موارد تعمیم
سنت تعمیم، سنتى عام و فراگیر است و دنیا و آخرت و خیر و شر را در برمى‏‌گیرد؛ چنان‌که موارد و مصداق‌ها و راه و روش‌هاى سنت تعمیم در زندگانى مردم بسیار است. در ادامه، برخى روش‌ها و موارد این سنت الهى  را در زندگانى مردم با بهره‏‌گیرى از نصوص اسلامى (کتاب و سنت) برمى‌‏شماریم:

1. تعمیم در مسئولیت و کیفر
اگر گروهى مرتکب جرمى شدند و دیگران بدان رضایت داشتند، مسئولیت و مجازات شامل آنان نیز خواهد شد. بدین مطلب در آغاز بحث، در تفسیر آیات آل ‏عمران اشاره کردیم و دریافتیم خداوند فرزندان را به جرم پدران محکوم کرده، عقوبت مى‏‌کند و مى‌‏فرماید: عذاب سوزان را بچشید!
نیز فرمایش امیر مؤمنان علیه‌السلام‌ در نهج البلاغه را خواندیم که: ناقه ثمود را یک نفر کشت؛ اما خدا همه را عذاب کرد؛ زیرا بدین کار راضى بودند. خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى کردند و همگى پشیمان شدند.»
کثرت شمار راضى‌ ‏شوندگان، تغییرى در سنت الهى و تعمیم مسئولیت و کیفر نمى‌‏دهد.هرقدر هم نفرات زیاد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود؛ چون بدین کار ناروا راضى بوده‏‌اند. ابو سعید خدرى روایت مى‏‌کند:
«و جد قتیلٌ على عهد محمد رسول الله ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم‌ فخرج مغضباً، فحمدالله و أثنى علیه، ثم قال یُقتل رجلٌ مِن المسلمین، لا یدرى من قتله، و الذى نفسى بیدهِ لو أنّ أهل السماوات و الأرض اجْتمعوا على قتل مؤمن أو رضوا به لأدْخلهم اللّهُ فى النار؛[1]
در زمان رسول خدا ـصلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم‌ کشته‌‏اى را یافتند. پیامبر (ص) در‌حالى‌که ‏خشمگین بود، خطبه خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: از مسلمانان مردى کشته شده، قاتل وى معلوم نیست. سوگند به آن‌که ‏جانم در دست اوست، اگر اهل آسمان و زمین براى کشتن مؤمنى گرد آیند یا بدین کار راضى باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهد کرد.»
سلیمان بن خالد از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده:
«لوأنَّأهلالسماوات و الأرض لم یحبّوا أنْ یکونوا شهدوا مع رسول الله (ص) لکانوا مِن أهل ‏النار؛[2]
اگر همه اهل آسمان و زمین همراهى با رسول ‏الله (ص) را دوست نداشته باشند نیز داخل در آتش خواهند شد.»
دورى مکان، این سنت الهى را تغییر نخواهد داد. اگر کسى به‌ناحق دیگرى را در شرق بکشد و کسى که در غرب است، بدین کار راضى باشد، سزاوار آتش است. از رسول خدا (ص) روایت ‏است:
«لو أنّ رجلاً قُتلَ بالمشرقِ و آخر رضی به فى المغرب کان کمَن قتلهُ وشرک فى دمه؛[3]
اگر کسى در مشرق کشته شود و شخصى در مغرب بدان راضى باشد، مانند قاتل بوده، شریک ‏در جرم است.»
گستره خشنودى و رضایت گسترده بوده، فراتر از زمان و مکان است و بیش از آن‌که انسان تصور کند، مردم را در برمى‌‏گیرد. روایت شده:
«إنّ الراضین بقتل الحسین شرکاء قتله. ألا و إنَّ قَتَلَتَهُ و أعوانهم و أشیاعهم و المقتدین بهم براء مِن دین الله؛[4]
کسانى‌ که راضى به کشتن حسین بودند، شریک جرم‏‌اند. بدانید قاتلان و یاران و پیروان و دنباله‏‌رویان آنان از دین خدا دورند.»
نیز روایت است:
«انّ القائم عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف‌ یقتل ذراری قتله الحسین (ع) لرضاهم بذلک؛[5]
امام زمان ‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف‌ فرزندان و نسل قاتلان امام ‏حسین علیه‌السلام را مى‌‏کشد؛ زیرا آنان به عمل پدرانشان راضى هستند.»

