به گزارش کرب‌و‌بلا، سروش محلاتی در نشستی در دانشگاه علامه، گفت: ‌از نظر تاریخی به طور قطع می‌توان گفت که ملاقات‌هایی بین امام حسین (ع) و عالی‌ترین مقام فرماندهی جنگ دشمن یعنی عمر بن سعد که در کربلا حضور داشت، وقوع یافته است. این مقدار روشن است، اما موضع علمای ما درباره این ملاقات‌ها متفاوت است.

این پژوهشگر دینی ادامه داد: ‌تفسیر این است که امام حسین (ع) در این ملاقات‌ها به دنبال مذاکره بود و به دنبال یک راه حلی که طرفین دعوا بر روی آن توافق کنند و با این توافق جلوی جنگ گرفته شود. این یک تفسیر است.
تفسیر دوم از این ملاقات‌ها این است که امام حسین (ع) با این ملاقات‌ها درصدد این بود که عمر بن سعد را به عنوان یک شخص از جنگ منصرف کند و او را از سپاه دشمن جدا کند. حضرت درصدد این نبود که در این ملاقات‌ها مذاکره‌ای به معنای داد و ستد و تفاهمی صورت بگیرد. اما درصدد این بود که عمر بن سعد را یا جذب کند یا اگر جذب نمی‌شود، از جنگ منصرف کند. حضرت نهی از منکر می‌کرد.
و موضع سوم این است که ما درباره محتوا و مضمون این ملاقات‌هایی که بین امام حسین (ع) و عمر بن سعد اتفاق افتاده، چیزی نمی‌دانیم چون گزارش معتبری در این زمینه نیست. لذا باید در این باره سکوت کنیم.

محلاتی ادامه داد: درباره مذاکره به معنای رسیدن به یک توافق؛ در بین علمای ما مساله از سه مرحله قابل بررسی است. مرحله اول این است که گزارشات تاریخی درباره این مذاکرات چیست؟ مرحله دوم این است که گزارش‌های تاریخی به لحاظ مبانی کلامی چگونه قابل ارزیابی است چراکه مساله امامت است و باید روشن شود متکلمان اسلامی درباره این گزارش‌ها چه موضعی دارند و آیا این موضع با مبانی اعتقادی ما سازگار است؟ مرحله سوم تحلیل فقهی است که فقیه هم باید اظهار نظر کند و مقصود این است که فقیه از آن جهت که به استنباط احکام شرعی می‌پردازد، درصدد کشف تکلیف است که وظیفه چیست؟ اصولا فقها گرایش و تمایلی به این ندارند که سراغ این بحث بروند که امام معصوم تکلیفش چیست؟ پاسخشان این است که امام معصوم وظیفه خودش را بهتر می‌داند و ما درصدد تعیین تکلیف برای امام نیستیم و سودی هم برای ما ندارد. ولی اگر آن تکلیف، به تکلیف ما ارتباط پیدا کند یعنی بخواهیم بگوییم که چون امام این کار را انجام داده، پس برای ما هم جایز است، این در قلمرو بحث‌های فقهی قرار می‌گیرد و حالا فقیه باید مشخص بکند که اگر ما در شرایط امام حسین(ع) قرار بگیریم، آن‌وقت چه وظیفه‌ای داریم؟ آیا می‌توانیم مذاکره کنیم یا نمی‌توانیم مذاکره کنیم؟ این مرحله سوم بحث است که جنبه فقهی پیدا می‌کند.

