نشاختند و قدر ندانستند نعمت حضورش را، نور چشمان نبی خدا  صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم‌ چه مظلومانه دیده در تراب کشید و حرمی جاودانه در قلوب شیعه بر پا کرد. آرامگاه غریبش تنها و تنها یک زائر دارد؛ زائری که روز شماری می‌کند تا با انتقام دردانه‌ی طه، قلب داغدار محبینش را التیام نهد. لیله‌ی قدر مستوره، اول فدایی امام علی علیه‌السلام‌، در بیت الاحزان بی پدری، فراق جان عالمیان را به مویه نشسته است و  بر جهالت این قوم ناسپاس، ندای آگاهی برمی‌دارد. اینک حجت تمام است. او که رضای نبی (ص) در رضای اوست یک به یک درب منازل مهاجر و انصار را می‌کوبد و سفارش خدا و رسول را یادآور می‌شود؛ اما هزاران افسوس که محبت دنیای پرزوال، دیدگانشان را ازمشاهده‌ی تلالو پرفروغ نورهدایت، محروم کرده بود و بی‌شماران درد که غنچه‌ی نشکفته‌ی بوستان نبوی، همراه با مادر در راه عمل به وصیت رسول الله (ص) پرپر شده و هدف تیر بغض آلود حاسدانِ به مقام رفیع ولایت قرارگرفت و مادر را تا پیشگاه مقام ربوبی مشایعت نمود. از این پس خار و استخوانی دردناک، چشمان و گلوی امیرمومنان (ع) را همراهی همیشگی خواهد بود. دریغ و درد براین اندوه ناتمام، بر این ظلمت که بر جهان سایه افکند و سنگینی دردی پیر کننده را بر دوش‌های مجتبیِ مظلوم به جای نهاد و زینبِ دردانه را مبهوتِ غسل شبانه ساخت و صحرای تفتیده‌ی کربلا را شاهد بی‌سرداری و بی‌سپاهی نور چشمان دخت نبی (ص). در امتداد شهادت مظلومانه‌ی بنت النبی (ص) علی باوران و علی یاوران یکی پس از دیگری در وادی بلا به خاک و خون می‌افتند و به پیروی از بانوی مهر و آب در راه  ولایت امام علی (ع) سر به نیزه‌ها بلند می‌کنند و پیام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را جاودانه.

قصه را مادری جوان، دیروز

در کمرگاهِ کوچه کرد آغاز

به گلوگاهِ نی رسیدی تا

قصه را تو به انتها ببری