2. تعمیم حجت
در آغاز بحث خواندیم خداوند یهودیان معاصر رسول الله (ص) را با عمل ‏پدرانشان مرتبط دانست و چون از رسول خدا  (ص) خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بسوزاند تا ایمان آورند، کار پدران را حجتى علیه آنان آورد و از پیامبرانى نام برد که پیش از رسول خدا (ص) با دلایل روشن و این‌‏گونه قربانى آمدند؛ اما یهودیان آنان را کشتند وایمان‏ نیاوردند (یعنى به همان دلیل که پدران ایمان نیاوردند و عذاب شدند، شما نیز ایمان نمى‏‌آوردید و عذاب خواهید شد، و این تعمیم دلیل ‏است.)
در آیه 91 بقره، قرآن براى یهودیان معاصر رسول خدا (ص) چنین دلیل مى‌‏آورد: وقتى به آنان گفته مى‌‏شود که به آنچه خدا بر پیامبرش فرستاده ایمان آورند، مى‌‏گویند: به آیاتى ایمان مى‌‏آوریم که بر ما نازل شده است و به آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، کفر مى‌‏ورزند. پس‌از‌این خداوند به پیامبر (ص) مى‏‌فرماید علیه آنان این‌گونه احتجاج کن:
«قل فلِمَ تقتلون أنبیاء الله مِن قبل إنْ کنتم مؤمنین»
چگونه مى‏‌توان ادعاى آنان را پذیرفت که به آنچه بر ایشان نازل شده ایمان‌ دارند؛ اما پیامبرانى را که بر ایشان فرستاده شده‏‌اند، مى‌‏کشند؟!
قرآن علیه فرزندان همان حجتى را مى‌‏آورد که بدان با پدران به بحث‌وجدل مى‌‏پرداخت. آیات یادشده چنین است:
«و اذا قیل لهم آمِنوا بما أنزل اللهُ قالوا نؤمن بما أنزل علینا و یکفرون بما وراءه و هو الحق مصدّقاً لما معهم قل فلِمَ تقتلون أنبیاء الله مِن قبل إنْ کنتم مؤمنین؛[6]
هنگامى‌که به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل کرده ایمان بیاورید مى‏‌گویند: به آیاتى که بر ما نازل شده ایمان مى‏‌آوریم! و به غیر آن کافر مى‏‌شوند، در‌حالى‌که حق است و آیاتى را که بر آن‌ها نازل شده تصدیق مى‌‏کند. بگو: اگر راست مى‌‏گویید و به آیاتى که بر شما نازل شده ایمان‌ دارید، چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل مى‌‏رساندید؟!»

 

