عبدالجبار کاکایی درباره آفت‌های امروز شعر آیینی توضیح داد: دو اتفاق خیلی بد در شعر آیینی امروز ما می‌افتد که به نظر من این صدمه زدن به فرهنگ اصیل عاشورایی است. یکی سخیف شدن موضوع یعنی پرداختن در سطح پایین به این موضوع است، یکی هم تحریف موضوع عاشوراست.

افشین علا گفت: در جمهوری اسلامی، در ام القری مذهب تشیع روحانیت ما تحت الشعاع مداحان قرار گرفتند. ما همچنان در مجالس اباعبدالله (ع) باید محور را سخنرانان، دانشمندان، روحانیون، دانشگاهیان و هر اندیشوری که در حیطه علوم دینی کار می‌کند قرار دهیم.

در ادامه میزگرد شفقنا با حضور عبدالجبار کاکایی شاعر و منتقد ادبی و افشین علا شاعر را می‌خوانید:

در عید غدیر اشعاری در وصف حضرت امیر (ع) با غلو‌های باور نکردنی دست‌به‌دست می‌شد که ایشان را هم‌طراز خدا می‌دانست «مثلا علی تو خدا، خدا تو، من گیج شدم» اما در مقابل آن شعر استاد شهریار قرار می‌گیرد که می‌گوید: «نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند / متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را» که در آن اغراق شاعرانه دیده می‌شود نه غلو؛ به نظر شما اغراق‌هایی از نوع اول، چه آسیب‌هایی را متوجه شعر آیینی و حتی مذهب می‌کند؟
افشین علا: به نظر من در فیصله دادن به این گونه اغراق‌ها این کار شهریار شاه‌بیت است؛ شما در آن، اغراق و غلوی که منافی با اعتقادات ما باشد را نمی‌بینید یعنی به تحیر اشاره کرده نه به الوهیت حضرت امیر (ع). شخصاً فکر می‌کنم آن بیت شهریار نهایت تحیری است که ما می‌توانیم نسبت به مولا علی (ع) داشته باشیم.

عبدالجبار کاکایی: ریشه این تفکر انسان کامل به تعالیم عرفا بر می‌گردد. متصوفه بر تفکر شیعی تأثیر گذاشتند، یکی از موضوعاتی که از تصوف وارد تفکر تشیع می‌شود همین انسان کامل، یا ولی مطلق است. این اندیشه، این پندار، رفته رفته وارد تفکر شیعه شد، در بین اهل شیعه گروهی پیدا می‌شوند که به آنها «غلات» شیعی می‌گویند، آن‌ها در مورد توصیف ائمه (ع) غلو می‌کردند. اهل سنت هم به آنها رافضی می‌گویند. این مبالغه‌ها سبب آسیب‌های روحی و روانی به جامعه آن زمان می‌شده و در مقابل گروهی از اهل سنت مقابل آنها می‌ایستادند و اهل بیت (ع) را نفرین می‌کردند که به آنها «ناصبی» می‌گفتند؛ ناصبی‌ها و رافضی‌ها گرایش‌های رادیکالی از جامعه اهل سنت به جامعه اهل شیعه هستند که متاسفانه بعد از دوره صفویه می‌توان گفت با حمایت از غلات شیعه این تفکر ترویج پیدا کرد. در شعر امروز ما به ویژه در مداحی‌های ما نشانه‌هایی از رافضی‌گری و غلو راجع به معصومین دیده می‌شود. همین طور که گفتید شهریار نمونه‌ای کامل از شعر امروز ایران است و نگاه حکیمانه‌ای به موضوع امام علی (ع) دارد.

اگر می‌خواهیم یک نسل را باورمند کنیم فقط با نوحه و عزا که نمی‌توانیم، اول باید بنیان‌های فکری آن‌ها را از طریق ادبیات محکم کنیم.

