علت بی‌تفاوتی مردم نسبت به انحرافات دینى

شما پس از مطالعه این‌همه فشارها و شکنجه‌ها و تبلیغات سوء و انحرافات دینى، در خواهید یافت که چرا مردم با دیدن این‌همه ظلم و ستم، هیچ‌گونه تحرکى از خود نشان نمی‌دادند.

در ابتداى کار که مسیر خلافت را منحرف کردند، شاید بسیارى هرگز تصور نمی‌کردند که سرانجام این انحراف به کجا خواهد رسید و به همین جهت به مسئله امامت از جنبه دینى نظر نمی‌کردند.

گرچه صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها در خطبه خویش به مردم تذکر داد که نتیجه انحراف در آینده بسیار وخیم و دردناک است. آنجا که فرمود: «به جان خودم سوگند که نطفه فتنه منعقد شد، اندکى صبر کن، به ‌زودی نتیجه خواهد داد و از این شتر خلافت خون خواهند دوشید و ظرف‌های خود را از خون تازه پر خواهند نمود آنجاست که طرفداران باطل زیان می‌کنند و باطل‌پیشگان به عاقبت پایه‌ای که پیشینیان بنانهاده‌اند می‌رسند.»[1]

مخصوصاً که در دوران رحلت پیامبر اکرم (ص)، خوف و واهمه ضربه خوردن و تفرقه مسلمین و تقویت کفار، بهترین سرپوش بود که مخالفین از آن براى اهداف سیاست‌های خود استفاده کردند و شاید به همین جهت بود که حضرت امیر (ع) به خاطر حفظ اسلام و دین پیامبر این فرصت را از منافقین گرفت تا مبادا بر اثر بحران و کشمکش داخلى، علیه اسلام شورش کنند،

چرا که بسیارى از قبائل عرب بعد از مسلط شدن اسلام و پیروزى مطلق آن، اسلام را پذیرفته بودند ولى در دل رام نبودند و به دنبال فرصت می‌گشتند و رحلت پیامبر آن‌ها را به طمع انداخته بود و حضرت امیر (ع) براى حفظ اسلام اقدامى تند نکرد، هرچند مخالفین در جسارت‌ها افراط کردند، اما بینش عمیق و بلند حضرت امیر (ع) نسبت به حساسیت زمان، مانع شد تا دست به اقدامى عجولانه بزند، لذا بر همه چیز صبر کرد.[2]

در این میان با مرور زمان، در زمان خلیفه دوم مسلمان‌ها را به فتوحات خارج مشغول نمودند، پیروزی‌ها و کشورگشائی‌های درخشان در زمان خلیفه دوم، از چند جهت در پیشبرد اهداف مخالفین موثر افتاد، از طرفى خلیفه دوم وسیله انتشار و پیشرفت اسلام گردید و محبوب قلوب مردم عرب شد و طبعاً مخالفین او در انزوا قرار می‌گرفتند.

و مهم‌تر از همه این‌که اوضاع مردم مدینه و مسلمان‌ها از آن وضعیت بحرانى و سخت که در زمان پیامبر داشتند، رو به فزونى و رفاه گذارد آن‌ها نیز براى جلب حمایت مردم، اموال را تقسیم می‌کردند، خود خلیفه نیز بسیار اظهار زهد و قناعت می‌نمود و شما نیک می‌دانید که وقتى امت اسلام فردى را که از نظر دینى قناعت می‌نمود، عامل پیشرفت اسلام در اقصى نقاط جهان بدانند به‌گونه‌ای که امپراتوری عظیمى مثل ایران به تسخیر اسلام در آید و از طرفى مسلمانان پیشرفت مادى و اقتصادى خود را نیز مدیون او بدانند، هرگز حاضر نمی‌شوند که از حمایت او دست بردارند، این را نیز اضافه کنید که تجربه نشان داده است که «الناس على دین ملوکهم؛ مردم بر دین فرمانروایان خود هستند.»