3. تعمیم در ثواب و پاداش

چنان‌که سنت تعمیم، مسئولیت ‏‌آفرین و عذاب‏‌آور بود، پاداش و ثواب را نیز براى کنندگان کار و راضى‌ شوندگان فراگیر مى‏‌کند. این سنت، درى از رحمت خدا بر بندگان است تا آنان را شریک ثواب اعمال و جهاد صالحان کند؛ نیز ثواب دعوت به یکتاپرستى و قیام و رکوع در پیشگاه خدا و ذکر و تسبیح و عمل شایسته، شامل حالشان شود. سنت تعمیم در فرهنگ اسلامى یقینى است.
محدث قمى در کتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سند صحیح از ریان بن شبیب روایت ‏مى‌‏کند:
«دخلتُ على أبی ‏الحسن الرضا (ع) فى أوّل یوم مِن محرّم. فقال:یا بْن شبیب، أصائمٌ أنتَ؟ فقلتُ: لا. فقال: إنّ هذا الیوم هو الیوم الذى دعا فیه زکریا ربَّه عزّ و جلّ؛ فقال: ربِّ هبْ لى مِن لدنک ذریهً طیبهً إنّک سمیع الدعاء. فاسْتجاب الله له. و أمر الملائکهَ فنادتْ زکریا و هو قائمٌ یصلی فى المحراب: «إنّ الله یبشّرک بیحیی». فمَن صام هذا الیوم، ثم دعا اللّهَ عزّو جلّ، اسْتجاب اللهُ له کما اسْتجاب لزکریا.
ثُمّ قال: یا بْن شبیب، إنّ المحرم هو الشهر الذى کان أهل الجاهلیه فیما مضى یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمته. فما عرفت هذه الأمه حرمه شهرها، و لا حرمه نبیها (ص). فقد قتلوا فى هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر الله لهم ذلک أبداً.
یا بن شبیب، إنْ کنت باکیاً لشى‏ء فابک للحسین بن على ابن ابى ‏طالب ـ‌علیهم‌السلام‌ـ، فانه ذبح کما یذبحالکبش، و قتل معه من أهل بیته ثمانیه عشر رجلا ما لهم شبیهون فى الارض....
یابن شبیب، ان سرّک أن تلقى الله عزّ و جلّ و لا ذنب علیک فزر الحسین (ع).
یابن شبیب، إن سرّک أن تسکن الغرف المبنیه فى الجنه مع النبى (ص) فالعن قتلهالحسین (ع).
یابن شبیب، إن سرّک أنْ یکون لک من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسین (ع) فقل متى ماذکرته: «یا لیتنى کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً».
یابن شبیب، إن سرّک أن تکون معنا فى الدرجات العلى فى الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا، فلو أنّ رجلاً تولّى حجراً لحشره الله تعالى معه یوم القیامه؛[7]
در نخستین روز ماه محرم خدمت ابوالحسن الرضا علیه‌السلام رسیدم. فرمود: روزه‌‏اى؟ عرض کردم: نه! فرمود: مثل امروز زکریا از پروردگار درخواست کرد: خدایا! به من فرزند پاکى عطا فرما، که تو شنونده دعایى! و خداوند خواسته‏‌اش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زکریا که در محراب نماز مى‏‌گذارد، بگویند: خداوند به یحیى تو را بشارت مى‏‌دهد.
هر‌که روز نخست محرم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعایش برآورده خواهد شد، چنان‌که دعاى زکریا برآورده شد.
مردمان زمان جاهلیت، ظلم و جنگ را در محرم حرام مى‏‌دانستند؛ چون براى این ماه حرمت و عظمت قائل بودند؛ اما این امت حُرمت این ماه و عظمت پیامبر (ص) را نشناختند و در این ماه فرزندان رسول خدا را کُشتند و زنانشان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج کردند. خدا از این کارشان درنگذرد!
اى فرزند شبیب! اگر مى‌‏خواهى بگریى، براى حسین بن على بن ابى‏طالب (ع) گریه کن که چون گوسفند سربُریده شد و هیجده تن از اهل‌بیتش را به همراه وى کشتند که مثل و مانندى روى زمین نداشتند.
اى فرزند شبیب! اگر خوشحال مى‌‏شوى ثواب کسانى را داشته باشى که همراه حسین کشته شدند، هر وقت یاد او افتادى بگو: «یا لیتنى کنتُ معهم فأفوز فوزاً عظیماً.»
