منابع تاریخ عاشورا به تقسیم انواع کتب

 معمولاً وقتی از منابع عاشورا سخن گفته می‌شود، در آغاز کتاب‌های مقتل فقط به ذهن می‌آید؛ در حالیکه طیف وسیعی از کتاب‌های تاریخی، رجالی، مناقب، حدیثی و حتی برخی کتب ادبی وجود دارند که اطلاعات موجود در آن‌ها برای پیدا کردن وقایع عاشورا بسیار با ارزش‌تر از اطلاعات موجود در کتاب‌های مقتل است؛ که اجمالاً این کتاب‌ها عباتند از:

1. کتاب‌های رجالی که به معرفی و نقل فضائل و اخبار صحابه و تابعین پرداخته.

2. کتاب‌های تاریخی که حوادث این برهه از تاریخ اسلام را بیان کرده.

3. کتاب هایی که در فضائل و شرح حال ائمه اطهار علیهم السلام نگاشته شد.

4. تعدادی از جوامع حدیثی شیعی و سنّی.

 

پس اطلاعاتی که از عاشورا می‌توان بدست آورد منحصر به مقاتل نیست بلکه این چهار دسته مذکور از منابع، نسبت به مقتل‏ها از اهمیت و اعتبار بیشتری نیز برخوردار است، زیرا از زمان نگارش خود تا حال کمتر دچار تغییر و حذف و اضافه شده‌اند. منتها چیزی در آن است و زاویه بحث در هر کدام از این نوع کتب است که در هر کدام بنا به اغراض و تعریفی که از این منابع داریم، زاویه دید مطالبشان هم متفاوت است.

1. کتاب‌های تاریخی بیشتر به حوادث شهادت امام پرداخته‌اند.

2. کتاب‌های رجالی معمولاً مفصل‏تر از تاریخی‏‌ها هستند و غیر از سیر زندگانی امام از تولد تا شهادت، روایاتی در ضمن سیره نگاری خود از مقتل حضرت آورده‌اند.

 3. کتاب‌های مناقب و فضائل نیز مثل کتب رجالی مفصل هستند، اما در برخی از این‌ها در مورد قیام امام کمتر صحبت به میان آمده است.

4 . همچنین تعدادی از جوامع حدیثی شیعه و سنی که رویکرد عام‌تری نسبت به حدیث دارند و تحلیلی نیز عمل کرده‌اند علیرغم اینکه مجموعه‌های حدیثی هستند امّا درباره امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت بحث گسترده‌ای دارند که مفصل‌ترین بحث در کتاب شریف بحارالانوار مرحوم مجلسی و عوالم العلوم بحرانی و تاریخ دمشق ابن عساکر آمده است.

 

شیوه‌های مقتل نگاری در قرون و اعصار

آشنایی اجمالی با شیوهٔ تاریخ‏ نگاری در اسلام می‌تواند در شناخت و آشنایی بهتر با منابع کار مفید باشد. منابع تاریخی عمدتاً به دو روش گردآوری شده‌اند:

1. تاریخ نقلی:

که تاریخ ‏نگار، اصل متن را یا دست کم مضمون سخن را به اولین گوینده یا اولین شنونده و یا بیننده استناد می‌دهد و نقل می‌کند و از خود چیزی نمی‌گوید.

یعنی در این شیوه، سخن راوی قبلی توسط راوی بعدی منتقل می‌شود، این عیناً همانند نقل یک حدیث و روایت فقهی است که سند راویان آن روایت شده است. در این نوع شیوه اطلاعات را انسان از راه حواس پنجگانه به دست می‌آورد؛ نه اینکه از راه فکر و عمل ذهنی آن را بدست بیاورد که در اینصورت به آن «درایت» گوید نه «روایت»؛ بنابراین در تاریخ نقلی که از راه حواس است، به کسی که اطلاعات را خود دیده باشد یا شنیده باشد و به افراد دوم و سوم و بقیه سلسلهٔ سند، روایت راوی گویند.

پیرامون اعتبار چنین گزارش‌هایی بایستی گفت که اعتبار آن‌ها به نوع منابع و همچنین بی‌طرف بودن واقعه نگار، اطمینان و استنباط تاریخی مورخ بستگی دارد.

این روش، روش محدثان بوده و به مانند آن‌ها بسیاری از تاریخ نگاران نیز به این روش پایبند بوده‌اند. البته در این روش گاهی قدرت بر استحکام و ضبط و ثبت کلمات کم رنگ می‌شود و این در صورتی است که راویانی که متن را روایت می‌کنند زیاد باشند. لذا با افزایش آنان، احتمال اشتباه از ناحیه حفظ و یا جعل و یا دخالت دیدگاه و نظر راویان در نقل نیز بیشتر می‌شود. اطلاعاتی که در این روش نقلی بدست می‌آید از نظر اعتبار و دقت به دو قسمت تقسیم می‌شود:

 

الف) اخبار و اطلاعاتی که به صورت روایت از کسانی نقل شده که خود حاضر و شاهد وقایع بوده‌اند. مثل حمید بن مسلم و عقبه بن سمعان غلام رباب. این دسته را می‌توان اطلاعات درجه یک و منابعی که این دسته از اطلاعات را دارند منابع اولیه درجه یک نامید که تقریباً شبیه حدیث صحیح‌اند.

