مرحوم‌ آیه‌ الله‌ العظمی‌ خوئی‌ درباره‌ این‌ ملعون‌ چنین‌ می‌گوید: «اِنَّ خُبث‌ الرجلِ و عداءَهُ لاهل‌ البیت‌ علیه‌السلام یقرُبُ فی الوضوح‌ کفرَ ابلیسَ» (پلیدی‌ این‌ مرد و دشمنی‌ او با اهل‌ بیت‌ (ع) آن‌قدر واضح‌ و آشکار است‌ که‌ در این‌ وضوح‌، دست‌ کمی‌ از کفر ابلیس‌ ندارد.)

پدرش‌، الحکَم ‌بن‌ ابی‌ العاص ‌بن ‌امیه‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) را مسخره‌ می‌نمود و در پشت‌ سر آن‌ حضرت‌ حرکت‌ می‌کرد و به‌ قصد مسخره‌ و استهزاء آن‌ حضرت‌، حرکات‌ ناشایست‌ از خود نشان‌ می‌داد. رسول‌ اکرم‌ (ص‌) او را از مدینه‌ تبعید نمودند، ولی‌ عثمان‌ او را در زمان‌ خود به‌ مدینه‌ بازگرداند و بدین‌ ترتیب‌ بر خلاف‌ روش‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) عمل‌ نمود. الحکم‌ ابن‌ ابی‌ العاص‌ عموی‌ عثمان‌ است‌ و مروان‌ بن‌ الحکم‌ پسر عمو و داماد او بود. اهل‌ سنت‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) مروان‌ را وزغ‌ و ملعون‌ ابن ‌ملعون‌ خواندند؛ و نیز روایت‌ کرده‌اند که‌ آن‌ حضرت‌ فرمودند: در خواب‌ دیدم‌ که‌ فرزندان‌ الحکم‌ ابن‌ ابی‌ العاص‌ - همچون‌ میمون‌ - از منبرم‌ بالا می‌روند.

مروان‌ در جنگ‌ جمل‌ همراه‌ عایشه‌ بود و بعد از آن‌ به‌ معاویه‌ ملحق‌ شد و بعد از شهادت‌ امیرالمؤمنین‌ (ع) والی‌ مدینه‌ گردید. وی‌ هر جمعه‌ بر منبر رسول‌ اکرم‌ (ص‌) بالا می‌رفت‌ و در حضور مهاجرین‌ و انصار، امیرالمؤمنین‌ (ع) را دشنام‌ می‌داد. او در زمان‌ یزید، والی‌ مدینه‌ یعنی‌ ولیدبن‌ عُتبه‌ را در بیعت‌ گرفتن‌ از امام‌ حسین‌ (ع) برای‌ یزید و یا کشتن‌ آن‌ حضرت‌ ترغیب‌ کرد. همان‌ طور که‌ در آغاز اشاره‌ شد، مروان‌ از نسل‌ امیّه‌ است‌ یعنی‌ او نیز همچون‌ عثمان‌ و معاویه‌ از بنی‌امیه‌ به‌ حساب‌ می‌آید ولی‌ هر کدام‌ از آن‌ها از یک‌ تیره‌ از بنی‌امیه‌ هستند.

شجرنامه بنی امیه

شجرنامه بنی امیه

 

بعد از به‌ درک‌ واصل‌ شدن‌ یزید در سال‌ 64 هجری‌، عبدالله‌بن‌زُبَیر مردم‌ را به‌ بیعت‌ با خود دعوت‌ کرد و به‌جز اهل‌ مصر و شام‌، سایر مناطق‌ (حجاز، یمن‌، عراق‌ و خراسان‌) با او بیعت‌ کردند ولی‌ در مصر و شام‌ معاویه ‌بن‌ یزید خلیفه‌ شد. که‌ بعد از مدت‌ کمی‌ از خلافت‌ کناره‌گیری‌ کرد. او آخرین‌ خلیفه‌ اموی‌ از نسل‌ ابوسفیان‌ بود. بعد از وی‌، مروان‌، شام‌ و مصر را در اختیار خود گرفت‌ و در آنجا حکومتی‌ به‌ راه‌ انداخت‌ و اولین‌ خلیفه‌ اموی‌ از نسل‌ حکم‌ بن‌ ابی‌ العاص‌ شد و بدین‌ ترتیب‌ حکومت‌ از آل‌ ابوسفیان‌ به‌ آل حکم ‌بن ابی‌ العاص‌ منتقل‌ گردید. مروان‌ بعد از مدت‌ کمی‌ در سال‌ 65 هجری‌ به‌ درک‌ واصل‌ شد.

