بی‌شک خشت خشت حریم ملک پاسبان رضوی، از در ورودی گرفته تا دروازه‌های خروجی، ممزوج با عشق مولا علی‌بن موسی‌الرضا(ع) است؛ هرگز فکر نمی‌کردم حتی چراغ و روشنایی حرم رضوی نیز صاحب نیّت و نگاهی باشد، نیّتی از سویدای وجود عاشقان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت(ع) و نگاهی از سوی امام رئوف.

 

%c2%ab%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%a8%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%8c-%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%ba%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c-%d8%b4%d8%af%c2%bb-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%db%8c%da%a9-%d9%86%db%8c%d8%aa-%db%b5%db%b3-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d8%b1%d8%b6%d9%88%db%8c---%d8%b9%da%a9%d8%b3

 

حالا دیگر وقتی درون این حرم پا می‌گذارم بیشتر مراقبم چون به درستی دریافته‌ام که کوچک‌ترین جزء این خانه، حتی یک لامپ آن با عنایت و اراده‌‌ای حکیم کنار هم گرد آمده و بی‌معنا و اتفاقی نیست؛ به قول حاج قاسم آهنگر، اینجا صاحب‌خانه دارد و ما ارباب داریم.

 

امشب تولد امام رضاست

حاج قاسم آهنگر داستان گره خوردنش به زلف حضرت رضا(ع) را چنین آغاز کرد: جوانی 20 ساله بودم و مجرد با برادر بزرگترم، محمد حاج اسماعیل آهنگر برای زیارت به مشهد مشرف شدیم، در صحن سقاخانه مشغول آلو زرد خوردن بودیم که حاج آقا غفوری در حال ریسه‌کشی میان گلدسته‌‌های حرم مطهر بود، از او پرسیدم چه خبره؟ گفت امشب تولد امام رضاست، ناگهان نیتّی از ذهنم گذشت؛ اینکه اگر کار و زندگی‌ام درست شود، هرسال حرم را چراغانی کنم.

 

او با تمام باورش از عنایتی که به وی اعطا شده بود روایت کرد: خدا را شاهد می‌گیرم، 20 روز به میلاد حضرت رضا(ع)، پشت میزم چرت می‌زدم، ندایی شنیدم «قرار بود بیایی حرم چراغانی چی شد؟!»؛ فوری دو‌ر و برم را نگاه کردم اما کسی را ندیدم.

 

%c2%ab%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%a8%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%8c-%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%ba%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c-%d8%b4%d8%af%c2%bb-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%db%8c%da%a9-%d9%86%db%8c%d8%aa-%db%b5%db%b3-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d8%b1%d8%b6%d9%88%db%8c---%d8%b9%da%a9%d8%b3

 

پیرمرد با صفا با حرارت عجیبی ادامه داد: ماجرا را با مرحوم برادرم در میان گذاشتم و از آنجایی که او در راه‌آهن کار می‌کرد، پیشنهاد داد تا به مشهد آمده و برای عملی کردن این نیت اقدام کند؛ بعد ورود به مشهد با نائب‌التولیه حرم صحبت کرد و مجوز انجام ریسه‌بندی و چراغانی را گرفت.

 

سال اولی که بار زدیم برای مشهد، اوج سرما و برف بهمن‌ماه بود، به هر شکلی بود ریسه‌ها را کشیدیم و نائب‌التولیه هم خیلی از کار ما راضی بود، پس اجازه یافتیم تا در سال‌های بعد نیز به این کار ادامه دهیم؛ او این را از دیگر عنایات علی‌بن موسی‌الرضا(ع) می‌دانست.

 

امام رضا(ع) غریب بود

 

%c2%ab%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%a8%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%8c-%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%ba%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c-%d8%b4%d8%af%c2%bb-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%db%8c%da%a9-%d9%86%db%8c%d8%aa-%db%b5%db%b3-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d8%b1%d8%b6%d9%88%db%8c---%d8%b9%da%a9%d8%b3

 

حاج قاسم آهنگر در مورد اینکه آن زمان کسی در مشهد چراغانی نمی‌کرد اما بعد پیچیدن نقل کار گروه‌شان، بازاری‌ها به خود آمده و کم‌ کم چراغانی و آذین‌بندی محدوده حرم مطهر همه‌گیر شده است، با افتخار گفت: امام رضا(ع) خیلی غریب بود اما الان الحمد‌الله خیلی خوب شده است.

 

از او درمورد تعداد افراد گروهش از آغاز کار تاکنون پرسیدم و او پاسخ داد: سال اول چهار نفری کار را انجام دادیم، بتدریج بر تعداد اعضای مشتاق برای مشارکت در این کار معنوی افزوده شد، تا اینکه اکنون با 15 نفر در خدمت آقا هستیم.

 

%c2%ab%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%a8%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%8c-%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%ba%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c-%d8%b4%d8%af%c2%bb-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%db%8c%da%a9-%d9%86%db%8c%d8%aa-%db%b5%db%b3-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d8%b1%d8%b6%d9%88%db%8c---%d8%b9%da%a9%d8%b3

 

وی از محمد حاج اسماعیل آهنگر و مهدی آهنگر، به‌عنوان برادران و اعضای ثابت به جا آوردن این نذر یاد کرد و برخی از اعضای دیگر این جمع معنوی را مصطفی میر طاهری، عیسی معینی، علی صفری معرفی کرد و اینکه همگی در صنف الکتریکی مشغول به کار‌ند.