افشین علا: یکی دیگر از آفات روزگار ما این است که وقتی در ساحات سیاستی و عقیدتی تقدس‌هایی به ساحت دین اضافه می‌شوند، افراد مقدس می‌شوند. بعضی از تفکرات مثل تفکرات جزمی هاله‌ای از تقدیس پیدا می‌کند.
باید انتظار داشته باشیم که در ارتباط با بزرگواران دین و معصومین هم شاهد اغراق‌ها و اجحاف‌های این چنینی باشیم. ترویج مضمون‌های مبتذل، غلوهای نازیبا و نابرازنده که متاسفانه در ادبیات عام رایج شده است. وقتی در حیطه ملوک این اتفاق می‌افتد باید در ساحت عموم هم شاهد این چیزها باشیم. به هر رو باید با این موضوع مقابله کرد.

‌‌عبدالجبار کاکایی: در دیدار مولانا و شمس؛ موقعی که شمس و مولانا در بازار برنج فروشان قونیه با هم مواجه می‌شوند، شمس سوالی از مولانا می‌پرسد و می‌گوید: چطور است پیامبری که همه اهل تصوف نسبت خود را به ایشان می‌رسانند و او را انسان کامل می‌دانند، به خدا می‌گوید «ما عرفناک حق معرفتک». اما بایزید بسطامی می‌گوید «سبحانی ما اعظم شأنی». چطور این ادعای الوهیت می‌کند و محمد (ص) می‌گوید من تو را آن طوری که باید نشناختم؟ مولانا جواب رندانه و جالبی می‌دهد، می‌گوید بایزید از یک نیم جرعه مست شد اما محمد دریا دریا نوشید و مست نشد. برای شاعری که دچار شطحیات شده و از خود بی خود شده است گفتن این حرف مساله‌ای نیست اما از زبان چه کسی باید بشنویم؛ آنجایی که قرآن اشاره می‌کند. اگر مبالغه‌ای اتفاق افتاده باشد دیگر شأن شعر شاعر کنار می‌رود.

دستگاه‌های متولی در امر فرهنگ متاسفانه خیلی از مواقع تابع جریانات عام می‌شوند، در تبلیغ شعائر و مضامین آیینی به قالب‌های عوام‌پسند روی می‌آورند و این بزرگ‌ترین خطر است.

با چه روشی باید مقابله کرد؟
افشین علا: شعر خوب! شعر خوب یا همان شعر معیار.

عبدالجبار کاکایی: ببینید کسانی که این ادعاها را مطرح می‌کنند بر اساس آن تمثیلی که نقل کردم از نوع بایزیدی هستند و با نیم جرعه مست می‌شوند یا معمولاً مباحث معرفت شناسانه کمکشان نمی‌کند. با گفتن شعر خوب در خصوص مولا علی (ع) و شناساندن شأن واقعی ائمه (ع) و نسبت آن‌ها با الوهیت از زبان شاعران حکیم روزگار ما، بهترین راه تبلیغ است. هیچ راهی بهتر از این جواب نمی‌دهد؛ مثلاً با اینها نمی‌توان جدل لفظی یا مباحث منطقی کرد؛ با کسی که می‌گوید من مشتعل عشق علی‌ام چه کنم، کسی که خودش را محو شده می‌داند و در خصوص معصومین مبالغه‌های صوفیانه می‌کند را نمی‌توان با دلایل عقلانی راضی کرد. به نظر من هم همان خلق شعر و خلق هنر می‌تواند بهترین راه باشد.

‌افشین علا: ضمن اینکه دستگاه‌های متولی در امر فرهنگ متاسفانه خیلی از مواقع تابع جریانات عام می‌شوند، در تبلیغ شعائر و مضامین آیینی به قالب‌های عوام‌پسند روی می‌آورند و این بزرگ‌ترین خطر است. یکی از مباحث عوامانه تاریخی در میان مردم همیشه بیان می‌شده این است که مثلاً اعراب به زور اسلام را به ما تحمیل کردند یا ما با آغوش باز پذیرفتیم، چنین موضوعی یکی از مسایل مبتلابه همه نسل‌هاست، این در حالی است که ادبیات خیلی خوب به آنها پرداخته است. در آثار خانم صفارزاده مثل کتاب «سفر پنجم» آن بخشی که به سلمان فارسی می‌پردازد، بسیار جالب است و توصیه می‌کنم جوانان ایرانی حتماً این شعر را بخوانند. ترجیع آن «رفتن‌ به‌ راه‌ می‌پیوندد / ماندن‌ به‌ رکود» است؛ ماجرای اسلام آوردن سلمان فارسی را به شاعرانه‌ترین شکل ممکن و البته مستندترین از نظر تاریخی بیان می‌کند.

