گاهی ممکن است خلق یک منظومه‌ی مطوّل با سرودن شاعری آغاز شود و با سرایش شاعر دیگری انجام یابد. اگر ذهنمان در پیشینه‌ی ادبیّات، موارد متعدّدی برای این موضوع سراغ نداشته باشد، دست کم می‌تواند از منظومه‌ی «فرهاد و شیرین» که با سه شاعر ذیل سر و سامان یافت نام ببرد: وحشی بافقی، وصال شیرازی و صابر شیرازی[1]. گفتنی است در هر مرحله، درگذشت شاعر قبلی و ناتمام ماندن منظومه، انگیزه‌ی سرودن برای شاعر بعدی شده و مثنوی را باز به جریان انداخته است.

این سه چهار سطر، پیش‌درآمدی بود بر معرّفی دو مثنوی کوتاه و البتّه مجزّای عاشورایی با عنوان نی‌نامه[2]؛ نی‌نامه‌ای که با قیصر امین‌پور آغاز شد و با علی انسانی ادامه یافت. مثنوی امین‌پور نسبتاً در بین اهالی شعر عاشورایی شناخته شده است امّا مثنوی انسانی هنوز چندان دیده و شنیده نشده و به امید خدا با این نوشتار، برای نخستین بار به دنیای اینترنت هم راه پیدا می‌کند.

بر خلاف نمونه‌ای که در سرآغاز سخن به آن اشاره شد یعنی «فرهاد و شیرین»، در نی‌نامه‌ی نخست، نقصی وجود نداشته بلکه ذوق شاعرانه و جزیی نگر شاعری دیگر، نی‌نامه‌ای دیگر می‌آفریند. این یادداشت ادبی ـ ولایی که به منظور شناخت اجمالی این دو مثنوی عاشورایی نوشته شده، در دو بخش تنظیم و تدوین یافته است. در بخش اول ابتدا نیم‌نگاهی به زندگانی هر شاعر و نیم‌نگاهی به متن شعر هر یک خواهیم داشت:

 

  • قیصر امین‌پور:

شاعر و ناقد معاصر و استاد دانشگاه.

طلوع: 2 اردیبهشت 1338 در شهرستان شوشتر بخش گتوند در استان خوزستان.

غروب: سه‌شنبه 8 آبان 1386 در بیمارستان دی در تهران.

پیکر او به زادگاهش گتوند انتقال داده و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد.

برخی آثار: طوفان در پرانتز، منظومه ظهر روز دهم، مثل چشمه مثل رود، بی‌بال پریدن، آینه‌های ناگهان، به قول پرستو، گل‌ها همه آفتابگردانند، دستور زبان عشق، مجموعه کامل اشعار قیصر امین‌پور.

 

  • علی انسانی:

شاعر و ادیب معاصر، ستایش‌گر آستان حضرت سیّدالشهدا (ع).

زادروز و زادگاه: 15 خرداد 1326 در شهر کاشان.

برخی آثار: چراغ صاعقه، دل سنگ آب شد، گلاب و گل، یک دم، یک عمر (گزیده‌ی صائب تبریزی)، نشئه‌ی ازل یک شیشه در بغل (گزیده‌ی بیدل دهلوی)، شاهدنامه (چهار خیابان الهامی کرمانشاهی).

 

 نی‌نامه‌ی قیصر امین‌پور[3]

 

خوشا از دل، نم اشکی فشاندن

به آبی، آتش دل را نشاندن

 

خوشا زآن عشق‌بازان یاد کردن

زبان را زخمه‌ی فریاد کردن[4]

 

خوشا از نی، خوشا از سر سرودن!

خوشا نی‌نامه‌ای دیگر سرودن

 

نوای نی، نوایی آتشین است

بگو از سر بگیرد، دل‌نشین است

 

نوای نی، نوای بی نوایی است

هوای ناله‌هایش، نینوایی است

 

نوای نی، دوای هر دل تنگ

شفای خواب گل، بیماری سنگ

 

قلم، تصویر جان‌کاهی است از نی

علم، تمثیل کوتاهی است از نی

 

خدا چون دست بر لوح و قلم زد

سر او را به خطّ نی رقم زد

 

دل نی، ناله‌ها دارد از آن روز

از آن روز است نی را ناله پُرسوز

 

