زینب کبری (س) از جمله شخصیت های نمونه و منحصر به فردی است که مادر گیتی از آوردن امثال آن چهره فروزنده ناتوان است. در همه تاریخ بشریت ، زنی با سیره و صفات حضرت زینب (س) کم نظیر است . چه کسی همانند او این همه مصیبت را تحمل کرده ودر نهایت از خداوند سپاسگزار بوده ؟ چه عاملی او را بر آن داشته تا نعمت خانه همسر را رها کرده و با دو فرزندش با کاروان برادر در سرزمین شهادت و بلا  فرو آید ؟ آن نیروی پنهانی که چنین روحیه و قوت قلبی به او بخشیده بود چه بوده ؟  آیا مهر و علاقه برادری برای چنین امری کافی بود ؟یا دلبستگی شدید به امام عصرش سبب شد تا مرحله فدا کردن جان در این راه پیش رود؟ یا اینکه زینب (س) به عظمت تکلیف پیش رو واقف بوده و نیک می‌دانسته حماسه کربلا بدون ایثار و فداکاری کم نطیرش، شهامت بی نظیر، صبر بی بدیل و فرمانپذیری مطلقش  بدین درجه در تاریخ بشریت انعکاس نمی یابد؟!

 

تولد و کودکی حضرت زینب (س)

     تولد حضرت  بر اساس تاریخ ، در پنجمین روز  سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی بوده. اما در زمان تولدشان، ابر مرد خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود، از این رو پدر ومادرشان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت بیاید، او همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و نام کودک را زینب نهاد . . .

          (زینب، ترکیب یافته از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر است و اینگونه زینب ، زینت پدر شد)

    مادر زینب، فاطمه زهرا (ص) ست، کسی که از نقطه نظر خلقت و خصلت شبیه‌ترین افراد به پیغمبر است ،کسی که حلقه‌ پیوند رسالت و امامت است و از دامن پاک او، درخت سلاله‌ پیامبر شاخه و برگ می رویاند ،همانکه میوه‌های شیرین اهل بیت(ع) را به بوستان تاریخ تقدیم می‌دارد ، مادر زینب(ع) فاطمه(س) سرآمد همه بانوان جهان  است، پاره تن پیامبر! آن که خشنودی او به خشنود پیغمبر(ص) وابسته است،همان که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد...

 پدر زینب، علی بن ابیطالب(ع) ، پسرعمو و وصّی رسول خدا ، اولین کسی است که در کودکی به پیامبر ایمان آورد و اسلام را پذیرفت. او در میان قریش، شجاع‌ترین، دانشمندترین و جوانمردترین افراد است و  در قضاوت و زهد، در سخاوت و پرهیزکاری، در اصالت و بزرگواری، و در مقام بلند ایمان و شرافت، بلند‌مقام‌ترین یار پیامبر و امت اسلام است . . .
جدّ مادری زینب(ع) محمد رسول‌الله، و خانم‌الانبیاء است، و جدّه مادری او خدیجه (س) می‌باشد. خدیجه ام‌المؤمنین، یعنی همسر پیامبر و مادر همه اهل ایمان است. تاریخ درباره او گواهی می دهد؛ خدیجه اولین زنی بوده که پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد، و به اتفاق نظر همه مسلمانان، اولین زنی است ، که در برابر پیغمبر تسلیم شد و ایمان آورد، و در روزگار جاهلیت هم، طاهره، یعنی زن پاک و مقدس، نامیده می‌شده . جدّه پدری اش، فاطمه، دختر اسد ‌بن هاشم بن بعد مناف ، همسر ابوطالب ،عموی رسول خدا(ص) است. نخستین زن هاشمی که در مکّه درحضور پیامبر اسلام آورد، و بعداز هجرت به مدینه وفات کرد، هم او که به خاطر محبت بی دریغش مورد لطف و عنایت پیغمبر(ص) واقع شد ، و وقتی در مدینه از دنیا می‌رفت، پیامبر را وصیّ خود قرار داد، و آن حضرت هم وصیّتش را پذیرفته و  بر جنازه او نماز خوانده، او در قبر گذارده، و پیوسته از فاطمه با خیر و نیکی یاد می‌کرده.

    جدّ پدری زینب هم  ابوطالب بن عبدالمطلب ، عموی بزرگوار پیغمبر اسلام است ؛می توان ابوطالب را پدر پیامبر دانست، زیرا وقتی مادر پیغمبر، ایشان را باردار بود، عبدالله پدر بزرگوار او از دنیا رفت، عبدالمطلب جد پیامبر هم در حالی که نوه‌اش هفت‌ساله بود، چشم از جهان فرو بست، و در نتیجه نگهداری و پرستاری پیغمبر به عهده ابوطالب قرار گرفت، و او در این راه نهایت مراقبت و فداکاری را به خرج داد.