مذاکره امام با عمر سعد به روایت «تاریخ طبری»
سروش محلاتی با اشاره به گزارشات تاریخی‌ در مورد این ملاقات‌ها  با تأکید بر «تاریخ طبری» یادآور شد: مطابق با این کتاب اما حسین (ع) نماینده‌ای را به سوی عمرسعد فرستاد. همه منابع بر اینکه پیش دستی در مذاکرات با امام حسین (ع) بود، توافق دارند. پیشنهاد امام حسین (ع) توسط پیک این بود که ملاقاتی در منطقه‌ای بین دو سپاه داشته باشیم. عمر سعد پذیرفت و عده‌ای از لشکریان به سوی یکدیگر آمدند و به همراهان خود گفتند که از آن‌ها فاصله بگیرند و این فاصله به حدی بود که همراهان کلام و صدای آن‌ها را نمی‌شنیدند. در همه تاریخ‌های مکتوب نوشته شده که این دو با یکدیگر گفت‌و‌گو کردند و صحبت آن‌ها تا پاسی از شب به طول انجامید. این موضوع نشان می‌دهد که بحث‌های آن‌ها جدی بوده و ابعاد مختلف داشته است. در تاریخ طبری نوشته شده که بعد از این حدس‌هایی درباره محتوای ملاقات‌ها زده شد که از جمله آن‌ها این بود که امام (ع) به عمر گفته با هم نزد یزید برویم و مشکل را حل کنیم اما عمر گفته اگر سپاه را‌‌ رها کنم خانه و زندگی من را در کوفه خراب می‌کنند و من چنین اجازه‌ای از طرف عبیدالله ندارم. عبیدالله آنجا است و او حاکم است. من چنین اجازه و اختیاری از طرف عبیدالله ندارم. حضرت به او فرمودند که نگران خانه و زندگیت نباش. همه اینها را من تامین می‌کنم و هر خسارتی که اتفاق افتاد، به عهده می‌گیرم.
 

ملاقات امام حسین (ع) و عمر در مقتل ابی مخنف
این پژوهشگر دینی ادامه داد: می‌دانید که یکی از اقدم منابع تاریخ کربلا، همان مقتل ابی مخنف هست. که خب این شخص حدود 60-70 سال بعد از کربلا بوده و گاهی قضایایی را با یک واسطه نقل می‌کند. متاسفانه این تاریخ ابی مخنف و مقتل ابی مخنف، در دست ما نیست و از آثاری است که از بین رفته است. فقط آنچه را که ما از این تاریخ داریم، نقل‌هایی است که برخی از مورخین از این منبع کرده‌اند مثلا طبری از ابی مخنف مطالبی را نقل می‌کند.

نامه عمر به عبیدالله مبنی بر مثبت بودن نتیجه مذاکرات
وی خاطرنشان کرد: از ابی مخنف نقل شده که امام (ع) و عمر سه تا چهار بار با یکدیگر ملاقات کردند. پس از ملاقات‌ها نتیجه این شد که عمر به عبیدالله نامه نوشت. از مضمون آن می‌توان حدس زد که محور گفت‌و‌گو‌ها چه بوده است. در این نامه او نوشته که خدا را شکر آتش جنگ خاموش و اختلاف نظر‌ها حل شد و خدا با لطفش کار امت را سامان داد. حسین (ع) پذیرفته که یکی از این چند کار را انجام دهد؛ نخست این‌که حسین بن علی (ع) برگردد به همان جایی که از آنجا آمده بود. پیشنهاد دوم این بود که امام حسین (ع) را به یکی از نقاط مرزی بفرستیم که تفاوت این پیشنهاد با پیشنهاد قبلی روشن است. اگر برمی‌گشت به مکه و یا مدینه، یعنی بر می‌گشت به اجتماع اصلی مسلمان‌ها که کانون اصلی ارتباط و توجه بوده و اما پیشنهاد دوم این است که حضرت در یکی از نقاط که ارتباط با مردم هم کمتر باشد به زندگی شخصی خودش بپردازد. این هم پیشنهاد دوم. و اما پیشنهاد سوم این بود که امام به شام برود و به طور مستقیم با یزید ملاقات کند.

ابی مخنف نقل شده که امام (ع) و عمر سه تا چهار بار با یکدیگر ملاقات کردند. پس از ملاقات‌ها نتیجه این شد که عمر به عبیدالله نامه نوشت. از مضمون آن می‌توان حدس زد که محور گفت‌و‌گو‌ها چه بوده است. در این نامه او نوشته که خدا را شکر آتش جنگ خاموش و اختلاف نظر‌ها حل شد و خدا با لطفش کار امت را سامان داد.

