مشعر حق عزم منا کرده‌ای

کعبه شش گوشه بنا کرده‌ای

ای دل بر غربت بیکرانه‌اش همراه با چشمان خونفشان فرزندش مهدی عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف خون ببار که همین روزها وارث خانه به پاسداشت حُرمت حَرم، از خانه می‌رود و آسمان‌ها به عزا نشسته‌اند عظمت این اندوه را.

قرآن ناطق، آواره بیابان‌ها شده است و تیغ‌های حرامیان شب، مُصِرانه خورشید را دنبال می‌کند.

ذبیح خدا علیه‌السلام آهنگ حَجی دگر کرده است و با احرامی سرخ به منای عشق، هفتاد و دو قربانی می‌برد، همان جا که سعی رباب از صفای خیمه تا مروه قتلگاه، به زمزم چشمهایش منتهی خواهد شد.  

هنوز صحرای عرفات طنین دلنشین صدایش را در سینه دارد و عرفان می‌پراکند. حاجیان ماندند و او رفت و خانه در فراقش سیه پوشید و آسمان آن قدر گریست تا به خون نشست.

رفت و خود بیت الله الاعظم شد و بر همگان طوافش واجب، چرا که هر که حسین (ع) را زیارت کند چنان است که خدا را در عرش زیارت نموده.[1]

قبله قلوب شیعه گشت و قبله نماها به سوی او در گردش اند.

دیرگاهی است که کعبه طواف حرم شش گوشه اش را به انتظار نشسته است.

کعبه‌ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی

یک قبیله ذبیح آوردی، غرق خون تا دل از مِنا ببری