پس‌ از مروان‌، آل‌ مروان‌ حکومت‌ را به دست‌ گرفتند. خلافت‌ این‌ دسته‌ نیز تا اوایل‌ سال‌ 132 هجری‌ ادامه‌ یافت‌. آخرین‌ خلیفه‌ اموی‌ از نسل‌ مروان‌، نیز مروان‌ نام‌ داشت‌ که‌ در تاریخ‌ به‌ «مروان‌ حمار» مشهور است‌. گویند‌ علت‌ این‌ نام‌ گذاری‌ این‌ است‌ که‌ در عربی‌ هر صد سال‌ از یک‌ تاریخ‌ را «حمار» می‌نامند و آخرین‌ خلیفه‌ اموی‌ - یعنی‌ مروان‌ حمار - از این‌ جهت‌ به‌ این‌ لقب‌ ملقب‌ شده‌ است‌ که‌ در رأس‌ صدمین‌ سال‌ از حکومت‌ بنی‌امیه‌ قرار داشت‌؛ و بعضی‌ نیز گفته‌اند: او از این‌ جهت‌ به‌ حمار ملقب‌ شد که‌ در جنگ‌ بسیار صبور و با استقامت‌ بود و در عربی‌ ضرب‌ المثلی‌ هست‌ بدین‌ مضمون‌: «فلان‌ اصبر من‌ حمار فی‌ الحرب‌» و لذا به‌ خاطر صبر و پایداری‌ در جنگ‌ او را به‌ حمار ملقب‌ کردند. با مرگ‌ مروان‌ حمار حکومت‌ بنی‌امیه در حجاز و شام پایان یافت و حکومت عباسیان‌ آغاز شد ولی‌ آل‌ مروان‌ در «اندلس‌» مجدداً برای‌ خود حکومتی‌ تشکیل‌ دادند.

امیرالمؤمنین‌ (ع) درباره‌ مروان‌ فرموده‌ است‌: «هو ابو الاکبُشِ الاربعه‌ و سَتَلقَی‌ الاّمهُ مِنُه‌ و من‌ ولده‌ یومًا احمر». او پدر چهار «کَبش‌» است‌ و امت [اسلام‌] از دست‌ او و فرزندانش‌ روزی‌ سرخ‌، خواهند دید.

کبش‌ به‌ معنای‌ «قوچ‌» و نیز به‌ معنای‌ «رئیس‌ مردم‌» است‌.

چهار فرزند او عبارتند از: عبدالملک‌ که‌ تا سال‌ 86 خلافت‌ کرد، عبدالعزیز که‌ والی‌ مصر شد، محمد که‌ والی‌ جزیره‌ (بین‌ دجله‌ و فرات‌) گردید و بشر که‌ والی‌ عراقین‌ (کوفه‌ و بصره‌) بود.

مرحوم‌ طهرانی‌ در شفاء الصدور می‌فرماید: «اکبش‌ اربعه» در کلام‌ علی‌ (ع) را ابن‌ ابی‌ الحدید اشاره‌ به‌ این‌ها گرفته‌ و اشهر و اظهر آن‌ است‌ که‌ اشاره‌ به‌ اولاد عبدالملک‌ باشد که‌ همه‌ خلیفه شدند و روزگار امّت‌ در عهد ایشان‌ سیاه‌ و حالشان‌ تباه‌ شد که‌ ولید و سلیمان‌ و یزید و هشام‌ باشند و اتفاق‌ نیفتاده‌ که‌ چهار برادر جز ایشان‌ خلافت‌ کرده‌ باشند و سایر خلفای‌ بنی‌ مروان‌ چه‌ آنان‌ که‌ در مشرق‌ خلافت‌ کردند که‌ اولشان‌ عبدالملک و آخرشان‌ مروان‌ حمار باشد و چه‌ آنان‌ که‌ در اندلس‌ و ناحیه‌ مغرب‌ خلافت‌ داشتند که‌ اولشان‌ عبدالرحمن‌ بن‌ معاویه‌ بن‌ هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ است‌ و آخرشان‌ هشام‌ بن‌ محمد ملقب‌ به‌ «معتمد بالله‌» است‌ داخل‌ در عنوان‌ آل‌ مروان‌ هستند؛ و ظاهر حال‌ همه‌، رضای‌ به‌ اَفعالِ اَسلافِ خودشان‌ و دَعویِ استحقاق‌ خلافت‌ بوده‌ و همین‌ قدر در استحقاق‌ لعن‌ و وجوب‌ تبرّی‌ کفایت‌ است.»