در این مقاله می خوانید:


امام حسین علیه‌السلام سال‌ها قبل از قیام عاشورا ،علیه چهره فاسد و نقاب‌دار معاویه و یزید  افشاگری‌هایی داشتند و در زیر به تعدادی از آن ها اشاره می‌شود.

الف: افشاگری علیه معاویه

1 ـ افشای چهره معاویه و همراهان در جنگ صفین
در یکی از روزهای جنگ صفین معاویه به فکر نفوذ در خاندان عترت افتادند. عبدالله عمر برای امام حسین (ع) پیغام ملاقات فرستاد و در گوشه‌ای از میدان به‌سوی او رفت، پسر عمر گفت: من برای جنگ با تو نیامدم، می‌خواهم تو را نصیحت‌کنم، امام حسین (ع) فرمود: چه نصیحتی داری؟ گفت: قریش از پدرت اطاعت نمی‌کنند، آیا تو می‌توانی با علی علیه‌السلام مخالفت کنی و او را برکنار سازی تا ما همه تو را به‌عنوان رهبر جامعه اسلامی برگزینیم؟!
حضرت، از این سخنان برآشفت و فرمود: «سوگند به خدا! هرگز من به خدا و پیامبر خدا صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و جانشین رسول خدا (ص) کافر نمی‌گردم...
گم شو، وای بر تو از شیطان متکبّر به تحقیق که شیطان اعمال زشت تو را زینت داده و تو را فریفته است تا آنکه تو را از دین اسلام خارج ساخته که از قاسطین اطاعت کنی و معاویه این مرد خارج‌شده از دین را یاری دهی.
همواره معاویه و پدرش ابوسفیان با رسول خدا (ص) و مسلمانان در جنگ بودند و از دشمنانشان به‌حساب می‌آمدند.

سوگند به خدا! که آن دو مسلمان نشدند بلکه از روی ترس و طمع تسلیم گردیدند، پس امروز تو بی سرزنشی از وجدان، جنگ می‌کنی و به میدان جنگ می‌آیی تا به زنان شامی دسترسی پیدا کنی، پس اندک زمانی لذت ببر که من از خداوند عزیز و بزرگ امیدوارم به‌زودی تو را بکشد.[1]
وقتی عبدالله بن عمر گزارش سخنان امام حسین (ع) را به معاویه داد معاویه گفت: حسین فرزند همان پدر است فریب تو را نمی‌خورد.

امام حسین (ع): ای معاویه! به من خبر رسیده است که تو به پدر من ناسزا می‌گویی و علیه او اقدام می‌کنی و با عیب‌جوئی بنی‌هاشم را مورد تعرّض قرار می‌دهی، ای معاویه اگر چنین می‌کنی پس به نفس خویش بازنگر و آن را با حق و واقعیت‌ها ارزیابی کن

2 ـ افشاگری بعد از شهادت حجر
پس‌ازآنکه معاویه جمعی از یاران امیر مؤمنان (ع) همراه با حجربن عدی را به شهادت رساند، همان سال به سفر حج رفت.
در مجلسی با حضرت اباعبدالله (ع) ملاقات نمود با غروری خاص گفت: «ای اباعبدالله! آیا این خبر به تو رسید که ما با حجر و یاران او که شیعیان پدرت بودند چه کردیم؟
امام پرسید: چه کردید؟ معاویه گفت: پس‌ازآنکه آن‌ها را کشتیم، آن‌ها را کفن کردیم و بر جنازه‌شان نماز میّت خواندیم.»
حضرت فرمود: «ای معاویه! این گروه در روز رستاخیز با تو مخاصمه خواهند کرد. به خدا سوگند! اگر ما به یاران تو تسلط می‌یافتیم نه آن‌ها را کفن می‌کردیم و نه بر آنان نماز می‌خواندیم.
ای معاویه! به من خبر رسیده است که تو به پدر من ناسزا می‌گویی و علیه او اقدام می‌کنی و با عیب‌جوئی بنی‌هاشم را مورد تعرّض قرار می‌دهی، ای معاویه اگر چنین می‌کنی پس به نفس خویش بازنگر و آن را با حق و واقعیت‌ها ارزیابی کن، اگر عیب‌های بزرگ را در آن نیابی بی‌عیب هم نیستی، درست است که ما با تو دشمنی داریم.
سپس از غیر کمان خود تیر رها می‌کنی و به هدفی که دیگران برایت تعیین کرده‌اند نشانه می‌روی، تو از پایگاه نزدیک به دشمنی و عداوت ما برخاسته‌ای.
سوگند به خدا! تو از مردی (عمر و عاص) اطاعت می‌کنی که نه در اسلام سابقه‌ای دارد و نه نفاق او تازگی خواهد داشت و نه رأی تو را خواهد داشت، ای معاویه! نگاهی به خویشتن بینداز و این منافق را رها کن.»[2]

