طرح مسأله

درباره انگیزه و هدف انقلاب کربلا و مسائل آن، نظرات و دیدگاه‌های فراوانی از سوی دانشمندان اهل سنت طرح شده است اما آن‌چه بین اهل سنت در مواجهه با فاجعه کربلای حسینی در سال 61 ه.ق مطرح و مشهور است، داشتن دو نوع تفکر و دیدگاه تحت عناوین: موافقان قیام و میانه‌روها یا موافقان محتاط است. در این مقاله سعی شده است تا آراء و اندیشه‌های گروه اول و برخی عبارات و جملات ایشان بیان گردد تا با تحلیل آن‌ها بتوان به این نتیجه که عاشورا و قیام حسینی می‌تواند به عنوان عاملی در جهت رسیدن به وحدت و تقریب شیعه و اهل سنت منجر شود، دست یافت.

قبل از ورود به مبحث اصلی، شناخت معنا و مفهوم اهل سنت و جماعت که در قرون متمادی در جهان اسلام کاربرد دارد، ضروری است.

 

معنا و مفهوم اهل سنت و جماعت

این اصطلاح در گروه‌بندی‌های مذهبی مسلمانان، ناظر به گرایش مذهبی اکثریت مسلمانان بوده و به اختصار به صورت «سنی» به کار می‌رود. [1]

اهل سنت و جماعت، آن گروه از مسلمانان هستند که اذعان دارند، پس از قرآن، از روش، طریقت، اقوال و افعال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین پیروی می‌کنند. علمای اهل سنت معتقدند: هر کس به سنت رسول‌الله (ص) و سیره صحابه عمل کند، سنی است. این اصطلاح در برابر اهل بدعت به کار می‌رود که گفته می‌شود اصول، قواعد و رسوم نوظهور ایجاد و در دین اضافه و کم کرده‌اند، هم‌چنین در مقابل شیعه نیز کاربرد دارد. [2]

در واقع داشتن قید سنت به معنای عدم وجود فرقه بدعت‌گذار و داشتن قید جماعت به معنای عدم مذاهب اهل خروج است. امروزه گروه‌هایی از شمول اهل سنت و جماعت خارج هستند که عبارتند از شیعه و اباضیه. امروزه مرزبندی بین اهل سنت و گروه‌های دیگر، در عمل بر مبنای دیدگاه مذاهب نسبت به خلفای نخستین است. اهل سنت بر مشروع بودن خلافت چهار خلیفه نخستین اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان به خلافت بلافصل علی (ع) پس از پیامبر (ص) معتقدند. [3]

 

نظریه‌های اهل سنت در مواجهه با قیام حسینی

در ادامه به نظر موافقان قیام و هم‌چنین نواندیشی و نوگرایی میان معاصران اهل سنت می‌پردازیم:

 

تفتازانی تصریح دارد:‌ «همه متفق هستند بر جواز لعن کسانی که حسین (ع) را کشته، یا به این کار دستور یا اجازه داده، یا به این کار راضی شده‌اند و صحیح آن است که یزید به قتل حسین (ع) راضی بود و شادی او از قتل حسین (ع) و اهانت او به اهل‌بیت رسول خدا (ص) به حد تواتر معنوی رسیده است، هر چند تفاصیل آن به صورت خبر واحد ذکر شده است. بنابراین ما درباره یزید نه تنها سکوت نمی‌کنیم، بلکه حتی در کافر بودن او شکی نداریم. لعنت خدا بر او و یاوران و همدستانش باد».

 

1. موافقان قیام

اغلب دانشمندان اهل سنت از زوایای مختلف و با عبارات مختلف، ضمن تأیید حرکت امام حسین (ع) به حمایت و طرفداری از حقانیت و قیام کربلا پرداخته و یزید را با عبارات گوناگونی چون: ظالم، ‌بزهکار و قاتل امام حسین (ع) مورد نکوهش و مذمت قرار داده‌اند. این گروه، گناه یزید را به خصوص در شهادت امام حسین (ع) نابخشودنی و هرگونه توجیه و عذری را بی‌مورد دانسته‌اند؛ دسته‌ای از اینان ‌که اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت هستند. اکثر رهبران این گروه همانند شیعیان، جنایت کربلا را متوجه یزید و کارگزاران وی دانسته و شدت آن را به حدی عمیق می‌دانند که هرگز قابل بخشش نیست. دسته‌ای از این گروه نیز با اشاره به صفات و برجستگی‌های انسانی و اسلامی امام حسین (ع) و بیان شهادت او و همراهانش، به طور غیر مستقیم این دیدگاه را مورد تأیید و تأکید قرار داده‌اند. نظریه موافقان قیام به صورتی شفاف و قوی از پشتوانه قرآنی و حدیثی برخوردار است و مورد توافق دانشمندان اسلامی است و مخالفان آن اقلیت بسیار کم و غیر قابل اعتنایی است. موافقان منحصر به منطقه، دوره یا مذهب خاصی نیستند. آن‌ها از شام -پایتخت حکومت امویان- تا سرزمین‌های عربی، ایران، هند و ماوراءالنهر را در بر می‌گیرند و دارای زبان‌های گوناگونی نظیر فارسی، عربی، اردو و ترکی هستند و از سویی دارای مذاهب مختلفی چون: شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی و از سوی دیگر: در رشته‌های حدیث، علوم قرآن، عرفان، فقه و فلسفه تخصص داشته‌اند. [4]

