بررسی و پاسخ به این پرسش، به دو بخش تاریخی و کلامی تقسیم می‌شود. اما بررسی کلامی این سؤال، مشروط بر آن است که از نظر تاریخی، اثبات شود که یزید از جنایت خود پشیمان شده، به نحوی درصدد جبران آن برآمده، از درگاه الهی، طلب مغفرت کرده است. اگر پاسخ این پرسش تاریخی، منفی باشد، نوبت به بخش دوم پرسش، نخواهد رسید.

در طول تاریخ اسلام، اکثر قریب به اتفاق مورخان، محدثان و دیگر دانشمندان اسلامی، یزید را به عنوان فردی جنایتکار شناخته، او را در جنایات خود، به ویژه پدید آوردن حادثه عاشورا، مقصر دانسته اند؛ اما در این میان، کسانی مانند غزالی نیز وجود داشته اند که در احیاء العلوم، سخن از نهی از لعنت یزید به علت امکان توبه او به میان آورده اند!
سخن غزالی با وجود شخصیت عظیم او در جهان اسلام مقبولیت نیافت و در همان زمان، بزرگان معاصر او همانند ابن جوزی، با این نظریه، به شدت برخورد کردند و حتی کتابی مستقل با عنوان «الرّدّ علی المتعصب العنید» را پدید آوردند؛ با این حال، در طول تاریخ، گاهی این گونه سخنان، از سوی برخی از خاورشناسان، مانند «لامنس یهودی» در مقالات دایره المعارف اسلام (چاپ اول) بیان شده است. اخیراً نیز در برخی از محافل اسلامی، این سخن به گونه دیگری بیان می‌شود. همه این‌ها اهمیت بحث تاریخی درباره این شبهه را روشن می‌سازد. عمده دلایلی که از نظر تاریخی برای توبه یزید آورده می‌شود، عبارتند از:

1. ابن قتیبه چنین آورده است: پس از رخ دادن حوادثی در بارگاه یزید، او چنان گریه کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.[1]
2. پس از ورود سرهای شهیدان و اسرای کربلا به کاخ یزید، او را حالت تأثر فرا گرفت و این جنایت را به ابن زیاد نسبت داد و چنین گفت: «خداوند پسر مرجانه (عبیدالله بن زیاد) را لعنت کند که مرا نزد مسلمانان، مغبوض و منفور کرد و در دل های آنان، کینه مرا کاشت»![2]
در کتاب های دیگر، یزید، شخصی حلیم در مقابل مخالفت های امام (ع) معرفی شده، چنین آمده که او با کشته شدن امام علیه‌السلام به جهت نسبت امام (ع) به پیامبر صلی الله علیه وآله، موافق نبود و این عمل را به ابن زیاد نسبت می داد.[3]
3. یزید هنگامی که کاروان کربلاییان را به سمت مدینه رهسپار کرد، خطاب به امام سجاد (ع) گفت:
"خداوند ابن مرجانه را لعنت کند! به خداوند سوگند! اگر من در مقابل حسین (ع) بودم، او هر خواسته ای داشت، اجابت می‌کردم و به هر طریق ممکن، مرگ را از او می‌راندم؛ حتی اگر این کار منجر به مرگ فرزندانم می‌گشت!"[4]

اگر بخواهیم همه این عبارات را بپذیریم و در اسناد آنها خدشه روا نداریم، نکات زیر را می‌توانیم از آن‌ها به دست آوریم:

الف) مقصر اصلی در جریان کربلا، ابن زیاد بود و یزید هیچ فرمانی مبنی بر کشتن امام (ع) و حتی سخت گیری نسبت به او صادر نکرد!
ب) یزید از این عمل ابن زیاد، خشمگین شد و او را لعنت کرد!
ج) یزید از کشته شدن امام (ع)، اظهار تأسف شدید کرد!

درباره نکته اول، خوشبختانه اسناد تاریخی به جای مانده، به خوبی، دروغ بودن ادعای یزید را اثبات می‌کند؛ زیرا در گزارش های تاریخی آمده است که یزید به محض رسیدن به حکومت و با وجود سفارش های پدرش، در اولین نامه خطاب به ولید بن عتبه، فرماندار مدینه، چنین نگاشت:[5] "هنگامی که نامه من به دستت رسید، حسین و ابن زبیر را احضار کرده، از آن دو، برای من بیعت بگیر و اگر نپذیرفتند، گردن آن دو را زده، سرهای شان را نزد من بفرست"
همچنین در بعضی از نقل ها چنین آمده است که یزید هنگام حضور امام (ع) در مکه، عده ای را مخفیانه به حج فرستاد تا در حین اعمال حج، در کنار کعبه، امام (ع) را به قتل برسانند؛[6] چنان که ابن عباس نیز در نامه خود به یزید، به این مطلب اشاره می‌کند.[7] همچنین در گزارش های تاریخی آمده است که هنگام حرکت امام (ع) به سمت عراق، یزید به ابن زیاد نامه نوشت و از او خواست تا در مقابل امام (ع) با شدت عمل تمام بایستد.[8]
عبدالله بن عباس نیز در نامه ای به یزید، صراحتاً او را قاتل امام حسین (ع) و جوانان بنی عبدالمطلب دانست و با عبارت های زیر، او را توبیخ کرد: [9]"تو حسین (ع) و جوانان بنی عبدالمطلب را کشتی و مپندار که من این را فراموش کرده ام"!