کمی تامل در وضعیت خانوادگی حضرت نشان داد ایشان بهترین معلمها والگوها را در خانواده داشته اند تا نایبه الزهرا، حافظ و نگهبان حق گردند.هر چند به دلیل محدودیتهای تاریخ نویسی، شفافیت چگونگی گذران کودکی حضرت ،ضعیف است . اما تاریخ مکتوب گواه کمالات معنوی و علمی حضرت زینب (ع) از همان کودکی است به گونه ایی که حتی پدرش را به شگفتی وا می‏داشته: آن گونه که ملامحمد تقی، معروف به شهید ثالث، در مجالس المتقین و ابی سعید سبزواری در مصابیح القلوب می‏نویسند: «حضرت زینب (ع) و ابوالفضل (ع) در دوران کودکی، کنار امیرمؤمنان (ع) نشسته بودند، حضرت رو به ابوالفضل (ع) کرد و گفت: فرزندم بگو یک، او گفت یک. آن گاه از او خواست بگوید دو، ابوالفضل (ع) پاسخ داد در همان زمان حضرت زینب عرض کردند: پدر! من با زبانی که یک گفته‏ام دو نمی‏گویم، (منظورش وحدانیت خدا بود)!  آن گاه زینب (ع) پرسید: پدر! ما را دوست داری!، فرمود چگونه شما را دوست نداشته باشم، شما میوه دل من هستید زینب (ع) عرض کرد: لایجتمع حبّان فی قلب مؤمن حب اللّه و حب الاولاد و ان کان ولابد فالحب لله تعالی و الشفقه للاولاد؛ امام علیه‏السلام از خوشحالی فرزندش را بوسید محبت در قلب مؤمن جمع نمی‏‌شود!! هم حب خدا و هم حب اولاد اگر چاره‏ای نباشد پس دوستی مخصوص خداست و شفقت و مهربانی برای اولاد.

    ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مى نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س)را از حضرت زینب (س) روایت کرده و مى گوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام .نکته مهم این است که حضرت زینب در زمان قرائت این خطبه عجیب و غرّاء دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بوده، اما  معارف اسلامى و فسلفه احکام را درک کرده و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه شده است.

همچنین در مورد زینب کوچک و رویاهایش گفته شده  : ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم .پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود :درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا می‌رود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک می‌گردد. . (هر چند این ماجرا در تاریخ معاصر وارد شده و در تاریخ قدیم شاهدی بر آن یافت نشده اما بر اساس بررسی گروههای تحقیقاتی دینی دور از باور نبوده و با علم و پذیرش این نکته که حضرت در آن زمان چهار ساله بوده اند قابلیت باور پذیری یافته و درو از ذهن به نظر نمی رسد .)                                                                                                                                         

    زینب مسیر پرحادثه و دردناکی در پیش دارد و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر می‌کند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. زندگی حضرت زینب(س) به همان اندازه که آکنده از قداست،پیراستگی،پاکدامنی،پرهیزگاری،شرافت و مجد است،آمیخته با حوادث نا گوار، مصیبت ها وجریانات اندوهباری بود که از اوان کودکی تا پایان عمر بر آن بزرگوار وارد گردید. زندگی زینب (س) از همان دوران کودکی با مصیبت پیوند خورده بود....

    زینب پنج سال بیش نداشت که با ضایعه ی دردناک فقدان جد اطهر خود رسول خدا(ص) روبه رو گردید، ضایعه ای که وی با کمی سن و سال نیز عمق آن را درک کرد. زینب پنج ساله از همان دوران، شاهدتغییرجریان زندگی در خانه بود .... مردان سقیفه برای بیرون آوردن پدرش از خانه برای گرفتن بیعت،به خانه اشان هجوم آورده و با آتش زدن در خانه که نزدیک بود به سوختن اهل آن منجر شود ،حرمت آن کاشانه امن را شکستند و ....او فریاد مادر خود را از میان در و دیوار شنیده و چشمانش دشمنانی که مادرش را محاصره کرده و با تازیانه و غلاف شمشیر بر بدنش می زدند، و سایر جنایاتی را که به سقط جنین فرزندش  و شکستن پهلو و تورم بازوی او منجر شد،می دید... و چند ماه بیشتر نگذشت که این دختر خردسال با فاجعه ی از دست دادن مادر مواجه گشت...