اى شبیب! اگر مسرور مى‌‏شوى که با ما در درجات عالى بهشت باشى، در غم ما غمناک باش و به هنگام شادی‌مان شاد باش و ولایت و محبت ما را داشته باش؛ زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداى متعال روز قیامت او را با آن سنگ محشور مى‌‏کند.»
چنان‌که در کتاب «بشاره المصطفى» از عطیه کوفى چنین نقل مى‌‏کند:
همراه جابر بن عبدالله انصارى ‌رحمه‌الله‌علیه‌ براى زیارت قبر حسین بن على بن ابى ‏طالب (ع) رفتم. وقتى به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک رود فرات غسل کرد. بعد جامه‌‏اى را لنگ خود کرده و جامه دیگر را بر دوش افکند. آن‌گاه کیسه‌‏اى را که در آن دانه خوشبوى سُعد بود، باز کرد و بر سر و روى خود پاشید. سپس به‌سوى قبر رفت و هر گامى برمى‌‏داشت ذکر خدا مى‌‏گفت تا نزدیک قبر رسید و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم که ناگهان بى‌‏هوش روى قبر افتاد. مقدارى آب بر سر و رویش پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین! و افزود:
«آیا دوست، پاسخ دوست خود را نمى‏‌دهد؟ اما چگونه مى‌‏توانى جواب دهى و حال‌آن‌که رگ‌هاى گردنت بر شانه‌‏ات آویخته شده، سرت از بدن جدا شده است.
شهادت مى‌‏دهم که فرزند بهترین پیامبر و زاده امیر مؤمنان (ع) هستى. تو فرزند کسى هستى که با تقوا هم‏‌قسم بود و سرچشمه هدایت و خامس اصحاب کسا و پسر سید نقیبان و اشرافى، چنان‌که زاده فاطمه سلام‌الله‌علیها سیده زن‌هایى، و چرا چنین نباشى و حال‌آن‌که دست [باکفایت‏] سید المرسلین تو را پرورش داده، در دامن پارسایان پرورش یافته، از پستان ایمان شیر خورده‌‏اى و نافت را با اسلام بُریده‏‌اند. تو در حیات و ممات پاک بودى. دل‌هاى مؤمنان به سبب فراق تو خوش نیست و در نیکویى‌‏ات شکى ندارد. سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادت مى‌‏دهم بر ایمان و بر آنچه برادرت یحیى بن زکریا بود، هستى.»
سپس جابر چشم خود را دَور قبر گرداند و گفت:
«درود بر شما اى کسانى که با حسین بودید و کنار او ایستادید! گواهى مى‌‏دهم که نماز را به پاداشتید و زکات دادید و امر به معروف و نهى از منکر کردید و با ملحدان جهاد کردید و خدا را پرستیدید تا آن‌که به یقین رسیدید. سوگند به خدایى که محمد را به‌حق برانگیخت که ما در جهاد و آنچه انجام دادید شریکیم.»!
به جابر گفتم: «چگونه چنین است و حال‌آن‌که در وادى کربلا نبودیم و بر فراز کوهى نرفتیم و شمشیر نزدیم؛ اما میان بدن و سر این شهدا جدایى افتاده و فرزندانشان یتیم شده و زنانشان بیوه شده‌‏اند؟!»
جابر پاسخ داد: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:
«هر که مردمانى را دوست بدارد با آن‌ها محشور مى‌‏شود و هر که به کرده گروهى راضى باشد، در عملشان شریک است.»
سوگند به خدایى که به‌حق، محمد (ص) را به پیامبرى برانگیخت، نیت من و دوستم انجام همان کارى است که حسین (ع) و اصحابش کردند.
سپس جابر گفت: مرا به‌طرف خانه‌‏هاى کوفه ببرید! چون مقدارى راه رفتیم، به من گفت: «اى عطیه! آیا به تو سفارشى بکنم؟ گمان ندارم پس‌از‌این سفر باشم و تو را بازببینم. وصیت ‏من این است: با دشمن آل ‏محمد تا وقتى‌که بُغض ایشان را دارد، دشمن باش، گرچه ‏روزه‏‌دار و نمازگزار باشد، و با دوستدار آل ‏محمد (ص) رفق و مدارا داشته باش؛ زیرا گرچه ‏یک‌قدمشان به سبب گناهانِ بسیار بلرزد؛ اما قدم دیگرشان به محبت آل ‏محمد استوار و ثابت خواهد ماند. همانا جایگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان در آتش جاى دارد.»[8]