این مدرس حوزه و دانشگاه افزود: در این نقل‌ها این طور هست که وقتی این نامه را عمربن سعد برای عبیدالله فرستاد، عبیدالله استقبال کرد و گفت پیشنهاد معقولی است و می‌شود رویش فکر کرد، تامل کرد و پذیرفت. حالا می‌شود تعدیلش کرد، تغییرش داد با اصلاحی، تبصره‌ای، بندی اما نفس اینکه دیگر جنگی اتفاق نمی‌افتد و کار اصلاح شد، این را عبیدالله استقبال کرده است. ولی در آن جلسه‌ای که عده‌ای از اطرافیان او حضور داشتند از آن جمله شمر هم حضور داشت، او مخالفت کرد، برخی دیگر هم مخالفت کردند و گفتند که دست از حسین بن علی (ع) بر ندار. الان در تور افتاده، در دسترس ما است و ما یک چنین اجازه‌ای را از طرف یزید بن معاویه نداریم و باید کار را یکسره و تمام کرد و هیچ راه حل دیگری غیر از جنگ وجود ندارد. در اثر پافشاری این افراد به خصوص شخص شمر بود که نظر عبیدالله هم عوض شد و پاسخ نامه عمربن سعد را داد که این فضولی‌ها به تو نیامده، تو فرمانده جنگ هستی و تو نماینده سیاسیِ ما؛ برای حل و فصل اختلافات با حسین بن علی نیستی. تو باید کارِ نظامی خودت را انجام بدهی. مسئولیت تو عبارت است از جنگیدنِ با حسین ابن علی، یا اینکه حسین باید خودش را تسلیم ما کند. غیر از این راهی وجود ندارد و هیچ‌کدام از آن سه پیشنهاد از نظر ما قابل قبول نیست.

سروش محلاتی اظهار داشت: این مقداری که من خدمت شما عرض کردم، چیزی است که در منابع تاریخی ما وجود دارد. البته این منابع از نوع تاریخ طبری، یا کامل ابن اثیر و امثال این‌هاست که از منابع تاریخی اهل سنت به شمار می‌آیند. و سوالی که مطرح است این است که آیا علمای شیعه این گزارشات را تلقیِ به قبول کرده‌اند یا اینکه آن‌ها از این موضوع، گزارشات دیگری دارند؟

موضع علمای شیعه
این مدرس حوزه و دانشگاه اضافه کرد: از بزرگ‌ترین علمای شیعه شیخ مفید است که هم فقیه است و هم متکلم و در عین حال مُورخ است و کتاب‌های تاریخی دارد، مثل «الجمل» درباره جنگ جمل. اطلاعات تاریخیِ گسترده‌ای دارد و دقت نظر بالا.
کتاب معروف شیخ مفید، «الارشاد» است که در تاریخ ائمه علیهم السلام است. گزارش او را برای شما می‌خوانم تا ببینید آنچه را در تاریخ اهل سنت هست و آنچه را در منابع تاریخیِ خاص شیعه وجود دارد، آیا با هم منطبق است یا منطبق نیست؟ از قضا ما در یک موضوعی الان داریم صحبت می‌کنیم که اختلاف نظری بین مورخین شیعه و سنی وجود ندارد. به یک تعبیر می‌توان گفت، همان منابع که برای طبری وجود داشته است، همان منابع برای شیخ مفید هم وجود داشته است و یا به علاوه، به منابع دیگری هم دسترسی داشته است.