چه رفت آن روز در اندیشه‌ی نی

که اینسان شد پریشان، بیشه‌ی نی؟

 

سری سرمست شور و بی‌قراری

چو مجنون در هوای نی سواری

 

پُر از عشق نیستان، سینه‌ی او

غم غربت، غم دیرینه‌ی او

 

غم نی، بند بند پیکر اوست

هوای آن نیستان در سر اوست

 

دلش را با غریبی، آشنایی است

به هم اعضای او وصل از جدایی است

 

سرش بر نی، تنش در قعر گودال

ادب را گه الف گردید، گه دال

 

ره نی، پیچ و خم بسیار دارد

نوایش زیر و بم بسیار دارد

 

سری بر نیزه‌ای منزل به منزل

به همراهش هزاران کاروان دل

 

چگونه پا ز گِل بردارد اشتر؟

که با خود باری از سر دارد اشتر؟

 

گران‌باری به محمل بود بر نی

نه از سر، باری از دل بود بر نی

 

چو از جان، پیش پای عشق سر داد

سرش بر نی، نوای عشق سرداد

 

به روی نیزه و شیرین زبانی!

عجب نبْوَد ز نی، شکّرفشانی

 

اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند

نیستان را به آتش می‌کشاند

 

سزد گر چشم‌ها در خون نشیند

چو دریا را به روی نیزه بیند

 

شگفتا! بی سر و سامانی عشق

به روی نیزه، سرگردانی عشق

 

ز دست عشق در عالم هیاهوست

تمام فتنه‌ها زیر سر اوست

 

نی‌نامه‌ی علی انسانی[5]

 

قمار عشق را خوش برده بودی

سرت آن جا که باده خورده بودی

 

تو بودی زخمه‌ی زخمیّ بیداد

که عمری بی صدا بودیّ و فریاد

 

همه از خامه و از چامه گویند

ولی اهل دل از «نی‌نامه» گویند

 

تو با نی‌نامه‌ات هم‌زاد بودی

به یک نی، صد گلو فریاد بودی

 

اگر چه شعر را حُسن ختام است

ولی نی‌نامه‌ی تو ناتمام است

 

چرا از بغض دیرینه نگفتی؟

چرا از سنگ و آیینه نگفتی؟

 

نگفتی شام هم دارد سپیده

شده نی‌زار؛ از بس نی دمیده

 

نگفتی مه به شام آورده خورشید

ز چوب خشک نی، گل کرده خورشید[6]

 

زنی در سینه‌اش انبوهِ اندوه

به پیش سیل غم چون کوه، نستوه

 

جهاز اشتران در حمل طفلان

شده رحل و برد اوراق قرآن

 

نپرسیدی چرا از نیزه داران

چرا شام و شب و خورشید و باران؟!

 

نگفتی همره چنگ و دف و نی

چرا هفده سر است و هیجده نی؟

 

اگر پای تو گامی پیش بودی

چو نی از بند بندت می‌سرودی

 

قلم، نی کرده؛ خسته می‌نوشتی

خط کوفی شکسته می‌نوشتی

 

که غایت در جنایت نیست آیا؟

سر شش ماهه و نیزه؟ خدایا!

 

گلِ نادیده شبنم را که چیده است؟

گلو نازک‌تر از نیزه که دیده است؟

 

بگو از عشق، بعد از سرسپاری

سر طفلی است گرم نی سواری

 

حال در قسمت دوم به نقطه نظراتی پیرامون هر یک از «نی‌نامه‌ها» خواهیم پرداخت:

 

نکاتی در باب نی‌نامه‌ی امین‌پور:

جناب امین‌پور، مثنوی «نی‌نامه»ی خود را در 25 بیت سروده و به عنوان آخرین شعر در کتاب «آینه‌های ناگهان» منتشر کرده است. کتابی که حاوی گزیده شعرهای سال‌های 64 تا 71 است. پس زمان سرایش «نی‌نامه» به همین بازه‌ی زمانی برمی‌گردد.

او وزن مثنوی خود را از پُرکاربردترین اوزان مثنوی برمی‌گزیند یعنی مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل (بحر هزج مسدّس محذوف یا مقصور). برای قریب به ذهن بودن، بایست گفت این همان وزن مشهور دوبیتی است. زبان شعری او، همواره روان، سلیس و روشن است. در این مثنوی هم سلاست دیده می‌شود.