 

ب) اخبار و اطلاعاتی که از کسانی نقل شده که شخصاً شاهد وقایع نبوده‌اند، حتی از کسانی که شاهد وقایع بوده‌اند نیز روایت نکرده‌اند بلکه به‌عنوان فردی مطلّع که اطلاعات کلی و اجمالی دارد، مطالب را بیان کرده‌اند یا اینکه مطالب شاهدان را بدون آوردن نام راوی و گوینده به صورت نقل به مضمون روایت کرده‌اند؛ که این دسته دوم اطلاعات از گزارش‌های نقلی احتمال خطا و اشتباه و همچنین دخالت عقیده و نظر و اجتهاد فرد مطلع در آن بیشتر است و حتی گاهی برخی از تحریفات یا شایعات در این نوع روایات راه یافته است. می‌توان اطلاعات درجه دو و منابعی که این نوع اطلاعات را دارد، منابع اولیه درجهٔ دوم نامید.

 

2. تاریخ توصیفی

این تاریخ را نیز از حیث منابع به دو دسته می‌شود تقسیم نمود:

الف) گزارش تاریخ نگار از واقعه‌ای بر اساس منابع مکتوب یا شفاهی؛ در این نوع مورّخ با مطالعهٔ منابع توصیفی گزراشی ارائه کرده است.

پیرامون اعتبار چنین گزارش‌هایی بایستی گفت که اعتبار آن‌ها به نوع منابع و همچنین بی‌طرف بودن واقعه نگار، اطمینان و استنباط تاریخی مورخ بستگی دارد. امّا به هر روی ارزش این نوع نگارش تاریخی با روایت حاضران و شاهدان واقعه یا در مقایسه با منابع اولیهٔ درجه یک برابر نیست و با منابع اولیهٔ درجه دو شاید برابری کند. چون در هر دو، نقل به معنا و مضمون وجود دارد.

 

ب) گزارش‌ها داستانی رایج از وقایع تاریخی در لسان مردم که حکم به صحّت یا بطلان همهٔ آن‌ها یقیناً نمی‌توان کرد؛ لذا ارزش استناد ندارد و چون نه مبتنی بر ادراک حسی است، یعنی نه مستقیماً شنیده و نه واقعه با چشم دیده شده و نه مبتنی بر ادراک عقلی است؛ یعنی برداشت ذهنی است که از محسوسات و قوای حسی بدست می‌آید. پس نگاه بدین گزارش‌ها بیشتر نگاه اقناعی و آگاهی مخاطب است و خطابه به‌حساب می‌آید نه برهان و استدلال، پس اگر مطالب هر علمی فنّی و علمی بیان شد ارزش علمی نیز دارد و قابل استناد و تمسک است ولی اگر به بیان عامیانه و غیر عامیانه ارائه شود ارزش استناد را ندارد.

 

مقایسه روش نقلی و توصیفی

در روش نقلی اگر راویان از حیث رجالی تأیید بشوند راهی برای تردید در درستی مطالب نقل شده از آن‌ها وجود ندارد، جز اینکه گفته شود احتمال اشتباه کردن راویان در شنیدن یا دیدن واقعه وجود دارد که این تردید و احتمال چندان منطقی نیست؛ اما در روایت نقل به معنا و مضمون یعنی‌‌ همان روش توصیفی دو اشکال وجود دارد و آن یکی احتمال خطای حسی راویان در شنیدن و دیدن و دیگر احتمال خطای درک و فهم مراد گوینده نیز وجود دارد. پس روایات توصیفی و نقل به معنایی در حوزهٔ تاریخ، به اندازه روایات روش نقلی اعتبار ندارد. تبیین بیشتر این مقایسه را با ذکر یک مثال مقتلی پی می‌گیریم: مقایسهٔ مقتل ابومخنف موجود در تاریخ طبری که بر اساس روش محدثان، متن سخن گوینده و نام راویان حدیث را به طور کامل نقل کرده با روایت طبقات الکبری از ابن سعد که سند راویات را حذف و مطالب را نقل به معنا کرده است، به خوبی نشان می‌دهد که خطا در فهم سخن و دخالت جهت گیری‌های ذهنی مورخ چقدر در گزارش تأثیر دارد. مثلاً سه پیشنهادی که در نامه عمر بن سعد برای یزید آمده که بگذارد امام به حجاز برگردد یا به مرز‌ها برود، یا نزد یزید رفته و بیعت بکند، یا اینکه امام به عمر سعد پیشنهاد می‌کند که دست از جنگ بردارد ولی عمر سعد می‌گوید اگر چنین کنم خانه و زندگی مرا در کوفه نابود می‌سازد، هر دوی این‌ها را که ابومخنف می‌گوید مشهور است؛ ولی عقبه بن سمعان غلام رباب همسر امام حسین (ع) که از شاهدان واقعه و راویان مقتل امام است پس از آنکه از اسارت عمر سعد خارج می‌شود، این مطلب را به شدت رد می‌کند. پس این دو مطلب به‌عنوان مثال به صورت امری مسلم و قطعی روایت شده بود که ریشه‌اش فقط شهرت است و تمام روایت اولی نیز بر خلاف منطق و فکر امامیه است.[1]