حساسیت زیبای پدر بزرگوارشان برای انتخاب مناسبترین همسر برای ایشان است که کاملا بر خلاف تصور برخی از دگراندیشان، مبنی بر جایگاه پست زنان در اسلام است .  آنچه در منابع بیان شده و مورد قبول قرار گرفته موفقیت ازدواج حضرت است و چهار پسر و دو دختر که حاصل این پیوند بوده اند. 

 

آنالیز روان شناختی حضرت  زینب(س)

     شاید این ترسیم و تصویرگری از محیط رشد زینب (س) شناخت شخصیت او را ممکن تر سازد ، چرا که زینب (س) در شرایطی پرورش یافته که بعد ها می تواند به عنوان عضوی از خاندان رسالت مسئول پاسداری و حفظ ارزشهای اسلامی را بر عهده گیرد . حوادث تعیین کننده زندگی او در لوای پاسدار عاشورا با رویدادهای جانکاه، تکاندهنده و در عین حال بسیار سازنده بعد از شهادت جد بزرگوار و مادرمهربانشان با غصب خلافت پدر، تحمل جنگهای صفین ، جمل ، نهروان در دوران خلافت همراه بوده ...زینب کوچک همانگونه که می بالیده ، شاهد استخوان در گلو بودن پدر از جهل مردم و خدعه خاندان ابوسفیان است اما می آموزد بنا بر مصلحت سکوت پیشه کند و خویشتن دار باشد ...زینب (س) در این برهه درمی یابد که پشت جریانهای جامعه به ظاهر اسلامی ، دستان توطئه گر خاندان بنی امیه در عناد و کینه ورزی با خاندان نبوت بیکار ننشسته اند. در جریان قتل عثمان ، جنگهای جمل ، صفین و نهروان هم دستهای امویان را می بیند که اجازه نمی دهند تا پدرش ، امام عصرش ، حاکم شرعی جامعه و مردمش به رسالت خود آنگونه شایسته و بایسته است ، بپردازد . و متوجه می‌شود  بعد از شهادت حضرت علی (ع) صف آرایی ها منظمتر شده و آشکارا، امویان سوار بر موج تفرقه در جامعه ، خلافت را به سلطنت تبدیل می‌کنند . بعد از شهادت امام حسن (ع) پروژه تسلط امویان بر جامعه اسلامی کامل شده و شرایط بازگردندان دوران جاهلیت مناسب شده و او شاهد عقده گشایی های خاندان اموی در غالب توطئه های کثیف علیه خاندان هاشمی و نبوت می گردد. از همین دوران با علم به این توطئه ها با آگاهی بخشی به مردم ، با یادآوری عزت اسلام و خاندان  نبوی سعی در از بین بردن و درندان پرده های نفاق امویان داشته و تباهی و فساد این خاندان را تداوم و دنباله روحیه و هویت های عصر جاهلیت بیان میکند. تا جائیکه  در بخشی از خطبه خود در شام می گویند: «چگونه می توان از فرزند کسی که جگرهای پاک برگزیدگان را به دندان گرفته و گوشتش از خون شهیدان روئیده ، امید داشت !»

       برخی نیز نقطه عطف و ریشه حیات سیاسی حضرت را در ماجرای صلح امام حسن (ع) دنبال میکنند ، چرا که صلح امام حسن (ع) ، قیام امام حسین(ع) و اسارت حضرت زینب را چونان زنجیری میدانند که هر یک جدای از دیگری کمرنگ خواهد بود . هر سه واقعه در فضای تاریخی خاص ودوران اختناق شدید و سرکوب هر گونه جنبش در جامعه اسلامی اتفاق افتاد و در نهایت زینب (س) پیام رسالت  خاندان نبوت را زنده نگاه داشت .در مطالعه کم و کیف میزان تاثیرگذاری حضرت زینب در حفظ اسلام، باید این اصل را پذیرفت که واکنشهای امام حسن (ع) به رفتارهای دستگاه حاکم ،شهادت امام حسین در حادثه کربلا و نهضت خواهرش زینب، رخدادهای لاینفک هستند و نمی‌توان آثار و تاثیرات آنها را تفکیک کرده هر یک را به یک عامل جداگانه نسبت داد. رسالت حضرت زینب در واقع گفتگوی امام حسین (ع) با نسل‌ها و تاریخ آینده است که صدای امام حسین (ع) و فریاد «هل من ناصر ینصرنی» را بشنوند. رسالت زینب دشوار و سنگین است. رسالت زینب پیام رسانی به همه انسان‌ها، به همه کسانی است که بر مرگ حسین(ع) می‌گریند و به همه کسانی است که در آستان حسین(ع) سر خضوع و ایمان فرود می‌آورند. وچه زیبا گفته یک شاعر ایرانی: «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود.»