قیصر، چشم ظرافت‌بین خود و نگاه شاعرانه‌ی خویش را در پهن‌دشت کربلا و گستره‌ی عاشورا فقط و فقط معطوف بر «نی» می‌دارد و با همین «یک کلمه‌ی دو حرفی»، روایت‌گر مقتل عاشورا شده و تصویرهای شگفت و توصیف‌های بدیعی خلق کرده است و کار مثنوی «نی‌نامه» را به جایی می‌رساند که سیّد علی موسوی گرمارودی درباره‌ی آن می‌نویسد: «...امّا شعر حتّی یک کلمه‌ی اضافه ندارد و با صدای بلند می‌گویم: پهلو به پهلوی برجسته‌ترین شعرهای آیینی فارسی از آغاز تا امروز می‌زند».[7]

حال بیان چند نکته:

  • قیصر در شعرهای آیینی خود، سه عنصر عشق، عرفان و حماسه را دوشادوش هم به کار می‌برد.
  • هنر دیگر این مثنوی، سرآغاز آن است که مرثیه و سوگ‌سروده را با کلمه‌ای شادی‌آمیز یعنی «خوشا» شروع می‌کند وتمام «خوشا»ها را خوش می‌نشاند. سپس برای حفظ تعادل حماسی زبان شعر، بی‌درنگ در بیت بعد «زبان را زخمه‌ فریاد» می‌کند.
  • داشتن صنعت براعت استهلال: خوشا از نی، خوشا از سر سرودن! / خوشا نی‌نامه‌ای دیگر سرودن
  • قیصر در این «نینامه» گزارش دگرگونی از «نی» می‌دهد. در شعر او با پنج معنی برای «نی» روبه‌رو می‌شویم؛ «نی» به معنای ساز، نیزه، نیشکر، قلم و چوب باریک. مفاهیمی که با وقعه‌ی عاشورا پیوندی نزدیک دارند. حتّی گاهی «نی» در یک بیت او قابلیّت تعبیری متفاوت را دارد.
  • این مثنوی را می‌توانیم از جمله آثاری بدانیم که عنایتی در سرایش آن بوده؛ چرا که گاه در آن به مواردی برمی‌خوریم که فراتر از تکنیک‌های شاعری است.
  • قیصر در این مثنوی گاهی به مرزهایی نزدیک شده که فراتر از زیبایی‌ها و ظرافت‌های ظاهری ا‌ست. بینش و نگرشی که جز با زبان شعر، ساخته و پرداخته نمی‌شد. بنابراین درک راز و رمزهای این مثنوی، نگاهی متفاوت را می‌طلبد.
  • مهم‌ترین ویژگی شعر او، در پرده سخن گفتن و پرهیز از عریان‌گویی مضامین آیینی است. او همه‌ی این دستاوردها را مدیون ایهام‌های بسیار ماهرانه است که حافظ‌وار آورده است. تناسب «سرگردانی» در مصراع «به روی نیزه، سرگردانی عشق» برای مصیبت سر مطهّری که شهر به شهر می‌گردد یا به کار بردن بسیار به جا و دقیق کلمه‌ی «ادب» که دو حرف آن الف و دال است در مصراع «ادب را گه الف گردید، گه دال» هم نمونه‌هایی از این قبیلند. او نه تنها در مواردی با چاشنی ایهام به زیبایی‌ها و تأثیرگذاری اثر افزوده، بلکه با مجاورت کلمه‌ای با کلمات دیگر و استمداد از واژگان نزدیک به هم بر زیبایی کار افزوده است؛ نی، نوا، نینوا و هوا از این جمله‌اند.

 

مطالب فوق متأثّر از مطالعه‌ی دو اثر از دو شاعر و ادیب معاصر است: نخست نوشتار جناب سیّد علی موسوی گرمارودی با عنوان «ایهام‌های ماهرانه» که در کتاب «رسم شقایق» (سوگ‌نامه‌ی قیصر امین‌پور) منتشر شده و دیگر گفتار جناب ساعد باقری که در «نشست هم‌اندیشی عاشورا، یادواره‌ی قیصر امین‌پور»[8] مطرح شده است. مطالب، آن گونه که به کار این یادداشت بیاید، بازنگاری و بازنگری شده و شاید اندک نمکی هم بر این آش زده شده باشد.