 

4. تعمیم در نسبت دادن عمل
خداوند جرم پدران (کشتن پیامبران) را به فرزندان یهودىِ معاصر پیامبر (ص) نسبت مى‌‏دهد. بنابراین فرزندان در برابر جرم پدران مسئول‌اند و بدان مجازات مى‌‏شوند. خداوند کار پدران را مستقیما به فرزندان نسبت مى‌‏دهد:
«قل: فلم قتلتموهم إنْ کنتم صادقین. [9]»
و در خطابى دیگر به یهودیان هم‌‏عصر پیامبر (ص) تأکید دارد:
«قل: فلم تقتلون أنبیاء الله من قبل إن کنتم مؤمنین.» [10]
آیه‌‏اى که خطاب به یهودیان زمان پیامبر (ص) است، تصریح دارد:
«ذلک بما قدّمت أیدیکم و أن الله لیس بظلّامٍ للعبید.»
بى‌‏شک مخاطب این آیه یهودیان هم‌‏عصر رسول خدا (ص) هستند.

 

5. تعمیم در شهود و حضور
سنت الهى تعمیم، از مسئولیت و کیفر، ثواب و نسبت فراتر رفته، شهود و حضور را نیز در برمى‌‏گیرد و به غائبان مى‌‏گوید: شما شاهد و حاضر بودید. گرچه به‌ظاهر آنان به هنگام عمل حضور نداشته، صدها سال فاصله داشتند و یا مسافت طولانى، میانشان بود. شاهد و حاضر بودن بالاترین مراتب تعمیم است. سید رضى در نهج البلاغه مى‏گوید:
«لما أظفر الله تعالى أمیرالمؤمنین (ع) بأصحاب الجَمَل قال لَهُ بعض أصحابه: وددت أنّ أخىفلاناً کان شاهداً لیرى ما نصرک الله به على اعداک.
فقال (ع): أهوى اخیک معنا؟
قال: نعم.
قال: فقد شهدنا. و لقد شهدنا فى عسکرنا هذا اقوام فى أصلاب الرجال و أرحام النساء، سیرعف الزمان بهم، و یقوى بهم الإیمان؛[11]
هنگامى‌که خداوند امیر مؤمنان (ع) را در جنگ جمل پیروز کرد، یکى از یارانش عرض کرد:
دوست داشتم برادرم فلانى شاهد و حاضر بود و مى‌‏دید چگونه خدا شما را بر دشمنان پیروز کرد!
فرمود: برادرت دوست داشت با ما باشد؟
عرض کرد: آرى.
فرمود: در این صورت شاهد و حاضر بود. در این جنگ مردمانى شاهد و حاضرند که در صُلب مردان و زهدان زنان‌اند و زمانه به‌واسطه آنان جلو مى‏‌افتد و ایمان از آن‌ها توان و قوت مى‌‏گیرد.»
در جنگ نهروان، پس‌از‌آن که فتنه خوارج پایان گرفت و جنگ فروکش کرد، یکى از یاران حضرت آرزو کرد کاش برادرش در جنگ حاضر مى‌‏بود. امام فرمود:
«لقد شهدنا فى هذا الموقف أناسٌ لم یخلق الله آباءهم؛[12]
در این نبرد کسانى حاضر بودند که هنوز خداوند پدرانشان را هم نیافریده است!».
سید حمیرى ‌رحمه‌‌الله‌علیه‌ بینش عمیق تاریخى سنت تعمیم را نمایانده، پسینیان را با پیشینیان (خَلَف را به سَلَف) مرتبط ساخته، کار تاریخى پدران را به فرزندان تعمیم داده است. وى در اشعارى که همگى آگاهى و معرفت است، مى‏‌گوید:
انى أدین بما دان الوصی به یوم الربیضه مِن قتل المحلِّینا و بالذى دان یوم النهر دنتُّ به و صافحتْ کفَّه کفى ب'(صِفّینا) تلک الدماء جمیعاً ربّ فى عنقى و مثلها معها آمین آمینا؛[13]
قتل آنان که خونشان توسط امیر مؤمنان (ع) ریخته شد، در جنگ جمل مورد تأیید من است، نیز خون‌هایى که در جنگ صفین و نهروان ریخته شد. پروردگارا! ثواب آن خون‌هاى ریخته و دیگر موارد براى من هم باشد. آمین ثم آمین.»
از ابوجعفر ثانى، امام جواد علیه‌السلام روایت است:
«مَن شهد أمراً فکِرَهه کان کمَن غاب عنه و مَن غاب عن أمرٍ فرضیه کان کمَن شهده؛[14]
آن‌که در کارى باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند کسى است که آن را انجام نداده و آن‌که از امرى غایب باشد (اما آرزو کند کاش حاضر مى‏‌بود) مانند حاضران است.»
رضایت به عملى، شخص غایبى را که قرن‌ها دور است، حاضر مى‌‏داند و نارضایتى از آن، حاضر و شاهد را غایب مى‌‏شمرد. امام رضا (ع) فرمود:
«مَن غاب عن أمرٍ فرضی به کان کمَن شهده و أنساه؛[15]
آن‌که در کارى غایب باشد؛ اما بدان راضى باشد، مانند شاهد حاضرى است که کار را فراموش کرده است.»