3 ـ افشای سیاست‌های معاویه
معاویه بااینکه قرارداد نامه صلح امضاء کرد و پذیرفت که حکومت را پس از خود به شورای مسلمین واگذارد و آن را به‌صورت موروثی درنیاورد، تصمیم گرفت برای ولایت‌عهدی یزید از مسلمانان بیعت بگیرد.
روزی امام حسین (ع) را به مجلس عمومی خود طلبید و اظهار کرد با یزید بیعت کند امام بپا خاست و خطابه‌ای ایراد کرد و فرمود: ... ای معاویه! آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای امت محمد (ص) برشمردی شنیدیم، قصد داری طوری به مردم وانمود کنی که گویا فرد ناشناخته‌ای را توصیف می‌کنی، یا فرد غائبی را معرفی می‌کنی و یا از کسی سخن می‌گویی که گویا تو درباره او علم و اطلاع مخصوصی داری، درحالی‌که یزید ماهیت خود را آشکار کرده و موقعیت (سیاسی و اجتماعی و اخلاقی) خودش را شناسانده است.
از یزید آن‌گونه که هست سخن بگو! از سگ‌بازی‌اش بگو، در آن هنگام که سگ‌های درنده را به جان هم می‌اندازد، از کبوتربازی‌اش بگو که کبوتران را در بلندپروازی به مسابقه وامی‌دارد. از بوالهوسی و عیاشی او بگو که کنیزکان را به رقص و آواز وا‌می‌دارد. از خوشگذرانی‌اش بگو که از سازوآواز خوشحال و سرمست می‌شود.

امام حسین (ع): آنچه را که این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان ما روا داشته می‌نگرید و شاهدید، اینک می‌خواهم مطلبی را از شما بپرسم اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیب نمایید.

آنچه در پیش گرفتی کنار بگذار، آیا گناهانی که تاکنون درباره این امت بر دوش خود بار کرده‌ای ترا کافی نیست؟
به خدا سوگند! تو آن‌قدر از روش باطل و ستمگرانه خود و ادامه تجاوز و ظلم دست برنداشتی تا کاسه‌های صبر مردم لبریز گردید، اینک بین مرگ و تو بیش از یک چشم بر هم زدن فرصتی باقی نیست پس به‌سوی عملی بشتاب که برای روز رستاخیز و حضور همگان مفید باشد، روزی که گریزگاهی در آن نیست. ای معاویه! ترا می‌بینم که پس از این اعمال ننگین متعرض ما می‌شوی و ما را از میراث پدران خود منع می‌کنی.
به خدا سوگند! ما وارث پیامبر هستیم، ولی تو همان دلایل را پیش می‌کشی که به هنگام مرگ رسول خدا (ص) پیش کشیدند و ناگزیر مردم هم آن را پذیرفتند و از روی ایمان بدان گردن نهادند آری عذرها تراشیدید و آنچه خواستید انجام دادید و آنگاه گفتید: «این‌چنین بود و این‌چنین هم خواهد بود» تا سرانجام از یک‌راه باورنکردنی کار به دست‌تو افتاد، اینجاست که صاحبان بصیرت باید عبرت بگیرند، تو برای توجیه کارهایت از عنوان صحابه‌ی پیامبر استفاده کردی...
معاویه! تو چگونه مصاحبت کسی (همچون عمرو عاص) را پذیرفته‌ای که نه صحابی بودنش قابل‌اعتماد است و نه دین و خویشاوندی‌اش مورداطمینان؟
تو می‌خواهی لباس شک و تردید بر اندام مردم پوشانی تا دیگران از لذت‌های دنیا کامیاب شوند و شقاوت آخرت نصیب تو گردد، این همان خسران آشکار و ضرر واضح و روشن است.[3]

