لشکر می‌خواهند سر مقدسش را از بدن جدا کنند ولی شجاعت و هیبت سابق اجازه نمی‌دهد، بعضی می‌گویند نکند حسین (ع) حیله جنگی به ‌کار برده که اگر کسی نزدیک شد، حمله کند و در مقابل حمله او کسی تاب مقاومت ندارد. نقشه پلید و نامردانه‌ای می‌کشند، می‌گویند اگر به‌سوی خیمه‌هایش حمله کنیم او طاقت نمی‌آورد. لشکر به‌طرف خیام حرمش حمله می‌کند. یک نفر فریاد می‌کشد: «حسین تو زنده‌ای؟! به‌طرف خیام حرمت حمله کردند!» امام به‌زحمت روی زانوهای خود بلند می‌شود، به نیزه‌اش تکیه می‌کند و فریاد می‌کشد: 

«ویلکم یا شیعه آل ابی سفیان، ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم[1]
ای مردمی که خود را به آل ابوسفیان فروخته‌اید، ای پیروان آل ابوسفیان! اگر خدا را نمی‌شناسید، اگر به قیامت ایمان و اعتقاد ندارید، حریت و شرف انسانیت شما کجا رفته است؟!»

شخصی می‌گوید: «ما تقول یابن فاطمه؟ پسر فاطمه چه می‌گویی؟» فرمود: «انا اقاتلکم و انتم تقاتلوننی و النساء لیس علیهن جناح؛ طرف شما من هستم ...»

 پیکر امام حسین (ع) آماده است که آماج تیرها و ضربات شمشیرهای شما واقع شود، ولی روح حسین (ع) حاضر نیست او زنده باشد و ببیند کسی به  حرم او نزدیک می‌ شود. 
و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صلی‌الله علی محمد و اله الطاهرین.