     تنها اطلاعاتی که از دوران نوجوانی و جوانی حضرت در دسترس است مربوط به ازدواج ایشان با جناب عبدالله بن جعفر و حساسیت زیبای پدر بزرگوارشان برای انتخاب مناسبترین همسر برای ایشان است که کاملا بر خلاف تصور برخی از دگراندیشان، مبنی بر جایگاه پست زنان در اسلام است .  آنچه در منابع بیان شده و مورد قبول قرار گرفته موفقیت ازدواج حضرت است و چهار پسر و دو دختر که حاصل این پیوند بوده اند. عون و محمد از پسران حضرت هستند که در کربلا حضور داشتند و به شهادت رسیدند . در مورد عدم  حضور عبدالله بن جعفر در کربلا علت دقیقی یافت نشده ،تنها مشخص است که از همان ابتدا با کاروان از مدینه خارج نشده و با توجه به  واقعیت‌هایی که درمورد نوع حرکت امام حسین(ع) از مدینه وجود دارد و عموم تاریخ‌نگاران قدیم به آن تصریح کرده‌اند ، ماجرای ساختگی شرط ضمن عقد در همین راستا مطرح شده تا عنوان کنند چرایی عدم حضور همسر حضرت زینب در کربلا آنگونه است که خودشان بیان میکنند ودر نهایت آیا ایشان اذن شوهر داشت یا خیر؟!

متاسفانه برخی نویسندگان برای تقویت عفت و حیای حضرت زینب، این نقش سیاسی و اجتماعی ایشان را به محاق برده‌ و کمرنگ کرده‌اند.

 

زینب (س) و فعالیتهای اجتماعی ـ سیاسی

  در خصوص فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حضرت تا قبل از واقعه عاشورا ، آنچه مسلم است نشر حدیث فدک  توسط زینب کبری بعد از فوت حضرت زهرا (س) و مسئولیت پذیری ایشان در مقابل سرنوشت مردم است تا آنجا که کلاسهای درس و تفسیر قرآن ایشان جهت معرفی اسلام اصیل مورد تائید و تاکید امام عصرشان بوده و عقیله بنی هاشم خوانده می شده اند . امام سجاد (ع) در مورد عمه اشان فرموده اند:عمه ام زینب عاقله ایی است که از کسی چیزی نیاموخته است اما در نقطه ایی از علم و دانش سیاسی و فکری و اجتماعی قرار دارد که می توانند احکام اسلامی را برای مردم بیان کند.  ایشان برای برخی از صحابه صحبت کرده و واقعیات را بیان می کردند .همچنین از صفات بارز ایشان فصاحت زبان و بلاغت کلامشان بوده است که مقتضای حال مخاطب و شرایط زمانی و مکانی کلامشان را منعقد میکردند و باعث تغییر در باور و تصور ذهنی شخص مقابل می شدند به گونه ایی که حتی بر دشمنانشان تاثیر گذار بودند  و اینگونه سنتهای رسول خدا را زنده نگاه میداشتند و ارزشهای اصیل اسلام را برای سایرین بیان می نمودند . 

    متاسفانه برخی نویسندگان برای تقویت عفت و حیای حضرت زینب، این نقش سیاسی و اجتماعی ایشان را به محاق برده‌ و کمرنگ کرده‌اند. مانند داستان یحیی مازنی که گفته شده همسایه حضرت علی(ع) بوده وعنوان کرده هیچ‌وقت زینب در جامعه دیده نمی‌شد و شب‌هایی که می‌خواست برای زیارت برود، امام علی و امام حسن و امام حسین او را احاطه می‌کردند تا کسی ایشان را نبیند. حتی قبل از رسیدن به قبرستان، امام علی(ع) شمع‌ها را خاموش می‌کردند تا زینب(س) دیده نشود!!می توان این داستان را تحریف تاریخ و نوعی خیانت به شخصیت حضرت زینب دانست ، زیرا نام یحیی مازنی فقط یک بار توسط ابن شهرآشوب به عنوان یکی از شهدای کربلا معرفی می‌شود و در لیست یاران حضرت علی (ع) نیست ، اما اینکه این فرد همان همسایه علی(ع) بوده که این حرف را گفته در هیچ سندی وجود ندارد. ازسویی دیگر بعید است که شمعی در آن زمان در قبرستان روشن بوده باشد،یا اگر بوده، معلوم نیست متعلق به حضرت علی (ع) بوده که بتواند خاموش کند؟ (این تصرف در مال دیگران است) و در نهایت اینکه  این فرد چگونه هر شب شاهداین ماجرا بوده وریز مکالمات را شنیده به نحوی که مدعی شده است که امام حسین(ع) از حضرت علی(ع) می پرسد چرا ما این کار را می‌کنیم و حضرت علی(ع) بگوید چون نمی‌خواهیم کسی قامت خواهرت را ببیند. اما چرا حضرت علی (ع) این محافطتها را برای همسر خود نمی‌کند و وقتی حضرت فاطمه (س) به زیارت پدر خود می‌رفت یا در بیت‌الاحزان گریه می‌کرد، مانع نمی شدند؟ در مقابل در بسیاری از روایات هم آمده که حضرت زهرا در برخی جنگ‌ها برای پرستاری حاضر می‌شدند یا در ماجرای کندن خندق حضرت زهرا از کارگران پذیرایی می‌کردند، یا حضرت بسیاری از صحابه را می‌دیدند و با ایشان صحبت می‌کردند. همچنین از نقلهای ابن‌عباس استنباط می‌شود که حضرت زینب در تمام ماجراهای غصب خلافت حضور داشته و بعد از آن هم در مورد آنها صحبت کرده است. با در نظر گرفتن این شرایط می توان هدف این روایت ساختگی رابه انزوا کشاندن  حضرت زینب  قبل از کربلا دانست.