فرصت را مغتنم می‌شمرم و این مطلب را هم می‌افزایم که امین‌پور مثنوی کوتاه دیگری در حوزه‌ی شعر عاشورایی دارد که در آن به توصیف مقام والای علیامخدّره حضرت زینب کبری (س) پرداخته است؛ آن شعر ناب که 9 بیت دارد با «نی‌نامه» دارای یک وزن است.

 

نکاتی در باب نی‌نامه‌ی انسانی:

جناب انسانی طبیعتاً در دو امر قالب شعر و وزن عروضی، متابعت از قیصر را پیش می‌گیرد. نگاه مضمون‌پرداز و شاعرانه‌ی او نیز مانند قیصر بر «نی» است امّا در «نی» متوقّف نمی‌شود؛ او بنا دارد اوضاع شهر شام، احوال سرها و فراز ناقه‌ها را هم رصد کند، هر چند که از صد یکی گوید.

ایشان نام شعر خود را «نی‌نامه‌ی ناتمام» گذاشته و آن را در 17 بیت سر و سامان داده و در مجموعه‌ی «گلاب و گل» منتشر کرده است. در پاورقی شعر می‌خوانیم: برای زنده‌یاد شاعر نام‌آشنا و استاد قیصر امین‌پور و نی‌نامه‌ی او.

حال بیان چند نکته:

  • آغاز سرایش این شعر ظاهراً در زمان حیات قیصر بوده که با درگذشت او تکمیل یافته است. به یاد دارم که استاد، با نفس گرم خود ابیاتی از این شعر را در مجلس ترحیم زنده‌یاد قیصر در مسجد الجواد (ع) واقع در میدان هفت تیر خواندند و ردّ پای شعر از همان دوران (پاییز سال 86) در ذهنم ماند تا بالأخره در سال پیش (پاییز سال 94) در مجموعه‌ «گلاب و گل» منتشر و امروز زیربنای این نوشتار شد.
  • گویا شاعری سرِ آن دارد که سرودن را از سر بگیرد و برای شاعر دیگر از سر بخواند؛ بنابراین انسانی، خود قیصر را مورد خطاب قرار می‌دهد و برای این امر، در سه چهار بیت نخست به تکریم و تمجید از او می‌پردازد. او امین‌پور را در مطلع سخن، شاعری برشمرده که نه تنها از نخست با محبّت خاندان عصمت و طهارت: آشنایی داشته بلکه با سرایش «نی‌نامه»، جبین بر همان آستان ساییده که بر آن ارادت داشته و در آن اقامت گزیده است:

قمار عشق را خوش برده بودی / سرت آن جا که باده خورده بودی[9]

او قیصر را با نی‌نامه‌اش «هم‌زاد» می‌خواند و با همین یک واژه به بیان ویژگی شخصیتی وی می‌پردازد. برای «هم‌زاد»، معنایی گوناگونی نوشته‌اند: دوست، رفیق، رفیقی که در زاد و راحله شریک باشد، توأم، دوقلو، کودکی که با کودک دیگراز یک مادر بزاید. یعنی انسانی از طرفی قیصر را شاعر عاشورایی و آیینی می‌داند و از طرفی به دردمند بودنش اشاره می‌کند:

تو با نی‌نامه‌ات هم‌زاد بودی / به یک نی، صد گلو فریاد بودی

  • انسانی نه تنها «نی‌نامه»ی قیصر را ناقص نمی‌داند بلکه آن مثنوی را دارای «حُسن ختام» می‌داند. خوب ختم شدن شعر، حاکی از تمام بودن آن دارد امّا می‌خواهد بگوید که شاعر می‌توانست پرده‌های دیگر مصیبت را هم ساز کند؛ از این رو لفظ «ناتمام» را در مورد شعر وی به کار می‌برد: اگر چه شعر را حُسن ختام است / ولی نی‌نامه‌ی تو ناتمام است

پس از آن نیز با ظرافت و طرح سؤال شعر را پی می‌گیرد که چرا از روضه‌ها و مصیبت‌های دیگر نگفتی؟