دستگاه‌های متولی در امر فرهنگ متاسفانه خیلی از مواقع تابع جریانات عام می‌شوند، در تبلیغ شعائر و مضامین آیینی به قالب‌های عوام‌پسند روی می‌آورند و این بزرگ‌ترین خطر است.

چون شاعر پژوهشگر، استاد، زبان شناس و شخصی بوده که هم فضای شعر آوانگارد و شعر روشنفکرانه را درک کرده هم خاستگاه محکم دینی داشته است یعنی ما اگر می‌خواهیم یک نسل را باورمند کنیم فقط با نوحه و عزا که نمی‌توانیم، اول باید بنیان‌های فکری آن‌ها را از طریق ادبیات محکم کنیم.
طاهره صفارزاده زن نمونه جهان اسلام شناخته شده است این شاعر روشن فکر اما مسلمان، چطور توانست بسیاری از وقایع و آموزه‌های تاریخی اسلام را در قالب شعرهای ماندگار بیاورد؛ وقتی جهان ما به آیین خودش و به مذهب خودش باورمندتر شود آن وقت می‌فهمد که واقعاً مصیبت عاشورا چه مصیبت بزرگی بود. امت پیامبر دست به چه جنایتی زدند، چون امام حسین (ع) ثمره تفکر پیامبر (ص) بود، ثمره آن شخصیتی بود که تمدن‌های مختلف جهان به دامن او پناه آوردند یعنی شوکت پادشاهان جهان را با سادگی خودش درهم شکست.
اگر جوان ما به این موضوع از طریق مطالعه آثار ناب، نه هر آثار مبتذلی، برسد آن وقت در حیطه شعر آیینی، در مرثیه گویی، در نوحه خوانی عظمت حادثه بهتر درک می‌شود.

‌عبدالجبار کاکایی: فرمودند پیامبر (ص) با قدرت ایمان به اسلام آمد و آنچنان فتوحاتی را به وجود آورد؛ اگر به خود قرآن مراجعه کنیم، می‌گوید: ما آمدیم تا اغلال را از پای شما در بیاوریم، یعنی تمدن‌ها گرفتار اغلال بودند. این قفل و زنجیرها چه بود؟ جز همین بت‌هایی که پرستش می‌شدند؛ بشر ذاتا به بت پرستی روی می‌آورد و به اجسام و افراد الوهیت می‌دهد؛ دین آمد که تو را از دست این غل و زنجیر آزاد کند، دین آمد تا تو را از بت‌پرستی نجات دهد. بشر پیش از بعثت پیامبر (ص) گرفتار بود. یهودی‌ها که گرفتار احکام بسیار شدید و سنگین خودشان بودند. مسیحی‌ها هم آن طور که در متون آمده جای سم خر عیسی (ع) را پرستش می‌کردند. همه احکام زندگی و رفتارهای روزانه‌شان تماماً گرفتار همین شریعت بود و برای هر کاری بایستی دستور دینی صادر می‌شد و بشر امکان این که آزاد باشد و فراغ بال داشته باشد و بتواند از عقل خود استفاده کند را نداشت. اسلام آمد این فراغ بال را داد که مردم اسلام را پذیرفتند. این که در داخل خود دین اسلام، در مکتب تشیع که بر مبنای عقلانیت پایه گذاشته شده است می‌بینیم این گرایش به بت پرستی و الوهیت سازی از افراد دوباره شکل می‌گیرد ناشی از همان گرایش‌های جاهلانه‌ای است که از پیش هم بوده است. بایستی با این گونه گرایش‌ها مقابله کرد و بهترین راه هم برای اهالی شعر تولید شعر خوب است.