        مهم‌ترین حرکت سیاسی حضرت زینب هم ، همراهی با امام حسین(ع) در کربلاست. در تاریخ عنوان شده ایشان خود را در قبال حرکت امام حسین و ظلم‌های حکومت یزید و معاویه مسئول میدانسته و حاضربه فدای خود و عزیزانش برای امام عصرش بوده ودر راه  دفاع از حقانیت و امامت پایمردی بی نظیری کرده اند.به گونه ایی که تا زمانیکه به بنداسارت کشیده نشده بودند، گاهی بی‌تابی می‌کردند، اما بعد از اسارت بی‌تابی و شیون کمتری از حضرت دیده شده؛ گویا که احساس می‌کرده اند آبروی اسلام و امام حسین(ع)به ایشان بستگی دارد و باید با پاسخ ‌های کوبنده‌ای که به یزید میدهند و خطابه هایی که ایراد میکنند شجاعترین سردارسپاه حق باشند . به اعتقاد برخی مورخین، حضرت زینب انقدرتیز هوش بوده اند که تماما احساسات خود را کنترل کرده وشهر به شهر حقانیت امام حسین(ع) رابا سیاستهای خاص یادآوری می کرده اند .

    رشادت و رسالت حضرت از عصر عاشورا تجلی می‌کند ، از همان لحظه ایی که قاقله سالارعشق ، حضرت زینب در هنگام شهادت امام حسین (ع)،  نگاهی به آسمان انداخت و گفت: «پروردگارا این قربانی را از ما بپذیر!» او نشان داد این نبرد، نبرد میان اسلام و کفر است که تاکنون قربانیان زیادی گرفته است ؛ حق در برابر باطل کشته شده است و باید این رسالت جنگ حق و باطل ادامه یابد و حال ، نیابت امامت را پس از عاشورا از ناحیه‌ امام‌ حسین(ع) و امام سجاد(ع) به عهده دارد. اگر رسالت حسین (ع) قیام علیه‌ هر‌ چه‌ پستی و زشتی و دفاع از آزادی و کرامت انسان است، رسالت زینب(س) ماندگار ساختن‌ همه‌ خوبی‌ها‌ ست . از منظرحق جویان نهضت عاشورا دو رویه دارد یک رویه آن حسین (ع) است‌ و رویه دیگر آن زینب (س) ؛به همین جهت‌ او‌ را «شریکه الحسین» لقب داده‌اند.( شیخ صدوق می‌گوید: زینب (س) نیابت خاص را‌ از‌ طرف امام حسین (ع) در بیان مسایل حلال‌ و حرام‌ تا بهبودی امام سجاد (ع) بر عهده داشت.) در روز یازدهم، روز محنت بار جدا شدن سرهای عزیزان و حرکت قافله اسیران با تحکم دور از انتظار از یک اسیر ، به عمر سعد می گویند: « خداوند در دنیا و آخرت رویت را سیاه کند ای عمر سعد ، آیا به این مردان، امرمیکنی ما را بر شتران سوار کنند مگر ما امانتهای رسول خدا نیستیم ؟ به آنان بگو از ما دور شوند» . در بدو ورود به کوفه هم با شعوری بالنده مانع دریافت صدقه توسط کودکان شد و با اعلام این نکته که صدقه به اهل بیت تعلق نمی گیرد گروه اسرا را معرفی کرد و با سیاستمداری و درایت در فرصت کوتاه به دست آمده واقعه دردناک کربلا را در نیکوترین وجه ممکن برای مردم بیان می کند . او با لهجه فصیح عربی نطق معروف خود را با سه بخش اصلی و چند بخش فرعی ایراد می نماید . در بخش اول ناطق کربلا ، امام حسین (ع) و برادران و برادر زادگان و خواهران حضرت از جمله خودشان را به مردم شناسانید و با بیان اینکه آنها افراد کوچک و گمنامی نیستند ،رفتار انجام شده را مادون مرتبه خانوادگیشان بیان کرد و با تاکید بر اینکه آنها خاندان رسالت هستند و نواده رسول خدا هستند ، اما با آنها چون کافر حربی برخورد شده و روزی که آنها را از کربلا حرکت دادند کشته شدگانشان دفن نشده بودند واینکه چگونه جرات کردند کسانی را که از خاندان وحی و نبوت هستند و زبانشان به توحید و تکبیر باز است کافر حربی بخوانند . . .

