اگر قصد شرکت در سفر اربعین را دارید، حتما این کلیپ را ببینید و معنی آنرا بدانید. مطمئن باشید که بارها این صوت را خواهید شنید!

 

 

تِزورونی اَعاهِـدکُم

به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم
▪️
تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم

می‌دانید که من شفیع شمایم
▪️
أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم

اسامی‌تان را ثبت می‌کنم
▪️
هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم

خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید
▪️
 وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه

قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او
▪️
أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه

من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من می‌آیید
▪️
یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه

ای که جان‌هایتان را به بهای زیارت من به کف گرفته‌اید
▪️
عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه

بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!
▪️
تواسینی شَعائرْکُم

عزاداری‌هایتان به من دلداری می‌دهد
▪️
 تْرَوّینی مَدامِعْـکُم

و اشک‌هایتان مرا سیراب می‌کند
▪️
اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم

من و زخم‌هایی که بر تن دارم به شما دلداری می‌دهیم
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
▪️
هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ  تِحْـضَـرْ

خوش آمدید ای که وعده‌تان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر می‌شوید
▪️
إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ

آمدید در حالی که نه گرما برای‌تان مهم بود و نه سرما
▪️
وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَه الأکبَر

قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر
▪️
اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـه المَحْـشَرْ

در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمی‌کنم
▪️
عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم

در وقت دیدار پیشتان می‌آیم و دور نمی‌شوم و رهایتان نمی‌سازم
▪️
مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم

پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
▪️
یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی

ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کرده‌اید
▪️
تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی؟

می‌دانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی می‌اندازد؟
▪️
بِلـکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی

به یاد آن دست بریده‌ای که فریاد زد: مرا دریاب
▪️
صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی

و با شنیدن آن صدا، آشکارا فریاد زدم که بی‌برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد
▪️
 کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ

تیر هجرت کمرم را شکست
▪️
نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ

بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید
▪️
اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ

سفارش این پرچم را به شما می‌کنم
▪️
هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
▪️
 یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ

ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کرده‌اید
▪️
اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ

حاجت‌تان را می‌دانم، نیازی به گفتن نیست
▪️
وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ

قسم به گلوی شیرخواره، حاجت‌تان را برآورده می‌کنم
▪️
یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ

زائران من، عهده کرده‌ام که هر بیماری را شفا دهم
▪️
اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ

برادر زینب به خاطرتان شاد شد
▪️
هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم

خوش آمدید صدایتان می‌زند
▪️
یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم

مرد غیرتمند به شما درود می‌گوید
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

خوش آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
▪️
زینبْ  مَنْ تُشاهِدکُم  تِزورونی

زینب هنگامی که شما را می‌بیند که زیارتم می‌کنید، می‌گوید:
▪️
تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی!

کاش در جنگ حاضر می‌شدید
▪️
ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی

که مرا به اسیری نمی‌بردند و مرا غارت نمی‌کردند
▪️
و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی

با تازیانه‌های خیانت نمی‌زدند
▪️
تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره

صدایم می‌زند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت
▪️
اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم

شما را بر این مصیبت می‌گریانم
▪️
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

خوش آمدید ای زائران من،‌خوش آمدید.