و مهم‌تر از همه این‌که اوضاع مردم مدینه و مسلمان‌ها از آن وضعیت بحرانى و سخت که در زمان پیامبر داشتند، رو به فزونى و رفاه گذارد آن‌ها نیز براى جلب حمایت مردم، اموال را تقسیم می‌کردند، خود خلیفه نیز بسیار اظهار زهد و قناعت می‌نمود

 

وضعیت اقتصادى مسلمانان در دوران پیامبر اکرم (ص)

در زمان پیامبر اکرم (ص) عده‌ای از مهاجرین، بر اثر کمبود مسکن و امکانات با وضع رقت‌بارى در مسجد اقامت می‌کردند که به اصحاب صفه مشهور شدند.

این‌ها چهارصد نفر بودند که حضرت رسول (ص)، صبح و شام نزد آن‌ها می‌آمد و مقدارى خرما به آن‌ها می‌داد روزى حضرت نزد ایشان آمد و دید بعضى کفش خود را درست می‌کنند، دیگرى مشغول وصله کردن لباس خویش است و ...

یکى از آن‌ها برخاست و به حضرت عرض کرد: «یا رسول‌الله این خرمائى که به ما می‌دهی شکم ما را آتش زده ...»

حضرت فرمود: آگاه باش، من اگر می‌توانستم دنیا را طعام شما کنم می‌کردم، ولى هر کدام از شما که بعد از من زنده بماند چنان به ناز و نعمت رسد که صاحب انواع غذاها شود، صبح در یک لباس گران و شب در لباسى دیگر، خانه‌های خود را زینت می‌کنید همچنان که کعبه زینت می‌شود.»

یکى از اصحاب صفه (که به هیجان آمده بود) گفت: «من مشتاق آن زمانم، چه وقت خواهد بود؟» حضرت فرمود: «دوران فعلى شما بهتر از آن زمان است، شما اگر شکم‌هایتان را از حلال انباشته کنید (شکم‌بارگی کنید)، به پر کردن از حرام نزدیک می‌شوید.»[3]

با دقت در کلام پیامبر متوجه می‌شویم ملتى که به رفاه و نعمت روى آورد، دیگر دفاع از ارزش‌های الهى و اخلاقى و مسائل معنوى براى او کم‌رنگ می‌شود، آلودگى روحى به مسائل رفاهى، مرگ معنوى یک جامعه‌ای را فراهم می‌کند، آن جامعه دیگر در مقابل انحرافات معنوى حساسیت نشان نمی‌دهد، بلکه برعکس در مقابل هر چه که منافع مادى او را به خطر اندازد می‌ایستد، انسان ناسپاس‌تر از آن است که بتواند در مقابل امکانات و نعمت‌ها، ارزش‌های والاى معنوى را حفظ کند، مخصوصاً وقتى که منافع مادى با ارزش‌های معنوى در تضاد باشد.

حضرت فرمود: آگاه باش، من اگر می‌توانستم دنیا را طعام شما کنم می‌کردم، ولى هر کدام از شما که بعد از من زنده بماند چنان به ناز و نعمت رسد که صاحب انواع غذاها شود، صبح در یک لباس گران و شب در لباسى دیگر، خانه‌های خود را زینت می‌کنید همچنان که کعبه زینت می‌شود.»

آرى مدینه پایتخت اسلام، در زمان خلفا شاهد انواع و اقسام غنائم جنگى و نعمت‌های مادى بود، مالیات‌ها و مال التجاره و غنائم بود که از اطراف سرازیر می‌شد و چهره جامعه اسلامى دگرگون شده بود.

 

نمونه‌ای از وضعیت اقتصادى مردم در دوران خلیفه دوم

وقتى مدائن پایتخت ساسانیان در زمان خلیفه دوم سقوط کرد، آن‌قدر از طلا و جواهرات و غنائم جنگى و لباس و زیورآلات سلطنتى، به دست آمد که قابل‌شمارش نبود، غنائم مذکور علاوه بر خزینه ساسانیان، داراى امور عتیقه و هدایاى ملوک سابق نیز بود.