 

حاج قاسم در مورد باور و اعتقاد افرادش با احساس خاصی سخن می‌گفت، او معتقد بود، شاید کسی از این میان برای برآورده شدن نذری یا حاجتی به ما بپیوندد ولی همگی از روی ایمان و ارادت به این حضرت در این کار سهیم شده‌اند.

 

هر چه خواستیم، گرفتیم

او با تأکید بر این نکته که هر چه از آقا خواستیم از در این خانه گرفته‌ایم، گفت: خدا را شکر، سال‌هاست به این کار ادامه داده‌ایم و با وجود اینکه در این مدت تعدادی از افراد از دنیا رفتند، ولی هیچ گاه کار نخوابید، خدا رحمت‌شان کند؛ امسال قرار بود سه چهار نفری بیائیم اما طوری از اطرافیان برای حضور در کار خواهش کردند که حتی پسرم را نیاوردم تا برخی از ایشان را همراه بیاورم.

 

%c2%ab%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%a8%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%8c-%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%ba%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c-%d8%b4%d8%af%c2%bb-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%db%8c%da%a9-%d9%86%db%8c%d8%aa-%db%b5%db%b3-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d8%b1%d8%b6%d9%88%db%8c---%d8%b9%da%a9%d8%b3

 

پیرمرد به بازخوانی 53 سال خدمت افتخاری‌ خود و برادرانش در این آستان پرداخت، اینکه در نخستین سال‌ها تمام فضای صحن‌ها را چراغانی می‌کردند و دوسالی است که مجموعه آستان قدس رضوی بیشتر صحن‌های حرم رضوی را با ریسه‌های ریز جدید خود آذین‌بندی می‌کند و گروه آنها هم در کنار ایشان بقیه بخش‌ها را تکمیل می‌کنند.

 

او چندین بار به برکت و رونق کارش اشاره کرد و با برقی در نگاهش ادامه داد: با چهار هزار متر ریسه و چراغ شروع کردیم و حالا حدود 20 هزار متر ریسه با خود همراه آوردیم؛ هرسال این ریسه‌ها را با چند ماشین بار زده و در مدت دهه کرامت در حرم بیتوته کرده و می‌کشیم و دوباره همه را جمع می‌کنیم و می‌رویم و با آنها امرار معاش می‌کنیم تا سال آینده.

 

هر چی از آقا بگم کم گفتم

او با ذکر کرامات و خاطراتی از این سفر معنوی، جزئیات یکی از برجسته‌ترین دست گیری‌های امام رضا(ع) را اینگونه تشریح کرد: یکی دو سالی بعد تشرف و خدمت در حرم رضوی، پسر برادر بزرگم، محمد حاج اسماعیل آهنگر را دزدیدند و همین طور طلاهای همسرش را، تا شنیدم گریه کردم، رو کردم به حرم حضرت رضا(ع) و گفتم، آقا من نوکرتم، بچه را از تو می‌خواهم.

 

%c2%ab%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%a8%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%8c-%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%ba%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c-%d8%b4%d8%af%c2%bb-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%db%8c%da%a9-%d9%86%db%8c%d8%aa-%db%b5%db%b3-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d8%b1%d8%b6%d9%88%db%8c---%d8%b9%da%a9%d8%b3

 

بعد از ظهر همان روز خبر دادند بچه و طلاها پیدا شدند، بیائید پاسگاه شاه عبدالعظیم و تحویل بگیرید، هر چی از آقا بگم کم گفتم، او با بیان این حرف اتمام حجت کرد و به نقل چند حدیث کوتاه از کتاب کرامات حضرتش بسنده کرد.

 

چهار سال پیش هم در مسیر بازگشت از مشهد ماشین ما تصادف شدیدی کرد و از دماغ کسی خون نیامد، راهنمایی رانندگی با دیدن ماشین اسقاط شده و اینکه هیچ گزندی به ما نرسیده، متحیر شده بود از ما پرسیدند شما چه کاره‌اید؟!  گفتیم ما نوکر امام رضاییم و از چراغانی حرم برمی‌گردیم.

 

رضا، نامی که حلال مشکلات است

 

%c2%ab%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%88%d8%af-%d8%a8%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ad%d8%b1%d9%85%d8%8c-%da%86%d8%b1%d8%a7%d8%ba%d8%a7%d9%86%db%8c-%da%86%db%8c-%d8%b4%d8%af%c2%bb-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%db%8c%da%a9-%d9%86%db%8c%d8%aa-%db%b5%db%b3-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d8%b1%d8%b6%d9%88%db%8c---%d8%b9%da%a9%d8%b3

 

بغض راه گلوی حاج قاسم آهنگر را بسته بود و با دشواری سخن می‌گفت و نفس می‌کشید، به سختی حرف‌هایش شنیده می‌شد، با این حال از افتادن یکی از بچه های همراه گروه در چند سال پیش گفت و از اینکه از ارتفاع افتاد و مرده بود تا به دارالشفا رسید و دوباره احیا شد و همه کادر پزشکی متعجب بودند.

 

هر جا در زندگی به مشکلی برمی‌خورم، نام متبّرک ایشان را صدا می‌زنم و گرفتاریم حل می‌شود.