4 ـ سخنرانی افشاگرانه در منی
امام حسین (ع) در اواخر زندگی معاویه –زمانی که خیانت به صلح‌نامه با امام حسن (ع) را آشکارا مطرح و برای یزید بیعت می‌گرفت-به حج رفت و در «منی» مردان و زنان بنی‌هاشم و دوستان و یاران خود را جمع و به پا خاست و به افشای سیاست‌های شیطانی معاویه پرداخت و چنین فرمود:
«امّا بعد فانّ هذا الطاغیه قد فعل بنا و شیعتنا ما قد رأیتم و علمتم و شهدتم...؛ آنچه را که این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان ما روا داشته می‌نگرید و شاهدید، اینک می‌خواهم مطلبی را از شما بپرسم اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیب نمایید.
سخنانم را بشنوید و حرف‌هایم را بنویسید، آنگاه به شهرها و قبیله‌های خودتان بازگردید و آنچه در حق ما میدانید به دوستان صمیمی و افراد مورداطمینان خود بگویید.
من اعلان خطر می‌کنم از اینکه این مطلب کهنه شده و از هم بپاشد و حق از بین برود، گرچه «خداوند نورش را گسترش خواهد داد و گرچه کافران آن را نپسندند.»[4]
شمارا به خدا سوگند! آیا می‌دانید که علی بن ابی‌طالب (ع) برادر پیامبر (ص) بود؟ در آن هنگام که رسول خدا مسلمانان را با یکدیگر برادر کرد میان خود و پدرم پیمان برادری بست و فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر منی و من برادر تو هستم...»[5]

5 ـ سخنرانی دیگر در منی
حضرت اباعبدالله (ع) به میزان تحرکات سیاسی بنی امیه و شخص معاویه در روزهای آخر زندگی، در سفر حج
«... شما مصیبت‌بارترین مردم هستید، زیرا از مسئولیت‌ها عالمانه و آگاهانه دست کشیدید و علت همه گرفتاری‌ها آن است که زمام امور و اجرای احکام باید به دست علمای الهی باشد که در رعایت حلال و حرام خدا امین هستند، ولی این مقام و منزلت از شما سلب شده است چراکه از محور حق پراکنده شدید و باوجود دلایل روشن در سنت پیامبر (ص) اختلاف کردید، اگر بر رنج‌ها و آزارها شکیبایی داشتید و سختی‌های راه خدا را تحمل می‌کردید اجرا امور دین خدا به دست شما می‌افتاد، ولیکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدا را به دست آنان سپردید و آنان به‌اشتباه عمل می‌کنند و در شهوات خود گام برمی‌دارند و بر شما مسلط شدند.
چون شما از مرگ فرار کردید و عاشقانه به زندگی گذرا، دل نهادید و ضعیفان و بی‌نوایان را به دست ستمگران سپردید تا برخی را برده و مقهور خود ساختند و برخی را برای لقمه نانی بیچاره و ناتوان کردند، ستمگران در ملک خدا، طبق میل و خواست خود گام برمی‌دارند و با تمایلات خود راه پستی و مذمت را هموار می‌سازند، از اشرار پست فطرت پیروی می‌کنند و جسورانه در مقابل خدای متعال می‌ایستند، در هر شهری بر فراز منبر گوینده‌ای دارند که فریاد میزند و با صدای بلند سخن می‌گوید.
زمین در تسلط کامل آنان است و دستشان ازهرجهت باز و گشوده است، مردم بردگان آنان‌اند آن‌گونه که هر دستی بر سر آنان کوبیده شود قادر به دفاع نیستند.
گروهی از این جباران کینه‌توز، سخت بر بینوایان چیره گشته‌اند و گروهی فرمانروایانی هستند که نه خدا را می‌شناسند و نه روز معاد را باور دارند.
در شگفتم!! و چرا در شگفت نباشم؟! که زمین را مردی حیله‌گر و مکار و فردی تیره‌روز، تصرف کرده و بار مسئولیت مومنین را کسی بدوش کشیده که هرگز به آنان رحم نمی‌کند، خدا در این نزاعی که بین ما و او درگرفته، بهترین حاکم است و در نبرد ما با او، قضاوت خواهد کرد...»[6]

بدان ای معاویه که روز حساب می‌آید و هنگام قصاص فرامی‌رسد، بدان که خدای را کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ را فروگذار نکرده و تمام اعمال در آن ثبت است و خداوند فراموش نمی‌کند