اگر بپذیریم یزید واقعا توبه کرده است، باید آثار آن را در اعمال بعدی او مشاهده کنیم؛ در حالی که تاریخ، ضد آن را نشان می‌دهد؛ زیرا یزید پس از واقعه عاشورا و در دو سال باقی مانده حکومت ننگین خود، دست به دو جنایت عظیم دیگر زد.

این مطلب در آن زمان به گونه ای روشن بود که حتی بعدها فرزند او، معاویه بن یزید نیز بر بالای منبر مسجد جامع دمشق، پدر خود را این چنین مورد توبیخ قرار داد: «و همانا یزید، خاندان رسول خدا را کشت»؛[10] به طور کلی، شواهد تاریخی مبنی بر کشته شدن امام (ع) به دستور یزید، به گونه ای است که جای انکار را برای هیچ تحلیل گر منصفی باقی نمی‌گذارد.

درباره نکته دوم (خشمگین شدن یزید از جنایت ابن زیاد) نیز شواهد تاریخی، گویای آن است که یزید در آغاز از شنیدن خبر شهادت امام حسین (ع) خوشحال شد و ابن زیاد را مورد تشویق قرار داد! ابن جوزی نیز از تشویق فراوان یزید نسبت به ابن زیاد، فرستادن هدایای گرانقیمت برای او، شب نشینی ها با او و نوشیدن شراب و رفتار با او به عنوان یکی از اعضای خانواده خود، سخن به میان آورده است. وی همچنین اشعاری را از یزید نقل کرده که به صراحت، رضایت و قدردانی او از ابن زیاد را در مورد کشتن امام (ع) بیان می‌دارد![11] همچنین تاریخ، گویای آن است که یزید هیچ اقدامی مبنی بر عزل ابن زیاد از عراق نکرد؛ بلکه پس از رخ دادن قیام ابن زبیر در سال 63 ق، از ابن زیاد خواست تا به جنگ او برود.[12]
بنابراین، خشمگینی او از ابن زیاد را باید عملی ظاهری دانست که تحت تأثیر واژگونه شدن شرایط ، به علت سخنرانی های حضرت زینب سلام اللّه علیها و امام سجاد (ع) و در واکنشی فرافکنانه، انجام پذیرفت تا بدین وسیله، نفرت و بغضی را که از این جنایت برای او حاصل شده، به گونه ای بزداید.

نکته سوم، یعنی اظهار تأسف یزید از کشته شدن امام (ع)نیز بر خلاف شواهد تاریخی است؛ زیرا تاریخ، گویای آن است که با ورود سرها و اسیران به دمشق و مجلس یزید، او ابراز شادمانی کرده، با چوب بر دندان های امام (ع) زد![13] همچنین وی اشعاری خواند که شعف او از انتقام گیری بنی امیه از بنی هاشم را نشان داد؛[14] زیرا در جنگ بدر، عتبه، جد مادری یزید و ولید، دایی اش به دست مسلمانان کشته شدند. در همین اشعار، وی به تکذیب نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله پرداخته و آن را دستاویزی برای رسیدن به حکومت دانست.
در شعر خود چنین خواند: «بنی هاشم با حکومت بازی کردند و هیچ خبری از آسمان نیامد و هیچ وحی ای نازل نشد».[15] بنابراین، اظهار تأسف او هنگامی بود که اوضاع را دگرگون و اظهار شادمانی بیشتر را موجب عکس العمل احتمالی مردم دید.
در پایان این بحث، ذکر دو نکته زیر لازم است:

1. چنان که از عبارات یزید آشکار می‌شود، اظهار تأسف او صرفا یک اظهار تأسف سیاسی است و در آن، هیچ عبارتی که ناشی از توبه، استغفار و بازگشت به درگاه الهی باشد، دیده نمی‌شود. بنابراین، این عمل نیز باید در ظرف سیاسی خود مورد ارزیابی قرار گیرد و به مسئله توبه ربط داده نشود.
2.اگر بپذیریم یزید واقعاً توبه کرده است، باید آثار آن را در اعمال بعدی او مشاهده کنیم؛ در حالی که تاریخ، ضد آن را نشان می‌دهد؛ زیرا یزید پس از واقعه عاشورا و در دو سال باقی مانده حکومت ننگین خود، دست به دو جنایت عظیم دیگر زد که عبارتند از:

الف) از بین بردن یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که ساکن این شهر بودند و این حادثه در تاریخ، به «واقعه حره» مشهور شده است.[16]
ب) فرمان حمله به مکه که سپاهیان او با منجنیق به این شهر حمله کردند؛ حرمت خانه کعبه را شکستند و آن را با آتش پرتاب شده از منجنیق ها سوزاندند.[17]

بنابراین، از نظر تاریخی، این نکته مسلم است که نه تنها هیچ نشانه ای بر توبه یزید وجود ندارد، بلکه تمام نشانه ها، ناشی از عدم توبه اوست؛ بنابراین، همچنان جواز لعنت او نزد اکثر مسلمانان پابرجا است.