موضوع غدیر یک موضوع معرفتی است بایستی راجع به آن مطالعه شود و هرکسی نمی‌تواند راجع به این موضوع شعری بنویسد و جز مدح گویی چاره‌ای ندارد.

در مورد وقایعی که شاعران آیینی شعر می‌سرایند بیشتر به واقعه عاشورا می‌پردازند تا به واقعه غدیر که نماد تفکر شیعیان است، فکر می‌کنید چه اتفاقی باعث می‏‌شود شاعران بیشتر به سمت سرودن شعر عاشورایی بروند؟
افشین علا: یکی از روحانیون می‌گفتند ما در مورد غدیر کوتاهی کردیم. اگر غدیر جدی گرفته می‌شد اصلاً واقعه عاشورا اتفاق نمی‌افتاد، یعنی این صحه گذاشتن بر بحثی که شما مطرح کردید. متاسفانه گرایش مخاطب عام ما بیشتر به تعزیت و عزاست تا به شادی. در مناسبت‌های شادی نمی‌دانیم چه کار باید کنیم. دستگاه رسمی ما هم که در اعیاد برای مردم برنامه‌های مفرحی تولید می‌کنند اگر نگاهمان را به سمت دیگری برگردانیم و تنها به صوت توجه کنیم هیچ فرقی با مجالس عزاداری ندارد. در عزاداری‌ها سینه می‌زنند در اعیاد کف می‌زنند، اما مضامین، مضامینِ نسبتاً مشابهی است و کمتر ضربه‌دار است. قطعاً باید پیرامون موضوع غدیر بیشتر کار کرد. دیدم حرکت‌هایی شروع شده اما چون اکثراً رسمی و بخشنامه‌ای هستند چیزی از دل آن بیرون نمی‌آید. راجع به غدیر باید باب تعامل و گفت‌وگو را با علمای اهل سنت باز کنیم. باید در سطح خواص اتفاقاتی بیفتد که نمود آن را در مخاطب عام داشته باشیم. در حوزه غدیر باید حرفی برای گفتن داشته باشیم. البته این منافی عظمت فاجعه عاشورا نیست. هر چقدر از حماسه کربلا بگوییم باز هم کم است اما مظلومیت مولا علی (ع) به خاطر نادیده گرفته شدن قضیه غدیر کم از فاجعه کربلا ندارد.

عبدالجبار کاکایی: من فکر می‌کنم مستمعین یا مخاطبین تعیین می‌کنند باید به چه موضوعی بیشتر پرداخته شود. موضوع غدیر یک موضوع معرفتی است، بحث امامت و حکومت مطرح است، موضوع شناخت امام است. اما موضوع عاشورا یک جدال و ستیز است در واقع مقابله دو لشگر با هم است و بیشتر جنبه اجتماعی دارد که دسترسی عوام به فهم یک مبارزه اجتماعی بر سر ظلم و عدالت اجتماعی بسیار راحت‌تر است تا یک موضوع معرفتی که آیا امام حق حکومت دارد یا ندارد. این موضوع در جایگاه خودش مطرح می‌شود، تفاسیر و کتاب‌هایی راجع به آن نوشته می‌شود، علما راجع به آن قلم می‌زنند و به ندرت شاعرانی که حکمت و دانش دارند برای مخاطبان خودشان می‌نویسند؛ اما موضوع عاشورا، موضوع کاملاً اجتماعی و فراگیر است و عامه مردم این موضوع را بیشتر درک می‌کنند تا موضوع غدیر را.

دو اتفاق خیلی بد در شعر امروز ما میفتد که به نظر من این صدمه زدن به فرهنگ اصیل عاشورایی است. یکی سخیف شدن موضوع یعنی پرداخت سخیف در سطح پایین به این موضوع است، یکی هم تحریف موضوع عاشوراست.