سپس با مخاطب قرار دادن افرادیکه برای امام حسین (ع) نامه نوشتند و بیعت کردند آنها را به چالش کشاندند که شما  نامه نوشتید و بیعت کردید اما وقتی حضرت به راه افتادند وفاداری خود را فراموش کرده ، عهد خود را کان لم یکن دانسته ، از منزل خود خارج نشده و استراحت خود را برای وفای به عهد از دست ندادید ؛ مگر جان چقدر عزیز است ؟و چگونه آنهایی که مرد بودند و عهد اتحاد بسته بودند  ، به پای عهد خود استوارماندند. . .  گفته شده این سخنان به گونه ایی کوبنده بوده که عده ایی از مردان شرمنده شده سر خود را به زیر انداختند.

در ادامه هم با ترسیم آینده کسانی که با ظلم و ستم امام حسین (ع) و مردانش را به شهادت رسانیدند و خانواده اش را اسیر کردند و همچنین کسانی که به عهد خود وفا نکردند و از بیم جان یا امید استفاده از حکومت وقت یا هردو عهد خود را زیر پا نهادند روزهایی سخت و تاریک را پیش بینی کرد و با تکیه به دادگستری خداوند کیفرشان را قطعی خواند . حضرت در طی نطقشان خطری که امام حسین (ع) را درمکه تهدید می کرد بیان نمودند و با مطرح ساختن دشواریهای مسیر طولانی از حجاز تا بین الحرمین، عذاب و وجدان ناراحتی های رخ داده را تشدیدکردند. در دورانی که  بنی امیه  سعی داشت مردم را در جهالت و ضلالت نگاه دارد و یزید را امیر المومنین و امام حسین(ع)را از دین خارج شده  ، معرفی کند تا جاییکه از شریح قاضی فتوا گرفت که حسین (ع) از دین جدش خارج شده و قتلش واجب است و حضرت زینب (س) در کوفه با عنوان این که «چه کسی را کشتید؟» با تلنگری به موقع مردم را بیدار کردند ،اشک  مردم  را جاری ساختند تا از شدت ناراحتی انگشت حسرت به دندان بگزند و افکار عمومی را چنان به هیجان در آوردند که آنهایی که نطق را شنیده بودند برای آنها که نشنیده بودند نقل میکردند.

      بلاغت و فصاحت حکیمانه حضرت در مقابل عبیدالله بن زیاد، حربه عبیدالله را جهت دروغ پراکنی و تحقیر اسیران خنثی کرده و با دور کردن هر گونه رجس و ناپاکی از خاندان اهل بیت با استناد به آیه تطهیر، رسوایی و بی آبرویی را برای خاندان ظلم و جور به ارمغان آورد و آنگاه که عبیدالله خواست با مغالطه و جدل و تحریک احساسات حضرت ، ایشان را به زانو در آورد با شور و حرارتی مثال نزدنی فرمودند که :« من از خداوند در مورد برادرم به جز نیکویی و زیبایی ندیدم . او و یارانش افرادی بودند که خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوی جایگاه تعیین شده خود رفتند ؛ اما ، به  زودی ، پروردگار تو و آنها را در دادگاه عدل خود جمع میکند و تو را به محاکمه می کشاند . ای فرزند زیاد ،آن روز برای تو موقعی است که باید برای جواب دادن آماده باشی .چگونه می توانی این گناه عظیم را پاسخ دهی ، ای پسر مرجانه؟» با این بیانات سفیر کربلا ، به زیبایی شآن حسین (ع) و یارانش را شهادت اعلام کرد و شکست و زبونی را از خاندان عترت دور دانست و فرار از عواقب این عمل ننگین را غیر ممکن بیان کرد تا احساس سنگینی بار جنایت ، آرزوی مرگ را برای سفاکان به دنبال داشته باشد.

