امروزه شعرای جوان بسیاری در حوزه‌‌ شعر ولایی قلم می‌زنند و نیز ذاکران جوان فراوانی در عرصه‌ ستایش‌گری و مداحی توفیق دم زدن از آل الله علیهم‌السلام را دارند و کم و بیش از شهرتی نسبی برخوردارند اما این دو نعمت در برخی از افراد جمع است.

در این نوشتار به اسامی برخی شاعران جوانی که ذاکر هم هستند یا ذاکران جوانی که شاعر هم هستند، پرداخته‌ایم:

  1. سید حجت بحرالعلومی (مشهد)؛
  2. سید محمدرضا یعقوبی آل (مشهد)؛
  3. محسن عرب خالقی (تهران)؛
  4. علی‌اکبر لطیفیان (تهران)؛
  5. جواد حیدری (تهران)؛
  6. محمدجواد پرچمی (تهران)؛
  7. علی زمانیان (مشهد)؛
  8. حسین رستمی (تهران)؛
  9. محمدعلی بیابانی (تهران)؛
  10. میثم مؤمنی‌نژاد (تهران)؛
  11. جعفر شعبانی «نسیم» (تهران)؛
  12. امیر ایزدی (همدان)؛
  13. مهدی روحی (همدان)؛
  14. محسن غلام‌حسینی (تهران)؛
  15. جواد هاشمی «تربت» (تهران)؛

دو غزل زیر از نفر نخست و نفر آخر از اسامی فوق است:

 

   سید حجت بحرالعلومی

ابتدا شعری از بحرالعلومی؛ او اهل مشهد است. غزل یا قصیده‌واره‌اش با موضوع بشارت ولادت باسعادت امام حسن مجتبی (ع) شروع می‌شود و در میانه شعر به کرامات و حکایاتی از زندگانی حضرت می‌پردازد و در پایان گریزی به مصیبت‌های جان‌سوز کربلا می‌زند. شاعر در سه بیت آخر با تکرار عبارت «لایوم گفت و ...» روضه‌هایی دل‌سوز می‌خواند. این سخن، وامی است از جمله مشهور امام حسن (ع) که در دقایق پایانی عمر شریفشان فرمودند: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله!». این شعر مردف به ردیف «رسیده بود» است.

 

   جواد هاشمی «تربت»

سپس غزلی است مدحیه از جواد هاشمی «تربت»؛ او اهل تهران است و آثار متعددی مثل «جرس فریاد می‌دارد» و «که بربندید محمل‌ها» و «به عیوق می‌رسد» را منتشر کرده است. در این شعر که مردف به «نخواهد شد» است، مصراعی است که وامی از حافظ در آن مشاهده می‌شود: «کسی به حُسن و ملاحت، حسن نخواهد شد» و اینک مصراع حافظ: «کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد».

 

سید حجت بحرالعلومی:

در نیمه‌های ماه، بشارت رسیده بود
آقای سبزپوش کرامت رسیده بود

بالا گرفته بود زمین، دست خویش را
چون لحظه‌های سبز اجابت رسیده بود


از عرش حق به روی زمین، جبرییل هم
بی شک برای عرض ارادت رسیده بود

این بار اول است که احساس مادری
در فاطمه به اوج لطافت رسیده بود

نیمی شبیه فاطمه، نیم دگر علی
در اصطلاح، سیب دو قسمت رسیده بود

افطار کرده بود علی با لب و نمک
از بس لبش به اوج ملاحت رسیده بود

آری؛ قدوم کودکی‌اش غرق نعمت است
وقتی گدای شهر به ثروت رسیده بود

پر می‌گرفت مرد جذامی در آسمان
بر او که از کریم، محبت رسیده بود

دیدند در جمل که حسن، مثل مرتضی
بر اوج قله‌های شجاعت رسیده بود

توفان چنان گرفت به هر ضربه دست او
گویا که رستخیز قیامت رسیده بود

با این وجود در همه عمر این غریب
مظلومیت به حد نهایت رسیده بود

آن لحظه‌ای که شد همه موی سرش سپید
در انتهای کوچه‌ غربت رسیده بود

گفتند از درون، جگرش پاره پاره شد
وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود

بر دامن حسین سرش بود و گریه کرد
چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود

«لایوم» گفت و رفت به صحرای کربلا
آن جا که قاسمش به شهادت رسیده بود

«لایوم» گفت و دید که در مقتل حسین
حتی لباس کهنه به غارت رسیده بود

«لایوم» گفت و خواهر خود را نظاره کرد
وقتی که زینبش به اسارت رسیده بود

 

جواد هاشمی «تربت»:

بیان شأن شما در سخن نخواهد شد

سزای مدح تو، این شعر من نخواهد شد

 

اگر چه هست پی خواستن، توانستن

توان نعت تو با خواستن نخواهد شد

 

اگر ز اوج مقام تو دم نزد شاعر

قبول خاطر هیچ انجمن نخواهد شد

 

مگر نگاه کریمانه‌ات بر او افتد

وگرنه سنگ، عقیق یمن نخواهد شد

 

خدا، رسول، علی، فاطمه گواه منند

«کسی به حُسن و ملاحت»، «حسن» نخواهد شد

 

به روزه‌دار، رطب، مستحب بُوَد اما

بدون نام تو شیرین، دهن نخواهد شد

 

کبوتری که پرش با بقیع انس گرفت

به بام کعبه، پی پر زدن نخواهد شد

 

هر آن‌‌که با غم تو آشناست، می‌داند

کسی چنان تو غریب وطن نخواهد شد

 

و ناگزیر، گریزی به کوچه باید زد

غم تو ختم به زهر و بدن نخواهد شد...

 

برای مشاهده مجموعه اشعار جواد هاشمی در سایت کرب‌وبلا اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب و بلا مراجعه کنید.