اشیاء گران‌قدری مانند زره هرقل امیر روم و خاقان شاه ترک و داهر شاه هند و زره بهرام چوبین و زره سیاوخش و شمشیرهاى کسرى و هرمز و قباد و فیروز و هرقل و خاقان و داود و بهرام و همراه با مجسمه‌های جواهرنشان و تاج سلطنتى در میان آن‌ها بود.

به‌گونه‌ای که وقتى سعد ابن ابى وقاص غنائم جنگى را تخمین کرد و یک پنجم را به مدینه فرستاد و چهارپنجم را تقسیم نمود، سهم هر سرباز شصت هزار شد، این ماسواى زمین‌ها و خانه‌ها و امور غیر منقول بود و هنگامی‌که فرش سلطنتى کسرى (که شصت ذراع در شصت ذراع بود و در هنگامِ زمستان که گل و گیاه نبود، چون روی آن تصویر باغستان‌ها و گل‌ها به گونه‌اى بسیار زیبا همراه با تصویر رودخانه‌ها قرار گرفته بود، شاهزادگان بر روى آن غذا می‌خوردند)که تمام فرش با طلا و یاقوت و جواهرات زینت شده بود به مدینه آوردند عمر بعد از تقسیم سایر غنائم میان مردم، این فرش گران‌بها را نیز تقسیم کرد، به‌گونه‌ای که سهم حضرت امیر (ع) که از بهترین قسمت‌ها هم نبود، بیست هزار شد.[4]

و در جنگ جلولاء و فتح حلوان در سال شانزدهم هجرى، وقتى غنائم جنگى را تقسیم کردند، سهم هر سواره نه هزار درهم یا دینار و نه اسب شد، البته پیاده نصف این مقدار است، گفته‌اند که غنائم جنگى سى میلیون بوده است.[5]

در جنگ موصل و تکریب به سواره سه هزار درهم و به پیاده هزار درهم دادند و یک پنجم را هم به مدینه نزد عمر فرستادند.[6]

خلاصه آن‌که، مضافاً به انبوه غنائم جنگى که نصیب مجاهدین می‌شد، اهل مدینه از سهم خمس بهره وافر می‌بردند.

در زمان خلیفه اول به عراق و شام لشکرکشى شد و در زمان خلیفه دوم دمشق و بلاد ساحل دمشق فتح شد و از سال چهاردهم به بعد حمله به ایران و تسخیر تدریجى شهرهاى کشور وسیع ایران آغاز شد در سال پانزدهم حمص و بعلبک و حلب و انطاکیه و بیت‌المقدس فتح شد، در سال شانزدهم شهرهاى غربى و مدائن پایتخت ساسانیان فتح شد و همین‌طور روند پیروزی‌ها ادامه می‌یافت تا اینکه در سال بیستم هجرى مصر فتح شد، یعنى وسعت مملکت اسلامى از حجاز به شرق و غرب عالم تا اروپا و آسیا و آفریقا گسترش یافت.

 

گنجینه ها و ثروت‌هاى بادآورده در زمان خلفا

نگاهى گذرا به زندگانى بعضى از مسلمانان آن زمان نشان دهنده پیشرفت عظیم مادى در آن زمان است.

زبیر ابن عوام همان صحابى معروف که به کمک طلحه و عایشه جنگ جمل را با على (ع) به راه انداخت داراى یازده خانه در مدینه و دو خانه در بصره و یکى در کوفه و یکى در مصر بود، او چهار عدد زن داشت که وقتى ارث او را تقسیم مى کردند بعد از کم کردن ثلث او به هر زنى یک میلیون و دویست هزار (درهم یا دینار) رسید در صحیح بخارى است که بنابراین دارائى او پنجاه میلیون و دویست هزار خواهد بود ولى دیگران گفته اند بخارى در محاسبه اشتباه کرده و مجموع دارائى او پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار مى شود.[7]

و این عدد امروز عدد سنگینى است تا چه رسد به آن زمان و کسى که اوضاع اقتصادى آن زمان را بررسى کند به عظمت این اموال پى مى برد.