وی بیان داشت: شیخ مفید در کتاب الارشاد خود نوشته است هزار نفر با عمرسعد روز سوم نزد امام آمدند حسین (ع) خطاب به آن‌ها گفت: این نامه‌های مردم شهر شماست و من به خاطر دعوت آن‌ها آمده‌ام. اگر مردم نمی‌خواهند و یا پشیمان شده‌اند برمی گردم.
همین مطلب حتی نسبت به قبل از برخورد با عمرسعد هم هست. که حضرت به حربن یزید هم همین پیشنهاد را دادند که ما برمی‌گردیم. اما حر گفت: «من اجازه ندارم شما را‌‌ رها کنم.» امام حسین (ع) که دید سپاه عمر پیوسته در حال افزایش هستند و خود را برای جنگ آماده می‌کنند پیام به عمر سعد دادند که می‌خواهم تو را ببینم؛ شب با یکدیگر گفتگوی طولانی و مفصل به صورت نجوا داشتند. عمر سعد و امام برگشتند و عمر به عبیدالله نامه نوشت که محتوای این نامه با نامه‌ای که در تاریخ طبری و روندی که در آنجا ذکر شده، یکسان است.

در کلام بزرگان و فقهای خودمان خودداری از بیان اینکه می‌خواهیم مذاکره و صلح با دشمن کنیم و این کار قبیح است، وجود ندارد.

وی در ادامه به بررسی این روند‌ها از دیدگاه متفکران پرداخت و گفت: شیخ مفید در کتابی که درباره امامت نوشته این گزارش را می‌آورد و مخالفتی با اصول شیعه ندیده است. متاسفانه وضع فکری و گرایش‌های سیاسی و اجتماعی ما در دهه‌های اخیر تغییراتی ایجاد کرده و باعث شده از نقل گزارش‌هایی که در منابع آمده، پرهیز کنیم. اما ذکر این حقایق برای شیخ مفید مشکلی نداشته تا آن‌ها را بنویسد. قرن‌ها این موضوعات در کتاب‌های تاریخی نوشته می‌شد اما در دهه‌های اخیر گویا علمای ما خجالت می‌کشند بگویند که امام (ع) قصد مذاکره داشت. آن‌ها سعی کرده‌اند تاریخی را روایت کنند که اینگونه نباشد.

سروش محلاتی در ادامه علاوه بر شیخ مفید، از سید مرتضی و شیخ طوسی هم در ردیف اولین متکلمان نام برد و گفت: شیخ مفید در کتاب الارشاد موضع خود را مشخص کرده که این روایات از نظر او قابل قبول است. سید مرتضی در کتاب الشافی و شیخ طوسی هم در تلخیص کتاب الشافی می‌نویسند پس از اینکه وضع کوفه دگرگون شد حضرت تمایل پیدا کرد که بازگردد و مسیر را ادامه ندهد اما عموزاده‌ها آمدند و گفتند باید ادامه دهیم. سپس سپاهیان حر آمدند و گفتند باید فرمان عبید را بپذیری. وقتی حضرت دید راهی برای برگشت نیست و نمی‌تواند آزادانه به کوفه برود فرمودند: «به طریق شام حرکت می‌کنیم و نزد یزید می‌رویم.» چراکه امام می‌دانست یزید انعطاف پذیر‌تر از عبیدالله است و راحت‌تر می‌تواند با او کنار بیاید اما عبیدالله عمر را فرستاد. حضرت به عمر گفت: «یا قبول کنید برگردم همانجا که بودم، یا ببینم یزید خودش چه می‌گوید و یا من را به یکی از نقاط مرزی تبعید کنید.»

وی در ادامه بررسی تاریخی خود به کتاب تنزیه الانبیا سید مرتضی اشاره کرد و گفت: در این کتاب آورده شده که اگر حسین (ع) معصوم بود چرا به کربلا رفت و خود را به کشتن داد؟ او می‌گوید امام (ع) تصمیم بر جنگ نداشته و راه‌های دیگر را مسدود نمی‌دانسته است. فاضل مقداد هم همین مطلب را نقل می‌کند و متکلمین ما هم این مواضع را پذیرفته‌اند. یکی از اصحاب امام غلام رباب است که جان سالم به در برد و در کتب تاریخی نقل است که می‌گوید نشنیدم از امام که بگوید می‌خواهم به شام بروم و با یزید صحبت کنم اما می‌گوید شنیده‌ام که می‌گفته می‌خواهم برگردم. در این بحث تقریبا توافقی بین مورخین و متکلمین وجود دارد.

