شرح‌حال نویسان، نام و نسب شمربن ذی‌الجوشن را به اختلاف، شرحبیل‌بن اوس، شرحبیل‌بن اعور، عثمان‌بن نافع، اوس‌بن اعور[1]، الضبابی[2]، العامری، الحنظلی[3]، السلونی،[4] السکونی[5] و الکلابی دانسته‌‌اند. با این حال، تاریخ‌‌نگاران شهرت وی را چنین نوشته‌‌اند: ابو السابغه، شرحبیل عامری کلابی، ملقب به شمربن ذی‌الجوشن.[6] شهرتِ لقب او به گونه‌‌ای است که کم‌تر تاریخ‌‌نگاری نام او را آورده است و برای معرفی او تنها از لقبش استفاده کرده‌‌اند.[7]

پدر او که به دلیل سینه‌ متورم و زره مانندش به «ذی‌‌الجوشن» ملقب شده بود،[8] از شامیان[9] ساکن کوفه بود.[10] او محضر حضرت رسول اکرم صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و‌ سلم را درک کرده بود و از اصحاب آن جناب به شمار می‌‌رفت. «ابن کثیر» در «البدایه و النهایه» درباره‌ وی می‌‌نویسد: «ذی‌‌الجوشن از جمله صحابی بزرگوار و جلیل‌القدر حضرت محمد (ص) بود.»[11]

هرچند طبع روان و اشعار نیکوی[12] ذی‌‌الجوشن سبب شده است نام وی در ردیف سخن‌پردازان زمانه‌‌اش قرار گیرد، ولی آگاهی بیشتری از او در تاریخ ثبت نشده است.

 

دوران خلفا

شمر در دوران حکومت ابوبکر نقش چندانی نداشت؛ زیرا هرچند او را از اصحاب رسول خدا (ص) بدانیم، در این دوران سن چندانی نداشته است تا بتواند نقش مهم و سرنوشت‌سازی بر عهده بگیرد. در دوران عمر و عثمان نیز نامی از شمر در تاریخ ثبت نشده است. با کشته شدن عثمان در سال 35 ه.ق علی‌بن ابی‌طالب‌ (ع) به خلافت برگزیده شد. آن حضرت، کوفه را به عنوان پایتخت حکومت خویش برگزیده و در آن‌جا ساکن شد. با آمدن خلیفه به کوفه، شمر که از سران و بزرگان کوفه به شمار می‌‌آمد، نزد حضرت رفت و در جنگ‌‌ها و درگیری‌‌ها در رکاب امیرالمؤمنین، علی (ع) بود.

 

حضور در جنگ صفین‌

شمر در جنگ صفین حاضر بود و در شمار لشکریان امام (ع) شجاعت‌‌های بسیاری از خود نشان داد. او در این جنگ به دلیل درگیری با «ادهم‌بن محرز باهلی»، به‌ سختی مجروح شد، به گونه‌‌ای که ادهم با شمشیر استخوان پیشانی وی را شکافت. شمر نیز به عنوان انتقام، نیزه‌‌ای به او زد و او را از اسب به زیر افکند. با این حال ادهم با کمک شامیان از مرگ رهایی یافت. پس از جنگ صفین، ادهم در محلی به نام «اُذرج» با دوستانش از دلاوری‌‌ها و شجاعت‌‌هایی سخن می‌‌گفت که در صفین انجام داده بود. وی از دوستان خود پرسید: آیا شما شمربن ذی‌‌الجوشن را می‌‌شناسید؟ آنان پاسخ گفتند: آری، او را می‌‌شناسیم. ادهم گفت: آیا به‌ تازگی، با او دیدار داشته و اثر ضربه‌‌ شمشیر را بر چهره‌ او دیده‌‌اید؟ «عبدالله‌بن کبار نهدی» و «سعیدبن حازم سلونی» در پاسخ گفتند: آری، ما زخمی را که بر پیشانی اوست دیده‌‌ایم. ادهم با افتخار گفت: به خدا سوگند! آن ضربه مهلک را من در نبرد صفین بر او وارد آوردم و زخم را بر صورتش نقش کردم.[13]

