اگر روضه خوان بودم مقدمه روضهام، روضه حُر بود! روضه را از جایی شروع میکردم که مات و مبهوت مانده بود که در جواب امام علیهالسلام چه بگوید؟! چگونه میتوانست او هم به امام (ع) بگوید:
«مادرت به عزایت بنشیند!»
حتی در تصورش هم نمیگنجید که سیده نساءالعالمین سلاماللهعلیها را در رختِ عزای فرزندش ببیند!
مقدمه روضهام روضه حر بود، چرا که گناهی کرده بود بَس نابخشودنی!
راه را بر امام (ع) بسته بود. نه تنها راه را بسته بود؛ بلکه امام (ع) را آواره بیابانها کرده بود! راه آقایی را بسته بود که قبل از این که بداند او دوست است یا دشمن، تمام سپاه و حتی مرکبانشان را هم سیراب کرده بود و بعد که امام (ع) به او فرموده بود:
«با مایی یا بر ما؟!»
گفته بود:
«بر شما؛ یا اباعبدالله!»
اما برگشت، او سراسیمه خود را به زیر باران رحمت امام (ع) رساند. باران وقتی میبارد بر همه میبارد... هیچ کس را از قلم نمیاندازد و این تویی که باید خود را از بند سقفِ کوتاه و محدود رها کنی و به زیر آسمان بی کران بیایی و وجودت را سیراب کنی...
داستان حر، داستان توبه است! داستان بازگشت! داستان پشیمانی از گذشته به غفلت گذشته! از گذشتهای که حالا ثمرهاش شده راضی نشدن عمر سعد لعنهاللهعلیه به کمتر از سرِ پناه عالم و قلم شدن دستان ساقی لشگرش!
نه او مرد این نبرد نیست! او پشیمان است باید مدام واژه پشیمانی را تکرار کنی تا بفهمی هیچ وقت برای بازگشت به آغوش ولی خدا (ع) دیر نیست. مگر زمانی که پردهها کاملا کنار زده میشود...
امام حسین (ع) بلند فریاد میزند:
«اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؛ آیا کسی نیست که برای رضای خدا ما را پناه دهد؟!
اما من ذاب یذب عن حرم رسول الله؛ آیا دفاع کنندهای نیست که جلوی تجاوز به حریم عترت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بگیرد؟!»
بهشت و جهنم جلوی چشمانش مجسم میشود، دلش میلرزد، غربت امام حسین (ع) رنگ صورتش را تغییر میدهد. حال قلبش از رنگ صورتش هویداست و همراهانش را متوجه این تغییر ناگهانی میکند؛ اما سکوت میکند تا نکند کسی او را از بهشت باز دارد.
آرام آرام خود را به امام (ع) نزدیک میکند... او دیگر نزدیک خیمههاست ارمغانش برای امام حسین (ع) شرمندگی و خجالت است و یک جان ناقابل! اعتراف میکند به گناهش؛ از این که راه امام حسین (ع) را بسته؛ از این که دل زینب سلاماللهعلیها را لرزانده؛ اذعان میکند که فکر نمیکرده کار به این جا بکشد...
توبه میکند و رحمت واسعه الهی در جوابش میگوید:
«توبه ات را خدا قبول میکند! و خدا تو را میآمرزد...»
او اولین نفر است به میدان میرود تا شاید جبران کند خطای این که اولین نفر بود که راه امام حسین (ع) را بست. خطبه میخواند و دلیرانه به میدان میزند...
در آخرین لحظاتش مولایش را بر بالین خود مییابد. خون از چهرهاش پاک میکند و او را آزاده دنیا و آخرت میداند...
من اگر روضه خوان بودم، مقدمه روضههایم روضه حر بود! تا وقتی به اصل روضه میرسیدم و غربت امام حسین (ع) مجسم میشد یا وقتی دل مخاطبان از ندای یاری خواهی امام حسین (ع) میلرزید؛ زمانی که رنگ صورت مستمعینم تغییر میکرد. درست همان زمانی را میگویم که آنها هم حرم رسول خدا (ص) را بی پناه مییافتند، آنها هم با یادآوری داستان حر در میانه روضهها بازگردند به آغوش پناه عالم و توبه کنند و بهشت را برگزینند.
در میانه روضههاست که باید صدای العفو... العفو... از قلبهای ما بلند شود و غربت امام عصرعجاللهتعالیفرجهالشریف را مجسم کنیم. در میان روضههاست که باید ما هم مثل حُر عاشقانه آغوش امام عصر(عج) را انتخاب کنیم...