سیره تبلیغی حضرت زینب علاوه بر خطبه‌ها، واجد مواردی می‌باشد که از حیث روحی و روانی تاثیرگذار و به لحاظ تاریخی گویای حقایق مهمی است، از جمله اینکه ، دستور دادند بر کجاوه‌ها پارچه‌های سیاه بکشند

     خطبه تاریخی حضرت در مجلس یزید هم نشان از حرکت عقلایی و تاکتیک کوبنده ایشان است به گونه ایی که زبان یزید در کام محبوس می گردد و کسانی که در مجلس حضور داشتند از شهامت حضرت حیرت زده شدند .حضرت زینب این خطبه‌ را در شام و در مجلس یزید و در بین کارگزاران حکومتی او ایراد نموده و در این خطبه برخلاف خطبه کوفه که مخاطب آن به طور مستقیم مردم بودند به یزید حمله می‌کند و تصویری از نبرد حق و باطل و رویارویی خاندان نبوت با خاندان اموی ارایه می‌کند در نهایت شکاف بزرگی میان هویت امویان با خاندان نبوت ترسیم می‌کند. در این خطبه آگاهی ‌بخشی حضرت زینب کاملاً فنی و پیچیده و شگفت‌آور است زیرا یزید فردی فاسق، جاهل و ناشایست است که به زور ارعاب، سیادت و رهبری جامعه اسلامی را غصب کرده است پس هویت قانونی امویان را برملا می‌سازند. حضرت زینب با ذکر عباراتی مثل« یا ابن الطلقاء» (ای پسر آزادشده‌ها) هشدار می‌دهد که در واقع پیامبر از خون ابوسفیان در گذشت و او اسلام را پذیرفت و آزادش کرد و اگر این کار را نمی‌کرد، از ابوسفیان و اخلافش هیچ نشانی در تاریخ نبود. با گذشت چهارده قرن از نطق حضرت در مجلس یزید حیرت مورخین از اینکه چگونه یزید فرمان قتل حضرت را صادر نکرده ، پا برجاست و علیرغم اینکه مورخین اهل سنت سکوت یزید و خودداری از قطع نطق ایشان را دلیلی بر پشیمانی یزید از قتل امام حسین میدانند شواهد تاریخی خلاف این امر را نشان داده و تنها حمایت خداوند از حضرت توجیه کننده این امر می باشد . زیرا یزید ، تحت تاثیر دو نیروی متضادخواسته درونی و نفسانی اش و دیگری وجدان سرزنشگرش بوده و به گواهی تاریخ ، شخصیت یزید فاقد عمق انسانی لازم بوده و یزید فردی بوده که دارای بینشی ضعیف و روحیه ایی گستاخ و بی پروا بوده و رفتارهای او پس از قتل حسین (ع) و به اسارت در آوردن خانواده اش متعادل نبوده و مانند کسی رفتار میکرده که عقل و عاطفه اش را از دست داده و در وضعیت سیاهی که خود ایجاد کرده بوده دست و پا میزده است ؛ به گونه ایی که با اسرا به نرمی برخورد میکرده و از روی تملق به پوزش خواهی متوسل شده تا شاید بتواند افکار عمومی را آرام کند . بر اساس گزارش نفس المهموم حتی امام سجاد را به نزد خود خوانده و به ایشان می گوید :اگر میخواهید در شام نزد من بمانید ،اگر نه , می توانید به مدینه باز گردید ؛ اما سفیر کربلا با زکاوت خواستار برگزاری مراسم عزاداری و سو گواری برای امام حسین (ع) می شوند و اینگونه اولین مجلس عزاداری برای شهدا را برقرار کردند .

       رسایی و اصالت خطبه حضرت آنقدر بوده که نقطه عطف جنشهای استمرارگر و دنباله رو انقلاب امام حسین (ع) گشت .رویارویی حضرت با یزید و خطبه غرایشان رویدایی ست که با حروفی از نور در تاریخ بشریت ثبت شد و پادزهری گردیده برای وجدانهایی که با تبلیغات گمراه کننده مسموم شده اند.به گواهی تاریخ بعد ازنطق حضرت ,گروههای مختلف به خونخواهی امام برخاستند و پایه های حکومت اموی چنان متزلزل شدکه بعد از مرگ یزید ، پسرش معاویه از خلافت استعفا داد و گفت من لیاقت خلافت را ندارم . شورش مردم مدینه به سرکردگی افراد حاضر در مجلس یزید هم مدعای دیگری است بر تاثیر گذاری خطبه حضرت .