موضع فقهای شیعه
سروش محلاتی در ادامه به بررسی موضع فقهای شیعه در این خصوص پرداخت و افزود: اکنون نوبت به این می‌رسد که ببینیم فقها در اینجا چه تحلیلی ارائه می‌کنند؟ آیا واقعا اگر کسی در این شرایط قرار بگیرد و بخواهد مذاکره کند و بالاتر از مذاکره، اصلا پیشنهاد صلح بدهد که یک توافقی بخواهد صورت بگیرد که جنگ اتفاق نیافتد، جائز نیست؟

وی ادامه داد: در توافق یک سری از شرایط را طرفین می‌پذیرند،‌ یک مقدار از خواسته‌های خودشان را هم صرف‌نظر می‌کنند دیگر. در قصه صلح امام حسن (ع) مگر غیر از این بود؟ امام حسن (ع) از برخی از حقوق خودش یا شیعیان صرف‌نظر کرد. در صلح حدیبیه هم همین‌طور بود. پیغمبر اکرم (ص) بالاخره برخی از شرایط خودش را نادیده گرفت و برخی از شرایط دشمن را پذیرفت و بالعکس. به هرحال توافقی صورت گرفت. فقها اینجا موضعشان چیست؟

محلاتی تأکید کرد: فقیه نمی‌گوید که من تکلیف برای امام حسین (ع) مشخص می‌کنم. فقیه موضعش این است که صلح با دشمن جایز است یا جایز نیست؟ این یک. اگر فتوا داد که صلح جایز است، آن وقت ممکن است مورد اشکال قرار بگیرد که چرا امام حسین (ع) صلح نکرد؟ چون نمی‌تواند فتوای فقیه با عمل امام در تضاد باشد. باید این سازگاری را به وجود بیاورد. وقتی می‌خواهد این سازگاری را توضیح دهد، باید بگوید امام حسین (ع) در یک شرایطی قرار گرفته بود که راه صلح برای او مسدود شده بود. اگر صلح ممکن باشد اولا و به مصلحت باشد ثانیا، آنگاه بلا مانع است و البته امام باید مصلحت را تشخیص بدهد، چون صلح به‌طور کلی واجب نیست. اما راه صلح باز است و تصمیم‌گیری درباره جنگ یا صلح بستگی به شرایط سیاسی و اجتماعی دارد و امام مسلمین با توجه به نظر اهل نظر تشخیص می‌دهد که الان شرایط جنگ را اقتضا می‌کند یا مصلحت صلح را اقتضا می‌کند.

فقها به این‌جا که می‌رسند به سهولت می‌پذیرند که صلح جایز است و امام حسین (ع) هم در قلمرو این حکم فقهی عمل کرده است، هرچند او مصلحت را در زمان خودش بر مقاومت و ایستادگی تشخیص داده است. منظور فقها از این صلحی که اینجا می‌گویند چیست که چرا امام حسین (ع) صلح نکرد؟ منظورشان این است که چرا تسلیم عبیدالله و یزید نشد؟ چون حضرت آماده بود که مذاکره کند، آماده بود که برگردد، آن را که اعلام کرده بودند. یک راه را حضرت نپذیرفت. خود حضرت مسدود کرد با اینکه عبیدالله روی آن اصرار داشت و آن اینکه تسلیم شو. این را حضرت نپذیرفت. چرا نپذیرفت؟ اگر ما در آن شرایط باشیم باید بپذیریم یا نپذیریم؟ تسلیم بشویم یا نشویم؟ پاسخ فقها این است که در شرایط مختلف امت اسلامی خودش باید تصمیم بگیرد. اگر مصلحت است بپذیرد. باز اینجا هم نمی‌گویند این کار ذاتا خلاف شرع است. می‌گویند مصلحت چه اقتضا می‌کند؟

این تعبیرعاقلانه و فقیهانه است که نه اسلام، جهاد و جنگ را به طور مطلق در برابر دشمن مطرح کرده است و نه صلح را به طور مطلق مطرح کرده است

