاه نزدیک تو باشند من این‌ها را تربیت کرده‌ام. لذا اگر از ناحیه دشمن حادثه‌ای پیش آمد از این شامیان به عنوان سپاهیان مورد اعتماد کمک بگیر و به میدان ببر. اما وقتی از آنان استفاده کردی نگذار از شام خارج بمانند و آنان را زود به سرزمین شام بازگردان. معاویه می‌داند که با ماندن در مناطق دیگر، اخلاقشان تغییر می‌کند، آگاه می‌شوند و پرسش‌های جدیدی برایشان ایجاد می‌شود زیرا واقعیات بیرونی را می‌بینند. آیا این‌گونه سپاهیان در شامی که تحت تربیت چنین سیاستی است که آمیختگی با افکار دیگر و فضاهای دیگر را اجازه نمی‌دهد چیزی جز تازیانه و شمشیر حاکم حساب می‌شوند؟ پس قاتل اصلی و عامل اصلی در این جنایت کسی است که آنان را برای چنین روزی بار آورده است.

مرتضوی با اشاره به شواهد متعدد آمر بودن یزید به قتل گفت: نامه‌های متعددی که رد و بدل می‌شد، این حقیقت را نشان می‌دهد. همان زمانی که امام حسین (ع) در مدینه بود در نامه دومی که یزید به ولید نوشت دستور صریح داد که با حسین (ع) برخورد کن و اگر بیعت نکرد سرش را برایم بفرست. در چنین حکومت‌هایی نقش سلسله مراتب، مهم بوده است. لااقل کسانی که یزید را تبرئه کردند به صراحت گفتند این از خودسری عبیدالله و عمربن‌سعد بوده است و مثلا ابن‌مرجانه به صلاحدید خودش برای خوش‌خدمتی دست به چنین جنایتی زد، اما نکته مهم این است در چنین حکومت‌های یکه‌سالاری که در تاریخ بنی‌امیه سراغ داریم آیا مسئولان میانی می‌توانند تصمیماتی خودسرانه آن هم تصمیماتی به این بزرگی بگیرند؟ مقابله با فرزند پیامبر (ص) و آن هم به این شکل؟ حتی اگر هیچ شاهدی جز این قاعده کلی در یک حکومت استبدادی متمرکز در دست نباشد همین شاهد کافیست تا ثابت شود در چنین حکومت‌هایی تصمیمات اصلی پشت صحنه گرفته می‌شود و امثال ابن‌زیادها مامورانی بیش نبوده‌اند. بنابراین کسانی جلوی صحنه دیده می‌شوند که تصمیم‌گیرندگان اصلی نیستند.

وی ادامه داد: معاویه در نامه‌ای به امام حسین (ع) نوشت که تو می‌خواهی اختلاف‌افکنی کنی و ایشان را تهدید کرده بود. امام حسین (ع) در پاسخی مفصل، جنایات معاویه و عوامل او را از جمله مواردی که معاویه و یزید در صحنه جنایت حضور نداشتند یک به یک بر می‌شمارد. امام خطاب به معاویه می‌فرماید که قاتل تویی و تو این جنایات را انجام دادی، زیرا تو بودی که دستور را صادر کرده‌ای.

وی با بیان این‌که در ساختار حکومتی بسته چون حکومت معاویه نمی‌توانیم بگوییم برخی مامورین با خودسری جنایت را رقم زده‌اند، تاکید کرد: در مورد این موضوع شواهد و مکتوبات متعدد وجود دارند اما حتی اگر فرض کنیم که هیچ شواهدی نداشتیم، آیا می‌توان غیر از این قضاوت کرد که یزید، عامل و قاتل اصلی است؟ مسلما غیر از این نمی‌تواند باشد. علاوه بر این موضوع، اگر کسی به طفل ناممیز دستور داد کسی را بکشد، حکم قصاص را برای دستوردهنده صادر می‌کنند، زیرا سبب اقوای از مباشر است. مردم جامعه از جمله عبیدالله، عمربن‌سعد، سنان و امثالهم در ساختاری که معاویه آغازگر آن بود و خلفای قبلی حمایتش کردند و بعد به یزید رسید، مثل شلاق در درست معاویه و یزید بوده‌اند.

گفتنی است قسمت دوم این سخنرانی که به نقش یزید و چرایی جرم و قاتل بودن شخص یزید می‌پردازد در این لینک (karbobala.com/news/info/4189) قابل مشاهده و مطالعه است.