از گفته‌های این گروه به دست می‌آید که حمایت از قیام حسینی، یک اندیشه مقطعی، فرقه‌ای یا سیاسی نیست، بلکه یک اصل اعتقادی است و در نتیجه آن بوده است که اهل سنت همانند شیعیان، ایام محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا را گرامی می‌داشته و به سوگواری، اطعام و نذورات به طور گسترده می‌پرداخته‌اند. این وضع تا زمان به قدرت رسیدن صفویان (پایان قرن نهم) تداوم داشته است و علت کم‌رنگ شدن تدریجی عزاداری اهل سنت بر اثر اقدامات و سیاست‌های صفویان بوده است که در واقع یک واکنش سیاسی از طرف اهل سنت بوده است. برای ذکر شاهدی بر این مدعا می‌توان باقی ماندن مراسم سوگواری امام حسین (ع) در نقاط دور افتاده و به دور از تنش‌های سیاسی اهل سنت نظیر: هند، پاکستان، جنوب شرق آسیا و افغانستان را یاد کرد. تعدادی از بزرگان این گروه و نظرات آن‌ها به شرح ذیل است:

 

ابوالحسن اشعری (324 ه.ق)

وی پیشوای مکتب اشاعره و صاحب کتاب «مقالات‌الاسلامیین» است. او می‌نویسد:‌‌ «چون ستمکاری یزید از حد خود گذشت، ‌امام حسین (ع) و یارانش علیه ظلم او قیام کردند و در کربلا به شهادت رسید». [5]

 

ابن‌تغرری بردی (874 ه.ق)

وی می‌گوید: ‌اصحاب ما (شافعیان) لعن کسی را که حسین (ع) را به قتل رساند و یا دستور به قتل او داد و یا اجازه به این امر داد و یا راضی به آن بود، جائز می‌دانند. او در ادامه بیان می‌کند:‌ «او خود (ابن‌تغرری) نادانسته یزید را لعن کرده و به لعن او دستور می‌دهد زیرا یزید کسی است که عبیدالله‌بن‌زیاد را به جنگ با حسین (ع) مأمور و تحریک کرد و او را مجبور به تشکیل سپاهی برای جنگ با حسین (ع)، بدون شک هر صاحب ذوق و عقلی می‌داند که یزید راضی به کشتن حسین (ع) بوده و از مرگ او خوشحال شد، پس او به هر صورت و شکلی ملعون است». [6]

 

تفتازانی (791 ه.ق)

او به مظلومیت اهل‌بیت (ع) اشاره کرده و می‌گوید: «به اهل‌بیت پیامبر (ص) ستم روا داشتند، آن را کسی نمی‌تواند پنهان کند... این ستم، به حدی بوده که هر آن‌چه را در زمین و آسمان است به گریه واداشته و از شدت آن سنگ‌ها شکافته می‌شود و گذشت زمان‌ها و ماه‌ها، آن عمل بدش را از یاد نمی‌برد. لعنت خدا بر کسی باد که در این ستم، مباشرت ورزیده یا بدان خرسند گشته است... کسانی از علمای اهل سنت، لعن به یزید را جایز ندانسته‌اند، با آن‌که می‌دانستند یزید بیش از این، سزاوار لعن و نفرین است؛ زیرا می‌دانستند اگر لعن به یزید جائز دانسته شود، به او متوقف نمی‌شود و کسانی بزرگ‌تر از او نیز لعن می‌شوند...». [7]

هم‌چنین تصریح دارد:‌ «همه متفق هستند بر جواز لعن کسانی که حسین (ع) را کشته، یا به این کار دستور یا اجازه داده، یا به این کار راضی شده‌اند و صحیح آن است که یزید به قتل حسین (ع) راضی بود و شادی او از قتل حسین (ع) و اهانت او به اهل‌بیت رسول خدا (ص) به حد تواتر معنوی رسیده است، هر چند تفاصیل آن به صورت خبر واحد ذکر شده است. بنابراین ما درباره یزید نه تنها سکوت نمی‌کنیم، بلکه حتی در کافر بودن او شکی نداریم. لعنت خدا بر او و یاوران و هم‌دستانش باد». [8] وی در ادامه می‌گوید: «اما کسانی که حسین (ع) را کشتند یا دستور به قتل وی داشتند و این امر را جائز دانستند، بدون شک کافرند». [9]

 

ادامه دارد...