چرا از بغض دیرینه نگفتی؟ / چرا از سنگ و آیینه نگفتی؟

  • به نظرم استقبال انسانی از «نی‌نامه»ی قیصر می‌تواند الگویی برای شعرای دیگر و اهل ذوق و اهالی اشک باشد؛ به قول استاد محمّدعلی بهمنی: «هر که دارد هوسش...» نه؛ عطشش بسم الله .
  • برای انسانی، عناوین متعدّدی می‌توان برشمرد ولی مرثیه‌خوانی، والاترین و بالاترین جایگاه معنوی برای اوست؛ چنان که خود در غزلی افتخارآمیز می‌گوید:

شوکت و شهرت و دولت به کسان ارزانی / از عناوین جهان، مرثیه‌خوان ما را بس[10]

پس بدیهی است که در این «نی‌نامه»، نگاه شاعر بیش‌تر به مضامین جزیی و زوایای ریز واقعه معطوف است. آن قدر ریز که گاهی مانند راوی واقعه به شمارش سرها و نیزه‌ها می‌رود و سپس روضه‌ی آتشینی را در قالب یک سؤال درمی‌افکند؛ سؤالی که بشریّت را با هر دین و آیین به تأثّر وامی‌دارد:

که غایت در جنایت نیست آیا؟

سر شش ماهه و نیزه؟ خدایا!

گلِ نادیده شبنم را که چیده است؟

گلو نازک‌تر از نیزه که دیده است؟

  • غلبه‌ی زبان مرثیه سبب نشده که انسانی میدان شعر را از حماسه خالی بگذارد؛ او تبعیّت از نگاه حماسی در «نی‌نامه»ی الگو را از یاد نمی‌برد و چنین در توصیف اسوه‌ی صبر، بانوی کربلا می‌نویسد:

زنی در سینه‌اش انبوهِ اندوه / به پیش سیل غم چون کوه، نستوه

نکته‌ی ظریف در این بیت که ناگاه توجّهم را جلب کرد و برایم جالب بود کلمه‌ی نخستین آن بود؛ انسانی خواسته یا ناخواسته در این بیت، مضمون خویش را با سیاق بیان قیصر در شعری دیگر بازگو می‌کند؛ قصیر در ابیات پایانی مثنوی حضرت زینب کبری (س) چنین آورده است:

زنی عاشق؛ زنی این‌گونه عاشق

زنی پیغمبر قرآن ناطق

زنی، خون خدایی را پیمبر

زن و پیغمبری؟ الله اکبر!

 

در این نوشتار، برای بار دوم است که صحبت از مثنوی قیصر در مدح و منقبت حضرت زینب کبری (س) می‌شود؛ شعری که گویا هنوز به مجموعه‌های چاپی او راه نیافته است؛ سخن را با نقل آن مثنوی به پایان می‌بریم:

دلش دریای صدها کهکشان صبر

غمش طوفان صدها آسمان ابر

دو چشم از گریه همچون ابر، خسته

ز دست صبر زینب، صبر، خسته

صدایش رنگ و بویی آشنا داشت

طنین موج آیات خدا داشت

زبانش ذوالفقاری صیقلی بود

صدا، آیینه‌ی صوت علی بود

چه گوشی می کند باور شنیدن؟

خروشی این چنین مردانه از زن!

به این پرسش نخواهد داد پاسخ

مگر اندیشه‌ی اهل تناسخ[11]:

حلول روح او، در جسم زینب

علیّ دیگری با اسم زینب

زنی عاشق؛ زنی این‌گونه عاشق

زنی پیغمبر قرآن ناطق

زنی، خون خدایی را پیمبر

زن و پیغمبری؟ الله اکبر!

 

 


منابع:

  1. آینه‌های ناگهان (گزیده شعرهای 64 ): قیصر امین‌پور، تهران، نشر افق، چاپ هشتم، 1385.
  2. رسم شقایق (سوگ‌نامه‌ی قیصر امین‌پور): تهران، انتشارات سروش (صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران)، چاپ اوّل، 1386.
  3. غزل زندگی کنیم: به انتخاب محمّدحسین نعمتی و مبین اردستانی، تهران، انتشارات شهرستان ادب، چاپ اوّل، 1392.
  4. فرهاد و شیرین: به تصحیح و اهتمام سیّد علی آل داوود، تهران، انتشارات فردوس، چاپ اوّل، 1380.
  5. گلاب و گل: علی انسانی، تهران، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ اوّل، 1394.
  6. مجموعه کامل اشعار قیصر امین‌پور (1359 ـ 1385): تهران، انتشارات مروارید، چاپ هفتم، 1390.