 

آغاز انحراف و گرایش به خوارج‌

پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان به نام خوارج بود. هسته‌‌های نخستین این گروه منحرف که به «خوارج نهروان» و «مارقین» معروف بودند، در زمان پیامبر (ص) برچیده شد، ولی در زمان امیرالمؤمنین، علی ‌(ع) با شعار «لا حکم الا لله» به مرحله‌ ظهور رسید. نام بعضی از سران و افرادی که از اعضای این جنبش بودند در مصادر تاریخی به ثبت رسیده است، ولی در هیچ‌یک از این مصادر، نام شمربن ذی‌الجوشن در شمار این افراد دیده نشده است. تنها «شیخ یاسین» در کتاب ارزشمند «صلح الحسن (ع)» چنین نگاشته است: سرکردگان خوارج در کوفه عبارت بودند از: عبدالله‌بن وهب الراسبی، شیث‌بن ربعی، عبدالله‌بن الکواء، الاشعث‌بن قیس و شمربن ذی‌الجوشن.[14]

نویسنده‌ «هدایه الکبری» در روایتی از امام حسن مجتبی (ع) چنین نقل می‌‌کند: حسن‌بن علی ‌(ع) هنگام وفات به برادرش حسین‌ (ع) فرمود: «همانا پدرم علی‌ (ع) پس از جنگ صفین در خطبه‌‌ای، خبر شهادت من و تو را به مردم داد. اشعث‌بن قیس، پدر جعده ـ قاتل امام حسن ‌(ع) ـ که در مجلس بود، برخاست و گفت: اخباری را می‌‌گویی که رسول خدا (ص) نیز آن را ادعا نکرده است. این علوم را از کجا به دست آورده‌‌ای؟ پدرم پاسخ داد: ای آتش بیار معرکه! همانا پسرت، محمدبن اشعث نیز از قاتلان حسین (ع) است. به خدا سوگند! شمربن ذی‌‌الجوشن و شبث‌بن ربعی و زبیدی و عمروبن حریث نیز از آنان هستند.»[15]

آن حضرت، در این خطبه، شماری از خوارج را نام برده و شمر را نیز در ردیف آنان آورده است. شاید مقصود ایشان این بوده است که بگوید شما خوارج که ادعای دینداری دارید، کسانی هستید که فرزند دختر رسول خدا (ص) را خواهید کشت.

بعد از آن شمر در شمار اطرافیان معاویه شد. «شیخ مفید» در کتاب شریف «الاختصاص» آورده است: معاویه، نامه‌‌ای برای امیرالمؤمنین، علی (ع) فرستاد. حضرت نیز پاسخ آن نامه را نوشت و به دست «طرماح‌بن عدی طایی» به دمشق فرستاد. وی پس از آن که به شام رسید پرسید: فرماندگان معاویه کجایند؟ به او پاسخ دادند: کدامشان را می‌‌خواهی؟ گفت: ابوالاعور اسلمی و عمرو عاص و شمربن ذی‌‌الجوشن و هدی‌بن محمدبن اشعث کندی را می‌‌خواهم.[16]

در این خبر، شمر با صراحت در شمار متصدیان لشکر معاویه قرار گرفته است و این خود، گواهی روشنی بر روحیه‌ فرصت‌‌طلبی اوست. پس از این دوران، شمر با روی آوردن به امویان، به‌طور آشکار در صف مخالفان خاندان عصمت و طهارت (ع) قرار گرفت.

از ‌تلاش‌های سیاسی شمر در این دوران، شرکت در توطئه‌ قتل «حجربن عدی» است. شمر از جمله کسانی بود که علیه او شهادت دروغ داد و مقدمات قتل این صحابی بزرگ امیر مؤمنان، علی (ع) را فراهم کرد.