       در بررسی مقاطع تاریخی مختلف علم حضرت نسبت به توطئه ها و دسیسه ها مشهود بوده و شهامتشان در نمایان ساختن دو چهره حقیقی و دروغین اسلام ستودنی است .سیره تبلیغی حضرت زینب علاوه بر خطبه‌ها، واجد مواردی می‌باشد که از حیث روحی و روانی تاثیرگذار و به لحاظ تاریخی گویای حقایق مهمی است، از جمله اینکه ، دستور دادند بر کجاوه‌ها پارچه‌های سیاه بکشند تا بدینگونه تاثیرات جسمی حرکت تبلیغی خود را وسیع‌تر کنند و در بدو ورود به مدینه هم در مقابل قبر جدشان با ناله  و زاری خبر شهادت حسین (ع) را اعلام کردند و در ادامه در خطابه ایی کوتاه , امام را قربانی جهل مردم و قدرت یافتن فرد فاسدی همچون یزید اعلام کردند. حضرت زینب (س) با رهنمود‌های امام سجاد (ع) به تصویرسازی از عاشورا و وقایع کربلا در خطبه‌های خود پرداختند و با جداسازی دو جبهه حق و باطل و معرفی افرادی که شهید شدند و به اسارت گرفته شدند در مقابل گروه متجاوز، حقیقت را برای مردم روشن میکنند. این اندیشه ، که چرا حسین (ع) را تنها گذاشتیم بعد از هر سخنرانی ، مجلس سوگواری و هم صحبتی با خاندان نبوت در مغز مردم مدینه ریشه دوانید .حضرت ،با تبلیغات ساده اما حساب شده، مدینه را غرق در ماتم و عزاداری نمود و خود چون کوهی استوار پناهگاه و تکیه گاه همگان بود .  در اخبار الزینبیات آمده که حضرت زینب (س)  صریحا مردم را به قیام دعوت میکرده و می فرموده : حکومت یزید باید تاوان عاشورا را بپردازد . نحوه بیان او ، چنان بر اعماق وجود مردم تاثیر گذار بود و قاطبه مردم را نسبت به تباهی و فساد خاندان اموی آگاه می کردکه عمرو بن سعید اشدق والی مدینه هراسان به یزید  اطلاع داد که زینب بر مردم تاثیر گذاشته و امکان  تجدید حماسه آنها در مدینه وجود دارد . از اینرو یزید در پاسخ نامه والی مدینه دستور به تبعید حضرت داد و از ایشان خواستند غیر از حرمین شریفین ، هر مکانی را می خواهند جهت اقامت انتخاب کنند لیکن حضرت به راحتی در برابریزید تسلیم نشد و تنها با اصرار سایر زنان علوی و هاشمی آماده سفر گردید . باز هم با دور اندیشی مصر را برگزیدند ،چون تنی چند از یاران پدرشان در آنجا حکومت کرده بودند و مردمان مصر برای پیامبر و خاندان او احترام قائل بودند . نتیجه بیدار سازی وجدانهای خفته در اثرروشنگری های حضرت این بود که اجتماع عظیمی از مردم برای وداع  ایشان در کنار مسجد النبی گرد هم آمدند و بانوی قهرمان کربلا را بدرقه نمودند .تاریخ در مورد نحوه مسیر پیمایی تا مصر ساکت بوده و تنها در اخبار الزینبیات به نقل از امام صادق (ع) آمده که در یک سال باقیمانده عمرشان دست از مبارزه  نکشیدند و درمنزلشان کلاس درس به پا کرده و از کربلا می گفته اند  .

 

وفات حضرت و مکان دفنشان

         اختلاف روایتهای تاریخی پیرامون سال وفات حضرت و مکان دفنشان را هم می توان نوعی لطف خدا دانست تا در بیش از یک مکان از ایشان یاد شود . بر اساس گزارشهای تاریخی ، برخی مکان دفن ایشان را مدینه ، برخی مصر و برخی شام میدانند . شکوه و عظمتی که هر کدام از این آرامگاهها دارند نشان از تحقق کلام حضرت است که فرموده بودند :

«آینده از آن ما و یاد ماست ، عظمت برای مردانمان ، ماندگاری و سرزندگی برای آثارمان ، شکوه و رفعت برای مرقدهایمان است و ولایت و مودت مردم فقط از آن ماست ».