6 ـ نامه هشدار دهنده به معاوبه
«...هان ای معاویه! آیا تو آن‌کس نیستی که حجر کندی را کشتی؟ و مردم نمازگزار و پرهیزکار را که ظلم و بدعت را نمی‌پسندیدند؟ و در امر دین از سرزنش کسی نمی‌ترسیدند؟ تو با ظلم و ستم آن‌ها را کشتی بااینکه سوگندهای فراوان خوردی عهد و پیمان استوار نمودی که آن‌ها را نمی‌کشی، بی‌آنکه در ملک تو فتنه‌ای پدیدآورند، یا دشمنی آغاز کنند.
هان ای معاویه، آیا تو همان نیستی که عمروبن حمق خزاعی صحابی رسول خدای را کشتی؟ آن مرد صالح که عبادت اندامش را لاغر و رخسارش را زرد نموده بود، آن‌هم بعد از زمانی که خط امان دادی و به عهد خدای محکم نمودی، با آن میثاق و پیمان که اگر مرغی را عطا می‌کردی از فراز کوه‌های بلند به نزد تو می‌آمد، آنگاه بر خدا جرئت کردی و عهد خدای را کوچک شمردی و بی‌جرم و جنایت او را کشتی.
آیا تو همان نیستی که زیاد بن سمیه را که از عبدی از بنی ثقیف متولد شد با خود برادر خواندی؟ و او را پسر ابوسفیان شمردی؟ و حال‌آنکه رسول خدا (ص) فرمود: «مولود منسوب به فراش است و بهره زناکار سنگ است.»
تو به مصلحت خویش سنت رسول خدای را پشت پا زدی و پسر عبید را برادر گفتی و به حکومت عراقین فرستادی تا دست و پای مسلمانان را قطع کرد و چشم‌های ایشان را به آهن گداخته نابینا نمود و بدن‌های ایشان را بر شاخه‌های درخت خرما آویزان کرد. گویا از این امت نبودی و این امت را با تو هیچ نسبتی نبود.
آیا تو آن‌کس نیستی که زیاد بن ابیه برای تو نوشت مردم حضرمین بر دین علی هستند و تو دستور دادی که از آنان که بر دین علی می‌روند یک‌تن زنده مگذار و او همگان را کشت و مثله کرد و حال آن‌که سوگند به خدای علی (ع) به‌حکم اسلام تو و پدرت را باید دستخوش شمشیر می‌ساخت.
و امروز به بهانه همان دین، غصب مسند خلافت کردی وگرنه شرف تو و پدرت آن بود که زمستان و تابستان دنبال شتران کاسبی می‌کردید...
من هیچ فتنه‌ای را در این امت بزرگ‌تر از خلافت و حکومت تو نمی‌دانم و از برای خود و دین خویش و امت محمد (ص) هیچ سودی برتر از آن نمی‌دانم که با تو جهاد کنم...
قسم به جان خودم که تو به هیچ عهدی و شرطی وفا نکردی و مسلمانان را بعد از عهد و پیمان و صلح و سوگند کشتی بی‌آنکه با تو مبارزه‌ای کنند و نبردی آغاز نمایند و جرم و گناه ایشان جز ذکر فضایل ما و تعظیم حقوق ما نبود، پس کشتی ایشان را از بیم آنکه مبادا هلاک شوی و ایشان زنده بمانند یا بمیرند و حرارت تیغ تیز تو را نچشند.
بدان ای معاویه که روز حساب می‌آید و هنگام قصاص فرامی‌رسد، بدان که خدای را کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ را فروگذار نکرده و تمام اعمال در آن ثبت است و خداوند فراموش نمی‌کند که مردم را به بهتان گرفتی و دوستان خدا را به تهمت زدی و جماعتی را کشتی و گروهی را از خانه‌ها و شهرهای خود بیرون کردی و از برای پسرت یزید که جوانی شراب‌خوار و سگ‌باز بود، از مردم بیعت گرفتی...»[7]

7 ـ نامه اعتراض‌آمیز

امام حسین (ع) بااینکه  به جهت احترام به پیمان صلح برادرش در حال صلح با معاویه بسر می‌برد، در بیان واقعیات و شناساندن چهره پلید معاویه و فرزندش یزید لحظه کوتاهی نکرد