 

6. تعمیم در دستاوردها و سنن الهى، در جامعه و تاریخ
طاعت و عصیان الهى، آثار و نتایجى در زندگى اجتماعى مردمان دارد.خداوند مى‌‏فرماید:
«و لو أنّ أهلَ القرى‏ آمنوا و اتَّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ مِن السماء والأرض و لکن کذّبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون».[16]
نیز مى‏‎فرماید:
«کدأب آل فرعون و الذین مِن قبلهم کفروا بآیات الله فأخذهم الله بذنوبهم إنّ الله قوىُّ شدیدالعقاب، ذلک بأنّ الله لم یک مغیّراً نعمهً أنعمها على قومٍ حتى یُغیّروا ما بأنفسهم و انّ الله سمیع علیم».[17]
همچنین مى‏‌فرماید:
«قد خلت مِن قبلکم سننٌ فسیروا فى الأرض فانْظروا کیف کان عاقبه المکذبین».[18]
این نتایج و آثار به‌موجب سنن خداوند (که حتمى است و به‌فرمان خدا واقع مى‏‌شود) در زندگى مردم نقش دارد و فقط کنندگان کار و حاضران را در برنمی‌‏گیرد؛ بلکه شامل غایبان نیز مى‌‏شود، اگر بدان خشنود یا ناخشنود باشند. به آیات مبارکه 61 بقره و 112 آل عمران بنگرید.خداوند کیفرهایى را که دامن‌گیر یهود شد، از‌آن‌رو که جرم بسیار کردند و پیامبران را کشتند، بیان نموده است. کیفر آنان ذلت و خوارى و خشم خدا بود که در حیات سیاسى و اقتصادى بدان گرفتار شدند؛ زیرا سنت الهى بر خوار و خفیف کردن عصیانگران و متمردان است. خدا بدین سنت فرزندان یهود را به سبب جرم پدران کیفر داد و عقوبت الهى در دنیا همگان را فراگرفت. به آیات مورد اشاره توجه کنید:
«و ضُربتْ علیهم الذِلّهُ و المسکنهُ و باءوا بغضبٍ مِن الله ذلک بأنّهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون؛[19]
بر یهود خوارى و مذلت مقدر گردید و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند؛ چون به آیات خدا کافر گشتند و پیامبران را به‌ناحق کشتند و راه نافرمانى و ستمگرى پیش گرفتند.»
«ضربتْ علیهم الذله أین ما ثُقفوا إلا بحبلٍ مِن الله و حبلٍ مِن الناس و باءوا بغضبٍ مِن الله و ضربتْ علیهم المسکنه ذلک بأنّهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون الأنبیاءَ بغیر حق ذلکبما عصوا و کانوا یعتدون؛[20]
آنان محکوم‌به ذلت و خوارى‏‌اند به هرکجا که متوسل شوند؛ مگر به دین خدا و عهد مسلمانان درآیند. آنان پیوسته اسیر بدبختى و ذلت شدند؛ از‌آن‌رو که به آیات خدا کافر شده و پیامبران را به‌ناحق کشتند، نافرمانى و ستمگرى کار همیشه آن‌ها بود!»
بدون تردید کیفر (که سنت الهى است) ویژه یهودیانى نیست که دست به قتل پیامبران زدند؛ بلکه نسل آنان (هرکجا که باشند) به دلیل تعمیم جزء مصادیق عذاب شوندگان‌اند.

