پس از دعوت کوفیان از امام حسین (ع) و ارسال نامه‌های بی‌شمار برای وی و درخواست از آن حضرت جهت رفتن به کوفه و بر عهده گرفتن رهبری و امامت آنان، حضرت، پسرعمویش مسلم بن عقیل (ع) را با نامه‌ای به‌سوی کوفیان اعزام کرد.

 

 حضرت حسین بن على (ع) مناسب‌ترین فرد را برای این مأموریت محرمانه مسلم بن عقیل دانست، زیرا علاوه بر آگاهی سیاسی، درایت کافی، تقوا، دیانت و خویشاوند نزدیک امام بود. امام در نامه‌اش مسلم را به‌عنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام می‌برد تا میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم بن عقیل را نشان دهد.
 

مسلم بن عقیل (ع) در پانزدهم ماه مبارک رمضان سال 60 قمری از مکه معظمه خارج گردید در روز پنجم شوال همان سال به صورت مخفیانه وارد شهر عظیم کوفه گردید.[1] هرچند در برخی روایات اولین محل سکونت مسلم بن عقیل منزل سلیمان بن صرد خزاعی عنوان شده است اما در اکثر منابع متقدم، ایشان ابتدا در خانه مختار بن ابی عبیده ثقفی، که از شیعیان مبارز و از مخالفان سرسخت بنی‌امیه بود، سکونت گزیده است[2]. علت ورود مسلم به منزل مختار این بود که مختار از بزرگان شیعه به شمار می‎آمده و به امام حسین (ع) وفادار بوده است. علاوه بر این، مختار داماد «نعمان بن بشیر»، حاکم وقت کوفه بود و بی‌تردید تا زمانی که مسلم در خانه مختار بود، نعمان بن بشیر متعرض او نمی‎شد و این انتخاب مسلم گویای درایت و احاطه او به موقعیت‎های اجتماعی آن زمان بود.


در زمان اقامت مسلم در کوفه، شیعیان مخلص کوفه، که از حضور مسلم بن عقیل (ع)، به‌عنوان نماینده و سفیر امام حسین (ع) در این شهر آگاه شدند، دسته دسته به‌سوی وی شتافته و به وی خیر مقدم گفتند. گفته شده، هرگاه گروهى از شیعیان نزد مسلم اجتماع می‌کردند، او نامه حسین بن على علیه‌السلام را برایشان می‌خواند و آنان می‌گریستند.[3] حبیب بن مظاهر، مسیب بن نجبه، سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعه بن شداد، مختار ابی عبیده، عباس بن ابی شبیب و بسیاری از بزرگان کوفه از کسانی بودند که در بیعت با مسلم پیش‌قدم شده‌اند. در بعضی تواریخ گفته شده، خطبا و سخنوران کوفی، چون «عابس شاکری»، «حبیب اسری» در محضر مسلم بن عقیل خطبه خوانده‌اند.

 

در یکی از تجمعات، عابس بن ابى شَبیبِ (عابس شاکرى) برخاست و حمد خدا کرد و او را سپاس گزارد و گفت: امّا بعد، من از طرف مردم، سخن نمی‌گویم و نمی‌دانم در درون آن‌ها چه می‌گذرد و تو را درباره آنان نمی‌فریبم. به خدا سوگند، از آنچه خودم را بر آن آماده کرده‌ام، سخن می‌گویم، هرگاه مرا فرا بخوانید، شما را اجابت می‌کنم و به همراه شما با دشمنانتان می‌جنگم و با شمشیرم از شما دفاع می‌کنم تا خدا را ملاقات کنم و از این کار، چیزى جز رضاى خدا نمی‌خواهم. سپس حبیب بن مُظاهر فَقعَسى گفت: خدا، تو را رحمت کند! با جملاتى کوتاه، آنچه در دل داشتى، گفتى. سپس او هم گفت: سوگند به خدایى که جز او خدایى نیست، من نیز مانند عابس هستم. سپس حَنَفى، مانند همین سخنان را بر زبان راند. شیعیان دیگر نیز مانند این سخنان را بر زبان جارى ساختند. آنگاه اموالى را [براى این کار] بخشیدند؛ ولى مسلم بن عقیل، چیزى از آن را نپذیرفت. شیعیان به نزد مسلم، رفت و آمد داشتند تا این‌که محل اقامت او، لو رفت و خبر به نُعمان بن بشیر رسید.[4]

به نظر مى رسد نقل هایى که از دوازده هزار نفر یاد کرده اند، مربوط به ابتداى بیعت باشند که با گذشت زمان، تعداد، افزایش یافته است.

 

«نعمان بن بشیر انصاری»، حاکم یزید در کوفه، بعد از اطلاع از بیعت مردم با مسلم، خطبه‎ای ایراد کرد و آن‌ها را به علت کارشکنی و بیعت پنهانی با مسلم تهدید کرد. نعمان بن بشیر بر منبر رفته بعد از حمد خدا گفت: امّا بعد، ـ بندگان خدا ـ از خدا پروا کنید و در تفرقه و فتنه و آشوب، شتاب مکنید؛ چرا که در فتنه و تفرقه است که مردان، هلاک می‌شوند و خون‌ها ریخته می‌شود و اموال به غارت می‌رود. من با کسى که با من نجنگد، نمی‌جنگم و بر کسى که به من هجوم نیاورده، هجوم نمی‌برم و به شما دشنام نمی‌دهم، متعرّض کسى نمى شوم و به صِرف اتّهام و گمان، کسى را نمى گیرم؛ لیکن اگر شما از نیّات خود، پرده برداشتید و بیعت خود را شکستید و با پیشواى خود به مخالفت برخاستید، سوگند به خدایى که جز او خدایى نیست، با همین شمشیر تا در دست من است، با شما خواهم جنگید، گرچه از میان شما، کسى یارى ام نکند؛ لیکن امیدوارم در میان شما، آن که حقیقت را مى شناسد، بیشتر باشد از کسى که باطل، او را گمراه کرده است...در این زمان عبد اللّه بن مسلم، پسر سعید حضرمى و هم پیمان بنى امیّه، برخاسته و گفته: این وضعیت را جز ستمگرى، اصلاح نمى کند. این رویّه اى که تو با دشمنت در پیش گرفته اى، شیوه ناتوان هاست! نعمان گفت: اگر من جزو ناتوان ها، ولى در مسیر اطاعت خدا باشم، برایم دوست داشتنى تر است از این‌که جزو عزیزها، ولى در مسیر نافرمانى خدا باشم.