 

شمر در دوران خلافت امام حسن (ع) و معاویه‌

با شهادت امیرالمؤمنین، علی ‌(ع)، شمر را در رکاب امام مجتبی (ع) و در برابر معاویه می‌‌بینیم. این مسأله را به دو گونه می‌‌توان تفسیر کرد. ممکن است او به دلیل روحیه‌ فرصت‌‌طلبی خویش، وضعیت را چنان دیده که با امام حسن ‌(ع) بیعت کند و به لشکر او درآید. هم‌‌چنین ممکن است وی از نیروهای نفوذی ستون پنجم معاویه در لشکر امام (ع) بوده که جز کارشکنی، سودی برای حضرت نداشتند. «شیخ محمدجواد مغنیه» از عالمان و مفسران شیعه اهل لبنان در قرن چهاردهم ه.ق می‌‌نویسد: «بسیاری از افرادی که در قتل امام حسین (ع) شرکت داشتند، در زمان امام حسن (ع) در رکاب او بودند و پیش از صلح، مایه‌ از هم پاشیدگی لشکر او شدند. از آن جمله، شمربن ذی‌‌الجوشن است.»[17]

یکی دیگر از ‌تلاش‌های سیاسی شمر در این دوران، شرکت در توطئه‌ قتل «حجربن عدی» است. شمر از جمله کسانی بود که علیه او شهادت دروغ داد و مقدمات قتل این صحابی بزرگ امیر مؤمنان، علی (ع) را فراهم کرد.

 

نقش شمر در واقعه کربلا

وقتی مسلم‌بن عقیل در سال 60 ه.ق از سوی امام حسین (ع) به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیدالله‌بن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.[18]

در عصر روز نهم محرم سال 61 ه.ق، شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیزی از سوی ابن زیاد برای عمربن سعد به کربلا رسید. ابن سعد با دیدن نامه خطاب به شمر گفت: کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی.

با این حال، عمر سعد دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام حسین (ع) یا جنگ با او را پذیرفت[19] و شمر سردار سپاه او گردید.

 

روز عاشورا

صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی جناح چپ سپاه ابن سعد را بر عهده گرفت.[20] وقتی عبدالله‌بن عُمَیر کلبی به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزه‌ای همسر عبدالله را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت برساند.[21] هم‌چنین شمر، نافع‌بن هِلال جَمَلی، یار دلاور امام حسین (ع) را پس از جنگی سخت، درحالی‌که دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند.[22]

در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین (ع)، شمر قصد داشت به خیمه‌گاه امام (ع) حمله کند و آن را به تاراج برد، اما امام (ع) او را از این کار بر حذر داشت و شمر بازگشت.[23]

 

به شهادت رساندن امام حسین (ع)

شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام حسین (ع) را هدف قرار دهند[24] سپس با فرمان او، همه به سوی امام (ع) حمله بردند و کسانی از جمله «سِنان‌بن اَنَس» و «زُرْعَه‌بن شریک» ضربه‌های نهایی را بر امام (ع) وارد کردند.[25] درباره کسی که سر امام حسین (ع) را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد، در برخی روایات گفته شده است که شمر بر سینه امام (ع) نشست و سر او را از قفا جدا کرد.[26]

پس از شهادت امام حسین (ع) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت امام سجاد (ع) را که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما عده‌ای مانع او شدند.[27]

 

زندگانی شمر پس از عاشورا

پس از بازگشت اهل‌بیت (ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت. گفته شده است که او نماز می‌خواند و از خداوند طلب بخشش می‌کرد و در توجیه شرکت در قتل امام حسین (ع) می‌گفت که از امرای خود فرمان‌برداری کرده است.[28]

در پی قیام مختار ثقفی در سال 66 ه.ق، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانه السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد[29] و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود (زِربی) در پی او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت[30] و به قریه‌ای به نام ساتیدَما گریخت و از آن‌جا به قریه‌ای به نام کلتانیه (بین شوش و روستای صَیمره) رفت[31] و نامه‌ای برای «مُصعَب‌بن زبیر» فرستاد که آماده جنگ با مختار بود. اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و درحالی‌که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند،[32] مختار نیز سر شمر را برای «محمدبن حنفیه» فرستاد.[33]