 

7. تعمیم در نتایج و سنن الهى در وجود انسان
سنت‌هاى الهى در دو زمینه محقق مى‌‏شود: جامعه و تاریخ، فرد. پیش‌تر سنت تعمیم در زمینه جامعه و تاریخ را برشمردیم. اینک سنت تعمیم که دربردارنده سنت‌هاى الهى در مورد فرد و بشر است، بازگو مى‌‏شود.
سوره بقره از عناد بنى‏‌اسرائیل، کفران نعمت‌هاى الهى، لجاجت، تشکیک در آیات خداوند، کشتن پیامبران، عصیان و تمرد سخن گفته است. پس‌از‌این، سنت الهى را بازگو مى‌‏کند که به سبب انکار و کفران و عصیان دچار عقوبت و کیفر شدند:
«ثم قستْ قلوبُکم مِن بعد ذلک فهى کالحجاره أوْ أشدُّ قسوهً؛[21]
پس بااین‌همه سخت‏دل گشتید و دل‌هایتان چون سنگ یا سخت‌‏تر از آن شد!»
بى‌‏تردید این سنگدلى که خداوند از آن توصیف به «چون سنگ یا سخت‌‏تر از آن» کرده، نتیجه جرم‌ها، انکارها و معاصى است و قرآن چنین تعبیر مى‌‏کند: «پس‌از‌این...» یعنى نتیجه گناهان سنگدلى بود!
شکى نیست مخاطبان این آیه، به دلیل ضمیر خطاب در آیه کریمه (قَسَتْ قُلُوبُکم) و سیاق آیات سوره بقره، یهودیانى‌‏اند که در زمان پیامبر (ص) مى‏‌زیستند.

 