 

آنگاه از منبر، فرود آمد.[5] «عبدالله بن سعید حضرمی» که با بنی‌امیه هم قسم بود به همراه «عمّاره بن عقبه» داستان نعمان را در نامه‎ای به یزید نوشتند و بعد از شرح ماوقع، تصریح کردند که حاکم گماشته شده یا ضعیف است یا این که خود را به ناتوانی زده است. پس از آن سایر جیره‎خواران حکومتی از قبیل «عماره بن ولید» و «عمر بن سعد بن ابی وقاص» نامه‎های مشابهی برای یزید فرستادند. هواداران بنی‌امیه و طرفداران یزید بن معاویه وصاحب نفوذان کوفه برای یزید بن معاویه، نامه‌هایی به شام ارسال کرده و او را از وضعیت کوفه و بیعت شیعیان با مسلم بن عقیل (ع) آگاه نمودند و از وی درخواست کردند که به جای نعمان بن بشیر، که با قیام مسلم بن عقیل (ع) برخورد جدی نمی‌کند، شخص دیگری بفرستد که دارای عزمی قوی و اراده ای راسخ باشد و در برخورد با مخالفان حکومت، شدت و خشونت به خرج دهد. یزید بن معاویه، پس از مطالعه نامه هواداران خود در کوفه و مشورت با سرجون مسیحی، تصمیم گرفت عبیدالله بن زیاد، عامل خویش در بصره را با حفظ سمت، به حکومت کوفه نیز منصوب کند تا با قساوت و شدتی که در وی وجود دارد، قیام مسلم بن عقیل (ع) و شیعیان و محبان اهل البیت (ع) را در کوفه سرکوب کند.

 

علیرغم این سخنرانی، بیعت با مسلم، ادامه یافت تا [شمار بیعت کنندگان] به هجده هزار نفر رسید از این رو مسلم براى حسین علیه‌السلام نامه نوشت و به ایشان خبر داد که هجده هزار نفر، بیعت کرده اند و از او خواست به کوفه بیاید.[6] در اسناد تاریخى، تعداد بیعت کنندگان با مسلم، متفاوتْ گزارش شده است: دوازده هزار، هجده هزار، بیست و چند هزار، بیست و پنج هزار و بیش از سى هزار نفر. گفتنى است که بیشتر گزارش ها، تعداد هجده هزار نفر را تأیید مى کنند. کتاب هایى چون: الإرشاد، تاریخ الطبرى، الثقات ابن حبّان و الطبقات الکبرى[7]، این رقم را آورده اند. البته بیشتر آن‌ها طبق نامه‌ای است که مسلم بن عقیل به‌سوی امام حسین (ع) ارسال کردند:

«امّا بعد، فرستاده [ى قبیله]، به بستگانش، دروغ نمى گوید. هجده هزار نفر از مردم کوفه، با من بیعت کرده اند. با رسیدن نامه من، زودتر حرکت کن که همه مردم، با تو هستند. آن‌ها به خاندان معاویه، نظر و تمایلى ندارند. والسلام!»

 

به نظر مى رسد نقل هایى که از دوازده هزار نفر یاد کرده اند، مربوط به ابتداى بیعت باشند که با گذشت زمان، تعداد، افزایش یافته است. در مورد تعداد افراد بیعت کننده، ابن کثیر مى نویسد: دوازده هزار نفر، براى بیعت با او (مسلم) گِرد آمدند و بیشتر و بیشتر شدند تا به هجده هزار نفر رسیدند.[8]

 

نقل هایى هم که عددهاى دیگر را ثبت کرده اند، با توجّه به این‌که منابع آن‌ها اندک است، احتمالاً گزارش تقریبى و تخمینى هستند. آنچه مسلم است، مسلم بن عقیل (ع)، نامه‌ای به محضر امام حسین (ع) نوشت و آن حضرت را از وضعیت کوفه و بیعت مردم با وی، با خبر گردانید و از امام حسین (ع) درخواست نمود، که به‌سوی کوفه حرکت کند تا شخصاً رهبری مردم را بر عهده گیرد. بیعت اکثر مردم، مسلم را مطمئن کرده بود که اگر امام به کوفه بیاید، همه چیز از نو بنا خواهد شد. او در نامه‎اش نوشت که تعداد بسیاری از مردم کوفه بیعت کرده‎اند و از امام خواست که با شتاب به کوفه رهسپار شوند؛ چرا که مردم سخت مشتاق دیدار اویند. مسلم نامه خود را ضمیمه نامه اهل کوفه کرد و به «عابس بن ابی شبیب شاکری» سپرد تا به همراه «قیس بن مسهّر صیدوای» به خدمت امام برسانند.