خدا جون حقیقتش من متاسفانه متاسفانه متاسفانه زیاد اهل راز و نیاز با تو نیستم. یعنی تا حالا نبوده‌ام. انشاالله می‌شوم؛ یعنی خیلی دلم می‌خواهد بشوم، خودت کمکم کن.

خدا جون من هم مثل خیلی‌ها ماه رمضان که می‌رسد یاد تو می‌افتم یاد این میفتم که قرآنی هست که قرار بوده مرام نامه‌ی زندگی من بشود یادم می‌افتد که مفاتیحی هست که قرار بوده بال‌های پرواز من بشود و یادم میفتد که خدایی بوده که همیشه من را بخشیده و همیشه به من احسان کرده.

خدا جون این روز ها داشتم به یک جمله‌ی دعای ابوحمزه فکر می‌کردم درست هم یادم نیست کجای دعا بود و عبارتش چه بود. انقدری یادم نیست که اگر خواننده این متن از من آن جمله را بخواهد  برای پیدا کردنش حسابی به زحمت میفتم؛ ولی خوب یادم مانده که چه میگفت.

میگفت خدا جون ببخشید ولی این مهربونی و بخشش تو بود که به من جرات گناه کردن داد.

حالا منی که شیدا شدم از کلام زین العابدین علیه‌السلام که کلامش کلام توست، میخوام بگم خداجون این مهربونی و بخشش تو بود که به من جرات گناه می‌داد و این مهربونی و بخشش تو بود و روضه ی امام حسین (ع) که دلگرمی می‌شد برای من گناه کار که می‌تونم دوباره  برگردم.

ممنونم خدا جون.