ناگهان هاتفی از غیب ندا داد بیا

گفتم آلوده‌ام و پر ز خطا گفت بیا

سلام بر رحمت بی‌انتهای خداوند، سلام بر لطف سرشار دوست.

سلام بر بهترین یار و نیکو‌ترین یاور.

سلام بر ماه غفران، ماه رحمان، ماه مهربان.

و سلام بر شب پر قدرِ قدرش که هزار ماه بر او غبطه ‌‌‌‌می‌خورند.

بیایید که شیطان در زنجیر شد و در‌های آسمان را گشودند.

بیایید که راه هموار شد. بال بگشایید و در حریم دوست به پرواز در‌آیید که از ملائک نیز می‌توان پیشی‌گرفت به مدد لحظات پر‌شکوه و پر‌عظمت این هدیه گران‌بهای آسمانی.

باورم نیست که انتظار سر‌آمده، دلبرآمده. جان به پایت نثار می‌کنم ای پیک رحمت دوست، ای حصن حصین حضرت پرودگار،

ای حفاظ حفیظ رب ودود، ای ماه صیام، ای شهر قیام.

ای که لحظه لحظه‌هایت بوی خدا می‌دهد.

وه که چه بابرکتی که شمارگان دم و باز‌دم عباد‌الرحمن نیز عبادت محسوب می‌شود در تو.

من چه گویم که بهشت خود را برایت زینت کرده است.

امید که لحظاتت را با عبادت آکنده و اوقاتت را با طاعتمان بیاراییم.

و مباد، هرگز مباد تا روزت به غفلتمان و شبت به تقصیرمان گواه باشد.

ای دوست، سودای لبِ شکر‌دهنان، ذکرِ خیرت در جان عاشقان فراموش مباد.

 و اینک روزه، آفتاب، عطش، ماه خدا، میهمانی خدا و یاد لب‌های خشک خون خدا که خیزرانی به میزبانی‌اش می‌شتافت و اشک‌های دخترکی لب‌های روزه‌دارش را به افطار فرا می‌خواند.

 راستی این آهنگ موزون گریه‌های کدامین شیرخواره است که روزه‌اش با هیچ قطره آبی گشوده ‌نشد؟

سختی روزه ی این ماه فدای سر او

به فدای لب خشک علیِ اصغر او