وجه احساسی آن چقدر می‌تواند کمک کند؟ چون دست شاعر برای این که بتواند توصیف و اغراق کند یا تلمیح بگوید باز است.
‌عبدالجبار کاکایی: از حیث پرداختن به این دو موضوع بله؛ به طور طبیعی تقابل نظامی دو سپاه و آن صحنه‌هایی که در عاشورا اتفاق می‌افتد مثل فداکاری‌ها، جان‌فشانی‌ها پیش از ماجرای عاشورا و پس از آن اسارت، تمام این موارد مضامین و موضوعاتی است که شاعر راحت‌تر می‌تواند راجع به آن بنویسد. اما موضوع غدیر یک موضوع معرفتی است بایستی راجع به آن مطالعه شود و هرکسی نمی‌تواند راجع به این موضوع شعری بنویسد و جز مدح گویی چاره‌ای ندارد. اگر از اصل موضوع امامت اطلاعی نداشته باشد درک درستی از موضوع نخواهد داشت، مبحث حکومت را هم باید بشناسد، به همین خاطر است که کمیت آثار راجع به غدیر معمولاً نسبت به عاشورا متفاوت است.

وضعیت شعر آیینی امروز را چطور می‌بینید؟
‌افشین علا: من که دهان خواهم به پهنای فلک! در این حوزه اینقدر گفتم و نوشتم و به گوش کسی نرسیده است، البته خسته نشده‌ام. اما واقعاً جای تأسف دارد. ابتدا که من این را با صراحت بگویم به هیچ وجه با حیطه مدح و ذکر و تعزیت اباعبدالله (ع) نه تنها مخالف نیستیم بلکه از کودکی در این دستگاه بزرگ شدیم و به آن هم می‌بالیم. جایگاه ذاکران و مادحان جایگاه بسیار والایی است به این موضوع همه اعتقاد داریم منتهی این دلیل نمی‌شود که در مضمون پردازی و نقش آفرینی ایام محرم، صفر و سایر مناسبت‌های مذهبی اولویت با مداحان باشد. اگر اولین پیام آور عاشورا را حضرت زینب (س) می دانیم، آن بانویی که با آن جهان بینی، آن ادبیات، در اوج استیصال چه واکنشی نشان می‌دهد. حالا ما عزادار او هستیم ولی او در بطن حادثه بود ضربات فوق تصور بشری بر پیکر این زن وارد شده اما او مردانه ایستاد و با آن ادبیات پیام تفکر دینی را ابلاغ کرد نه تنها پیام دفاع از خون شهیدان کربلا بلکه تفکر دینی را به زیبایی ابلاغ کرد. پس می‌فهمیم که نقش اصلی در تبلیغ حرکت اباعبدالله (ع) با تریبونها، با خطبا و روحانیون ماست. همین روحانیتی که ما نقد هم به آنها داریم. ای کاش نقش آفرین اصلی، روحانیت ما باشد، ولو روحانیت سنتی ما، اشکالی ندارد. تا بوده روحانیت منبر داشته و ذاکران پای منبرها روضه خوانی می‌کردند و این اتفاق خیلی هم زیبا بود؛ اما الان مجالس را به نام مداحان می‌شناسند.

راجع به غدیر باید باب تعامل و گفت‌وگو را با علمای اهل سنت باز کنیم. البته این منافی عظمت فاجعه عاشورا نیست. هر چقدر از حماسه کربلا بگوییم باز هم کم است اما مظلومیت مولاعلی (ع) به خاطر نادیده گرفته شدن قضیه غدیر کم از فاجعه کربلا ندارد.

