تلویزیون را روشن می‌کنم و بی‌هدف شبکه‌ها را جابه‌جا می‌کنم.

یکی از شبکه‌ها تصویر مردی را نشان می‌دهد که در کمال احترام پشت تریبون قرارگرفته و چندین خبرنگار از او عکاسی می‌کنند و او هم مشغول سخنرانی است و از برنامه‌هایی در آینده سخن می‌گوید.

نام و نشانش را نمی‌دانم اما در پایین تصویر نوشته است سفیر صلح و دوستی!

او آمده بود تا پیام صلح را به گوش مردمانی برساند که سراپا گوش بودند در مقابلش.

اصلاً این کلمه سفیر بادل من چه‌ها نمی‌کند.

آخر من هم یک سفیر می‌شناسم که از نسل رحمهً للعالمینی بوده است.

سفیری که از برترین مرد برای بدترین مردمان پیام آورده بود.

اما برای سخنانش هیچ جایی جز کوچه‌های تنگ و باریک کوفه نبود و جز درودیوار شهر گوشی برای شنیدن پیامش نبود.   

و در آخر جایی بلندتر از دارالأماره شهر برای رساندن پیام مظلومیت مولای غریبش در شهر نبود.

صلی‌الله علیک یا مسلم بن عقیل.

صلی‌الله علیک یا اباعبدالله.