بعدازآنکه معاویه برای یزید از مردم بیعت گرفت، حضرت در نامه اعتراض‌آمیز و افشاگرانه، نوشت: «ای معاویه پسرت را جانشین خود قرار دادی، او نوجوانی است که شراب می‌خورد و با سگ‌ها بازی می‌کند، تو به امانت الهی خیانت کردی و مردم را آلوده ساختی و پندهای پروردگارت را نپذیرفتی، چگونه ممکن است رهبری امت محمد (ص) را کسی بر عهده گیرد که شراب می‌خورد؟ و با فاسق‌های شرور زمان، مست‌کننده می‌نوشد، شراب‌خوار بر یک‌درهم پول امین نمی‌باشد، چگونه رهبر امت اسلامی خواهد شد؟
معاویه! به‌زودی با اعمال خود وارد قیامت خواهی شد که دیگر دفتر توبه بسته خواهد بود.»[8]

ب: افشاگری علیه یزید
بعد از مرگ معاویه، سران بنی امیه یزید را بر تخت حکومت نشاندند و فشار سیاسی بر مخالفان مخصوصاً شخص امام حسین (ع) را آغاز کردند.
یزید نامه‌ای به «ولید بن عتبه» فرماندار مدینه نوشت و تأکید کرد که از امام حسین (ع) بیعت بگیرد. وی درحالی‌که مروان بن حکم یهودی زاده در کنارش قرار داشت امام را طلبید و دستور یزید را ابلاغ کرد.
امام فرمود: این مسئله یک موضوع اجتماعی و عمومی است باید در میان عموم مردم طرح شود، مهلتی دهید تا فردا به شما پاسخ بگویم.
مروان به فرماندار مدینه گفت: او را زندانی کن اگر از دست ما برود دیگر بیعت نخواهد کرد یا گردن او را بزن.
امام حسین (ع) فرمود: «ای امیر! مائیم خاندان نبوت و معدن رسالت، در خاندان ما محل رفت‌وآمد فرشتگان و محل نزول رحمت خداست. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نمود و تا آخر نیز همگام با ما خاندان به‌پیش خواهد برد؛ اما یزید مردی شراب‌خوار است که دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده است، او شخصی است که دستورات الهی را درهم‌شکسته و در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور می‌گردد، آیا رواست شخصی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی با چنین مردی فاسق بیعت کند؟...»[9]

پاسخ افشاگرانه به شعارهای یزید
طراحان سیاسی بنی امیه پس از مرگ معاویه می‌خواستند با تهاجم تبلیغاتی چهره مطلوبی از یزید نشان دهند، یزید را واداشتند تا اشعاری در مدح و ستایش بنی‌هاشم و ارزش صلح و سازش بسراید و آن را در شهر مدینه در میان قریش و بنی‌هاشم پخش کردند وقتی آن اشعار به دست امام حسین (ع) رسید این‌گونه پاسخ داد: «بنام خداوند بخشنده مهربان، پس اگر به تو دروغ می‌گویند به آنان بگو، من رفتاری دارم و شما نیز رفتار خودتان را دارید، شما از رفتار من بیزار و من نیز از رفتار شما بیزارم.»[10]
این جملات اشاره به آن دارد که شعارهای یزید کذب و خلاف واقع است و هرگز باعث خوش‌بینی حسین (ع) به او و خاندان بنی امیه نخواهد شد.
ازآنچه بیان شد به‌خوبی می‌توان نتیجه گرفت که علما و آن‌کسانی که مردم به آن‌ها به‌عنوان رهبران جامعه چشم دوخته‌اند، وظیفه دارند در مقابل ستمگران و بدعت‌گذاران و منحرفان، قد علم کنند و حداقل عکس‌العملی که باید نشان دهند این است که جنایات و بدعت‌ها و انحرافات آن‌ها را در هرزمانی که فرصت می‌یابند بیان کنند.
امام حسین (ع) بااینکه  به جهت احترام به پیمان صلح برادرش در حال صلح با معاویه بسر می‌برد، در بیان واقعیات و شناساندن چهره پلید معاویه و فرزندش یزید لحظه کوتاهی نکرد و هر جا زمینه را مناسب دید، با نامه و خطابه و در جلسات عادی افشاگری کرد و زمینه قیام عاشورا آماده نمود.
و امروزه در مقابل جنایات استکبار جهانی و صهیونیست بین‌الملل و منحرفان و وابستگان داخلی آن‌ها، دانشمندان و علما مسئولیت سنگینی دارند و باید در شناسایی چهره آن‌ها و بیان جنایات آنان بکوشند چراکه خود امام حسین (ع) فرمود: «فلکم فیّ اسوهٌ؛ برای شما در رفتار من الگو است.»[11]