«دانم شها! که مایه حزن تو کربلاست»؛ این مصراع از شاعر دل‌سوخته اهل‌البیت علیهم‌السلام، استاد حسان است که خطاب با مولا و صاحبمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه نجوا می‌کند که:

آقا جان! می‌دانم کربلا موجب اندوه و غم شماست

و سپس نشانی کربلا را چنین می‌دهد: آن‌جا که دست صبر، گریبان دریده است

حبیب چایچیان متخلص به «حسان» در سال 1302 ه.ش در تبریز متولد شد. در همان زادگاهش شروع به تحصیل کرد و سپس در تهران در رشته ادبیات لیسانس گرفت.

از بزرگ‌ترین الطاف خدایی نسبت به خود را آشنایی و درک محضر افتخار عالم تشیع، علامه امینی می‌داند که این امر، رنگ و بوی خاصی برای شعر او به ارمغان داشته است. ‌سبب خیر این آشنایی مرد الهی، حاج کریم دستمالچی، شاگرد علامه بود که نسبت فامیلی با «حسان» نیز داشت. ارادت و اخلاص او به ذوات مقدسه آل‌الله (ع) برترین شاخصه شعر و شخصیت اوست.

غیر از کتاب‌های «فاطمه الزهرا سلام الله علیها»، «ام‍ام‌ ح‍س‍ن‌ م‍ج‍ت‍بی (ع)‌ پیش‍وای‌ دوم» و «زینب (س) بانوی قهرمان کربلا»، در حوزه نثر و پژوهش و پس از کتاب‌هایی از قبیل «بنال ای نی!»، «گل‌های پرپر»، «خزان گلریز»، «باغستان عشق»، «الله اکبر ندای برتر» که در روزگاران قبل، منتشر شده بودند، امروزه نام آثار او را در این سه جلد خلاصه می‌دانیم: 1. ای اشک‌ها بریزید 2. خلوت‌گه راز 3. زمزمه‌های قلب من.

هنوز با وجود کهولت سن و وجود بیماری، گاه‌گاه در محافل ادبی و مجالس ولایی با لحن شیوا و شیرین خود به شعرخوانی و بیان خاطرات می‌پردازد.

گوش جان می‌سپاریم به یک غزل مهدوی مختوم به مصائب کربلا و یک غزل در شهادت جناب جون (ع) از استاد «حسان» در این جمعه‌های سیاه‌پوش و عزادار:

 

(1)

موی تو شام تیره و رویت سپیده است

نور امید زان رخ زیبا دمیده است

 

آن خال دل‌ربا که بُوَد بوسه‌گاه حُسن

چون جای عاشقان تو بر لب رسیده است

 

چشمت میان صف زده مژگان گرفته جای

در پایتخت ناز چه خوش آرمیده است!

 

تنها همین بس است به وصف جمال تو

کز عالمی، خدای تو را برگزیده است

 

وقت ظهور، تکیه چو بر کعبه می‌کنی

گردد ندا که قبله دل‌ها رسیده است

 

اکنون به انتظار قیامت نشسته‌ای

اشک تو صبح و شام به عارض چکیده است

 

دانم شها! که مایه حزن تو کربلاست

آن‌جا که دست صبر، گریبان دریده است

 

آن‌جا که دست شسته ز جان، ماه علقمه

از بار غصه، پشت امامت خمیده است

 

آن‌جا که از حرارت جان‌سوز تشنگی

اکبر زبان خشک پدر را مکیده است

 

آن‌جا که گشته است جدا گوش و گوشوار

آن‌جا که حلق تشنه اصغر دریده است

 

آن‌جا که ذوالجناح، سراسیمه، خون‌چکان

تا خیمه‌گاه زینب کبری دویده است

 

آن‌جا که رفته است به غارت، خیام شاه

چون ماه؛ رنگ چهره طفلان پریده است

 

دانم که هر زمان و به هر جای، گوش تو

فریاد استغاثه زینب شنیده است

 

(2)

هم‌چو ماهی که شب تار، جمالش دل‌جوست

روی رخشان تو با رنگ سیاهت، چه نکوست!

 

خون پاکیزه تو، در بدن شب‌رنگت

هم چنان آب حیاتی است که در تیره سبوست

 

بی‌خود از خویش، به دنبال حسین آمده‌ای

وه! چه زیباست غلامی که بُوَد مولا دوست!

 

به امیدی که مگر یار، قبولت بکند

هر کجا می‌رود او، چشم نیازت بر اوست

 

این‌ همه شوق تو، در دادن جان، نیست عجب

به کمالش چو رسد میوه، نگنجد در پوست

 

صورتت گشت منور، بدنت عطرآگین

هست پیدا که یقین، جای تو باغ مینوست

 

سوزد، ای عاشق دل‌باخته! این غصه تو را

چون تو، مولای تو، لب‌تشنه و خشکیده‌گلوست

 

جسم شب‌رنگ تو، در بین شهیدان دگر

هم‌چو خال سیهِ چهره خوبان، دل‌جوست

 

معجز عشق نگر، جسم تو بعد از ده روز

گر چه بی‌ غسل و کفن بود، چو مُشکی خوش‌بوست

 

هم‌نشینِ علی و آل پیمبر گشتی

نازم آن تیر شهادت که تو را در پهلوست!

 

چون‌ که آمیخته شد خون تو با «ثارالله»

عشق جاوید تو را طبع «حسان»‌، مدحت‌گوست

 

برای مشاهده مجموعه اشعار حبیب چایچیان (حسان) در سایت کرب‌وبلا اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب‌وبلا مراجعه کنید.