از مسعودى در مروج الذهب نقل شده که زبیر هزار اسب در اصطبل داشته است، همچنین ذکر شده زبیر در مصر زمین‌هایی و در اسکندریه و کوفه و بصره نیز خانه هائى داشت.[8]

اما طلحه ابن عبیدالله، یاور زبیر در جنگ جمل، در احوالات وى نوشته‌اند که هر روزى هزار دینار درآمد او از غلات عراق بوده است و بیش از این هم گفته‌اند، این درآمد او از عراق است اما درآمد او از ناحیه سراه در حجاز بیش از این برآورد شده است.

طلحه در مدینه خانه‌اى با گچ و آجر و ساج بنا کرد (که خانه اعیان به شمار مى رفت) ابن جوزى گفته است: که طلحه سیصد (بار) شتر از طلا داشت.

عمرو ابن عاص گفته است: ارث بجا مانده از طلحه صد بهار است که در هر بهارى سه قنطار از طلا بود و همو گفته که شنیدم که بهار به پوست گاو مى گویند و ابن عبدربه این خبر را سیصد بهار از طلا و نقره ذکر کرده است بعضى، سیصد پوست گاو پر از طلا و نقره، اما عبدالرحمن ابن عوف در احوالات او گفته اند که ده هزار گوسفند و یکصد اسب داشت همراه با هزار شتر، او که داراى چهار زن بود و یکى از زنهاى خود را در هنگام مریضى (آخر عمر) طلاق داده بود، صالح ابن ابراهیم ابن عبدالرحمن گوید: با این زن مصالحه کردیم به هشتاد و سه هزار؛ و در تاریخ یعقوبى است که به یکصد هزار دینار با او مصالحه کرده اند و با در نظر گرفتن این که این مقدار یک، سى و دوم اموال او مى باشد زیرا مجموعه زنها 18 سهم مى بردند و چون چهار زن بوده اند به هر کدام 1/32 مى رسد، با این حساب اموال عبدالرحمن حداقل باید حدود سى و دو میلیون دینار بوده باشد و این رقم مخصوصا در آن زمان چنان سرسام آور است که در احوالات عبدالرحمن ابن عوف نوشته اند، شمشهاى طلاى او را با تبر تقسیم مى کردند بطورى که دست کارگرها متورم شد.

و یا على ابن امیه که به جز طلب‌هاى او و زمین و دارایى‌هاى متفرقه که یکصد هزار دینار ارزش داشت مقدار پانصد هزار دینار از او بجاى ماند.

و یا زید ابن ثابت که راجع به وى گفته اند: طلا و نقره او را بعد از وى با تبر قسمت مى کرده اند و معلوم است که اشرافیت وقتى در میان مسلمان‌ها چنین نفوذ کند در میان خلفا چه خواهد کرد و این سبک زندگى در زمان عثمان اوج گرفت و خود او چنان در این وادى اسراف کرد که حضرت امیر ع در خطبه شقشقیه در نهج البلاغه مى فرماید او و بنى امیه چنان بیت المال را حیف و میل کرده مى‌خوردند همچنان‌که شتر، علف بهارى را (با اشتها و حرص) مى خورد و همین شکم خوارگى او موجب کشته شدن وى گردید.

و در همین راستاست که آن زندگى و ثروت عظیم را براى عثمان ضبط کرده اند، لباس‌هاى پادشاهى مى پوشید و دندان‌هاى خود را به طلا زینت مى کرد، خانه اشرافى بنا کرد و داراى هزار برده بود تنها در ربذه هزار شتر داشت و اموال عظیم دیگر که تاریخ ثبت کرده است.

ادامه را اینجا بخوانید