 ‌‌در جمهوری اسلامی، روحانیت ما تحت شعاع مداحان قرار گرفتند. من اصلاً قصد توهین به هیچ مداح محترمی را ندارم. بسیار هم برای آنها ارزش قائل هستم اما باید هرکسی جایگاه خود را بداند، هر چیزی به جای خودش نیکو است. ما همچنان در مجالس اباعبدالله (ع) باید محور را سخنرانان، دانشمندان، روحانیون، دانشگاهیان و هر اندیشوری که در حیطه علوم دینی کار می‌کنند به ویژه روحانیت شیعه آنها را اصل قرار بدهیم. باید اینطور باشد که نسل جوان به این مسجد بروند به خاطر فلان روحانی، به حسینیه‌ای در آن نقطه بروند برای حضور فلان واعظ و … نه اینکه خیابانهای تهران به خاطر اینکه امروز فلان مداح محترم آنجا برنامه اجرا می‌کند، بند بیاید. اگر محتوای برنامه‌ها را هم از نزدیک ببینیم همان شوری است که آقای کاکایی گفتند و عموماً ریتم‌های ناهنجاری که متاسفانه در بین عوام و نسل جوان مورد اقبال قرار می‌گیرد. من تعجب می‌کنم در مملکتی که جلوی کنسرت‌ها گرفته می‌شود، کنسرت‌هایی که بسیاری از آنها صرفاً تبلیغ ادبیات عرفانی است؛ ما لحن‌ها، نغمه‌های وزین و اصیل و معنوی را در آنها می‌شنویم یعنی در مردم معنویت ایجاد می‌کند، این برنامه‌ها تعطیل می‌شود اما در همین مجالس عزاداری ما ریتم‌ها و حرکاتی را می‌بینیم که سخیف هستند، به معنای واقعی کلمهً سخیف هستند. حتی من شرم دارم به خاطر شأن اباعبدالله آن را تشبیه کنم.

من شخصاً یکی از دغدغه‌هایم در زندگی این است که در حیطه ادبیات آیینی یک گام موثر بردارم. می‌خواهم از همین جا مخصوصاً از حضور مراجع تقلید یک خواهشی داشته باشیم البته این خواهش را بارها بیان کردم و نوشتم، اینجا هم می‌خواهم اعلام کنم به فکر آبرو بخشیدن به ادبیات و شعر آیینی باشید که به ما کمک کنید. بارها خدمت مراجع رفتیم.

معمولاً آن اشعاری که بزرگواران ما می‌شنوند و در مجالس عزاداری اجرا می‌شود شاید برگرفته از آثار فاخر و قوی نباشد و همان جنبه عام بر آن غلبه می‌کند چون می‌دانم این بزرگواران هم دغدغه‌ی دیانت نسل جوان و دغدغه‌ی ترویج مکتب اهل بیت را دارند؛ من از تک تک آنها خواهش می‌کنم که به ما کمک کنند منتهی از نهادهای دولتی و رسمی نا امید شدم. یعنی آنها صرفاً به برگزاری جشن‌ها و سوگواری کفایت می‌کنند و دغدغه‌ی ما را متوجه نمی‌شوند. بیاییم شعر معیار به مردم نشان بدهیم، بیاییم دلایل، قوت و ضعف آثار را برای مردم تبیین کنیم؛ بیاییم ذائقه‌ی جوان‎هایی که شعر می‌گویند که الحمدالله تعدادشان زیاد هم هست اکثرشان هم به مضامین آیینی و مخصوصاً امام حسین علاقمند هستند اما زبان معیار ندارند گاهی اوقات از دست هم کپی می‌کنند، شعرها تحت تاثیر مداحی‌ها قرار می‌گیرد، فرهنگ مداحی دارد بر روح شعر غلبه می‌کند، روح کربلا روح حماسی، روح عاطفی، روح عشق دارد، در کنار آن یک روح محزونی هم هست که باید به آن هم پرداخته بشود. بنابراین اینها را بیاییم برای نسل جوان ترسیم کنیم و من شخصاً این آمادگی را دارم که وقت خودم را صرف همین حیطه کنم. فقط صرف همین کار بکنم و فکر می‌کنم تنها جایی که مانده مراجعه کنم خود مراجع تقلید هستند هر کدامشان که این دغدغه را جدی بگیرند.

شریعتی شخصیت‌های عاشورایی را از بستر قدسی خارج کرد و وارد بستر اجتماعی کرد.