8. تعمیم نفرین و بیزارى
از شمار مصادیق تعمیم، لعن و برائت از قاتلان، مجرمان و کسانى است که به کرده آنان راضى باشند. در نصوص به‌جا‌مانده از اهل بیت (ع) در زیارت امام حسین (ع) به‌روشنى و صراحت این تعمیم را شاهدیم. در نص زیارت وارث مى‏‌خوانیم:
«لعن اللهُ أمهً قتلک و لعن اللهُ أمهً ظلمتک و لعن اللّهُ أمهً سَمِعت بذلک فرضیت به؛
خدا لعن کند آنان را که تو را کشتند و نفرین باد بر امتى که به تو ستم کرد و آنان که شنیدند و بدین کرده راضى بودند!»
این، نص عجیبى است و آدمى را به تأمل و اندیشه وامى‌‏دارد. لعن و برائت شامل سه گروه ‏است: قاتلان، آنان که با پشتیبانى و کمک، کار قاتلان را تأیید کردند، سوم: آنان که بدین ‏کار راضى بودند.
نفرین و بیزارى جستن، اعلام جدایى و بُریدن کامل است. نمى‏‌توان لعن و نفرین کرد مگر آن‌که آخرین رشته دوستى و محبت میان امت ببُرد. اگر این رشته‌‏ها یکى پس از دیگرى بُرید، آن‌گاه هر گروهى از امت، از دیگرى جدا و منفصل مى‌‏شود. اگر گروهى مورد رحمت خدا و «مرحوم» باشد، ناگزیر دیگرى مورد خشم خدا و «ملعون» است، و این، خط فاصل و جداکننده گروه‌‏ها است.
خداى متعال مسلمانان را با رشته دوستى و محبت به هم پیوند زده، فرموده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض؛[22]
مؤمنان یار و یاور همدیگرند.»
محبت قوى‌‏ترین پیوند متمدنانه در تاریخ بشر است و هرکه در گستره دوستى مؤمنان درآید، سزاوار است خانواده بزرگ و گسترده مؤمنان بدو یارى و سلامت رسانند و او مصون باشد؛ یعنى جان و عِرض (کرامت و بزرگوارى) و مالش محفوظ بماند.
در فرمایش رسول خدا (ص) در مسجد خیف (در منا) و در آخرین حجى که گزارد، حرمت جان و مال و آبروى مؤمنان چنین تبیین شد:
«یا أیها الناس، اسْمعوا ما أقولُ لکم و اعْقلوه فانّى لا أدرى لعلّى لا ألقاکم فى هذا الموقف بعدعامنا هذا.
ثم قال: أىُّ یومٍ أعظم حرمهً؟
قالوا: هذا الیوم.
قال: فأىّ شهر أعظم حرمه؟
قالوا: هذا الشهر.
قال: فأىُّ بلد أعظم حرمهً؟
قالوا: هذا البلد.
قال: فإنَّ دماءکم و أموالَکم علیکم حرامٌ کحرمهِ یومکم هذا، فى شهرکم هذا، فى بلدکم هذا، إلىیومٍ تلقونه. فیسألکم عن أعمالکم.ألا هَلْ بلّغتُ؟
قالوا: نعم.
قال: اللهم اشْهد! ألا مَن کانتْ عنده أمانهٌ فلْیُؤَدِّها الى من ائتمنه علیها فإنّه لا یحلُّ دم امْرى‏ءٍرمسلم و لا ماله إلّا بطیبه نفسه و لا تظلموا انفسکم و لا ترجعوا بعدی کُفّار؛[23]
اى مردم! آنچه را به شما مى‌‏گویم بشنوید و در آن بیندیشید؛ زیرا مطمئن نیستم سال بعد شما را اینجا ببینم. کدام روز حرمتش بیش‌تر است؟
گفتند: امروز (دهم ذى حجه‏).
پرسید: حرمت کدام ماه بیش‌تر است؟
گفتند: همین ماه (ذى حجه‏).
پرسید: کدام شهر حرمت افزون‌ترى دارد؟
گفتند: همین شهر (مکه‏).
فرمود: خون و مال شما بر همدیگر حرام است و مانند امروز و این ماه و این شهر حرمت دارد تا روزى که پروردگارتان را ملاقات کنید و از شما بپرسد چه کردید. آیا پیام الهى را به شما رساندم؟
گفتند: آرى.
گفت: خدایا، شاهد باش هرکه نزد او امانتى‌ است، به صاحبش برگرداند، به کسى که به او امانت داده است. ریختن خون مسلمان روا نیست و نمى‌‏توان مال او را گرفت مگر رضایت داشته باشد. و به خودتان ستم نکنید و پس از من کافر نگردید!»
از رسول خدا (ص) روایت است:
«المسلم مَن سَلِمَ المسلمونُ مِن لسانه و یده؛[24]
مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.»
میان روابط متمدنانه موجود، رابطه‌‏اى قوى‏‌تر و محکم‌‏تر و درعین‌حال، لطیف‌‏تر از دوستى و محبت نمى‌‏شناسیم. هرکه به خدا و پیامبر (ص) شهادت و گواهى دهد، در گستره دوستى مؤمنان است و جان و مال و عِرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونیت دارد؛ اما اگر میان مؤمنان، این رشته بگسلد، هرکدام امتى جداگانه به شمار خواهند آمد. خدا بیامرزد «زهیر بن قین» را که بدین حقیقت آگاه بود و به سپاهیان بنى‌‏امیه، روز عاشورا گفت:
«اى کوفیان! از عذاب خدا بترسید! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصیحت کند و ما اکنون برادر و بر یک دینیم؛ مگر آن‌که شمشیر (و جنگ‏) بینمان افتد. در این صورت مصونیتى (در جان و مال‏) نبوده، هر یک امتى جداگانه خواهیم بود.» [25]
این مطلب آگاهى دقیقى از حقایق بزرگ دینى است. اگر مصونیت میان گروه‌‏هاى مسلمانان از بین رفته، میانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و یکى بر دیگر ستم کند، هر یک امتى به شمار آمده، یکى مرحوم و دیگرى ملعون است.