وی در ادامه سخنی از علامه حلی را مطرح کرد و گفت: او در کتاب قواعد می‌فرماید: «اگر مصلحت مسلمین اقتضا کند عهد و پیمان برای ترک جنگ جایز است و اگر جامعه اسلامی نیاز دارد ترک جنگ واجب است.» این یعنی جنگ و صلح تابع شرایط و انعطاف پذیر است. محقق کرکی در شرح خود بر قواعد می‌گوید: «امام با توجه به مصلحت عمل کرده و می‌دانست اگر قراردادی با یزید ببندد او وفا نمی‌کند و وضعیت به گونه‌ای است که به ضرر جامعه اسلامی است.

سروش محلاتی با تاکید بر اینکه مجموعا فقها هیچ تصلبی برای اینکه صلح را در صورتی که مصلحت است، بپذیرند، ندارند؛ گفت: اصلا در کلام بزرگان و فقهای خودمان خودداری از بیان اینکه می‌خواهیم مذاکره و صلح با دشمن کنیم و این کار قبیح است، وجود ندارد. اما این تحلیل که گفته می‌شود امام ملاقات کردند نه مذاکره و اخطار و موعظه اخلاقی دادند شاهد تاریخی ندارد بلکه شاهد عکس هم دارد.

باید به دور از نگرش‌های سیاسی امکان و یا امتناع مذاکره با دشمن را در سیاست امام حسین (ع) بررسی کنیم
وی در پایان اظهار داشت: متاسفانه فضای کلی سیاسی و اجتماعی ما این است که در این باره چیزی نگوییم و مسائل را مسکوت بگذاریم. شما به این عبارتی که از علامه حلی در بالا ذکر شد، دقت کنید. علامه حلی که هم فقیه است و هم متکلم است و در علوم مختلف اسلامی دست دارد، چقدر این تعبیر عاقلانه و فقیهانه است که نه اسلام، جهاد و جنگ را به طور مطلق در برابر دشمن مطرح کرده است و نه صلح را به طور مطلق مطرح کرده است و طرفین قضیه به شرایط جامعه اسلامی و شرایط مسلمانها، به شرایط دشمن، به موضوع نزاع، به قدرت ما، به قدرت آنها، به مصالح خودمان محول کرده است. قاعده همین است و بقیه‌اش در اختیار کارشناسان مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی و نظامی و امثال اینهاست که بنشینند و اقتضائات جامعه را ببینند و بر اساس منافع امت و مصالح کشور راه تصمیم‌گیری برای حاکم اسلامی را هموار کنند. دیگر احتیاجی به اینکه ما از دین و مذهب در این مسائل مایه بگذاریم نیست واقعا. اصلا این ملازمه ای ندارد. ممکن است ما مصلحتمان الان این باشد که با هیچ کس در دنیا مذاکره نکنیم. ممکن است به این نتیجه برسند کارشناسان ما، که به نفع ما نیست. به جای اینکه بگوییم امام حسین هم این کارها را نکرده و از امام حسین خرج بکنیم، بگوییم مصلحت خودمان است. استدلال برای کار خودمان بیاوریم اینکه نه! امام حسین اهل این حرفها نبوده است، این چه قیاسی است؟!

امام حسین (ع) در شرایطی که خودش داشت، تصمیم مربوط به زمان خودش را گرفت و آن تصمیم در آن شرایط قطعا بهترین تصمیم بوده است و ما امام را معصوم می‌دانیم، خطایی وجود ندارد. بلکه این الهام بخش برای ما است که در صورتی که در آن شرایط بخواهیم قرار بگیریم و آن مولفه‌ها کاملا در زمان ما برقرار باشد، می‌توانیم الهام بگیریم از همان برخوردهای حضرت. اما اینکه اینها را شبیه‌سازی کنیم و کپی‌برداری کنیم، امام حسین (ع) این کار را کرد، امام حسین (ع) این کار را نکرد، بسیار بسیار ساده اندیشانه است.