عبدالجبار کاکایی: دو اتفاق خیلی بد در شعر امروز ما میفتد که به نظر من این صدمه زدن به فرهنگ اصیل عاشورایی است. یکی سخیف شدن موضوع یعنی پرداخت سخیف در سطح پایین به این موضوع است، یکی هم تحریف موضوع عاشوراست. ابتدا راجع به موضوع تحریف بگویم؛ در چند دهه گذشته، بعد از کودتای رضاخان و تسلط جهان جدید و مدرنیزاسیون، انجمن‌های ادبی سنتی به حراست از دستاوردهای ذوقی شعر مذهبی پرداختند در زمان رضاشاه که به این موضوعات کم پرداخته می‌شد و اشعار بیشتر در بستر فعالیت‌های اجتماعی جریان داشت. رفته رفته فضایی شکل گرفت که شعر شیعی را وارد فضاهای دانشگاهی کرد، تفکرات دکتر علی شریعتی با تمثیل سازی هایی که دکتر شریعتی داشت در این موضوع موثر بود. یعنی شخصیت‌های عاشورایی را از بستر قدسی خارج کرد و وارد بستر اجتماعی کرد؛ استعاره های جدیدی ساخت، شخصیت‌های جهان معاصر ما را با شخصیت های عاشورایی تطبیق داد و زمینه ایدئولوژی اسلامی انقلاب را فراهم کرد و با همین ایدئولوژی که موتور محرک انقلاب شد، ما عاشورا را به معنای واقعی در روزگارمان تجسم کردیم. خلق این استعاره‌های جدید یک دوره از شکوفایی ادبی را شکل داد و به نظر می‌آمد که این شکل از نگاه برای یک دوره تاریخی به عنوان موتور محرک است اما برای نهادینه شدن، پیروزی یک انقلاب و متمرکز شدن شروع رفتارهای بعدی مومن، این تفکر تعریف دیگری نداشت.

ما داریم در همان بستر به تمثیل‌سازی‌ها و استعاره سازی‌های جدید می‌پردازیم، یعنی هر کسی با ما مخالف است، طبق همان فرمولی که شریعتی به ما داده آن را در موضع لشگر اشقیا قرار می‌دهیم و خودمان را لشگر اتقیا قرار می‌دهیم؛ به این صورت تسویه حساب‌های سیاسی و شخصیتی انجام می‌شود. می‌بینیم که یک ایدئولوژی بعد از این که به یک نهاد قدرتمند حکومتی تبدیل می‌شود هنوز آن استعاره و آن تمثیل سازی را به عنوان ابزاری برای سرکوب جریان‌های مخالف استفاده می‌کند. این یکی از تحریف‌هایی است که اتفاق میفتد. من با پیدایش این ایدئولوژی و قرار گرفتن آن به عنوان موتور محرک برای یک ملتی که فرهنگ دینی را بر جامعه‌اش حاکم کند مخالف نیستم اما با توسعه دادن و سوء استفاده از این تمثیل‌ها و استعاره‌های آن مشکل دارم و این دیگر تحریف دامنه دار می‌شود و به نوعی در فرهنگ دینی‌مان، این تحریف‌ها را نهادینه می‌کنیم. بخشی دیگر هم که بخش سخیف شدن است از حیث اینکه در مداحی‌های ما، ملودی و آهنگ کنار رفته و ریتم جای آن را گرفته است؛ ریتم دیگر به کسی اجازه تفکر نمی‌دهد، ریتم فقط خلسه ایجاد می‌کند بنابراین کسی که وارد خلسه می‌شود نباید کلام مفهومی بشنود، چون هر مفهومی او را از خلسه خارج می‌کند. پس فقط حسین وای بگو و اگر بیشتر از آن مفهومی بخواهیم اضافه بکنید فرد از خلسه خارج می‌شود و در دیگر تاثیری بر او ندارد. بنابراین مداحی ما هم در نوحه‌های ریتمیک به سمت کلمات بی‌معنی، سخیف و پوچ می‌رود؛ متاسفانه حوزه وسیعی از تولیدات مداحی ما به این سمت می‌رود که اشعار مداحان سخیف شده است. از سویی دیگر مونولوگ‌ها ریتمیک شدند و معنا گریزی اتفاق افتاده و ملودی‌ها و آهنگ‌های جذاب که خود آنها معنا و مضمون را می‌طلبیدند از شعر ما کم‌کم فاصله گرفتند؛ این اتفاق هم در ترانه هم در نوحه توأمان می‌افتد.