آنچه در این مقاله می‌خوانید:


مقدّمه

با وجود ضرورت در تشکیل نـهاد‌ حـکومتی در جـوامع بشری، در مورد مسئولان آن حکومت، شرایط و صفات آنان همواره اختلافاتی وجود داشته است.‌ در‌ تاریخ‌ اسلام نـیز بـه‌رغم اجماع فراگیر در جمع رهبری مذهبی و سیاسی در‌ پیامبر‌ (ص)، پس از ارتحال آن حضرت، اختلافات شدیدی در مـورد حـاکم جـدید و صفات او‌ بروز‌ کرد و به تعبیر شهرستانی در ملل و نحل: «بزرگ‌ترین اختلاف در‌ میان‌ امت اسلامی اخـتلاف در امـامت بوده است‌ و در‌ مورد هیچ مسئله‌ای همچون امامت شمشیرها برهنه‌ نگشته‌ و خون‌ریزی صورت نـگرفته است.»[1]

پیـامد ایـن اختلافات گسترده پیدایش اندیشه‌های مختلف در‌ این‌ زمینه بود.

اهل سنّت این‌ عقیده‌ را انتخاب‌ نمودند‌ که‌ خـداوند دربـاره رهبری پس از پیامبر‌ (ص)‌ هیچ دستوری صادر نفرموده است، بلکه این خود مـردم هـستند کـه در‌ تمام‌ عصرها، هرکسی را بخواهند به‌عنوان رهبر جامعه خویش‌ انتخاب‌ می‌کنند[2] و یا هر کس‌ کـه‌ امت را بـه دست گرفت اطاعتش واجب است.

در مقابل این اندیشه، شیعیان‌ با‌ اعتقاد به تعیین امـام از‌ سوی‌ خداوند‌ متعال و ابلاغ‌ آن‌ توسط حضرت رسول (ص)‌، با نگرش ویژه‌ای به حکومت و مسائل سـیاسی پرداخـتند و هیچ‌گاه و در هیچ‌ زمان‌ حکومت را رهاشده تلقّی نکرده‌اند.[3]

بی‌شک،‌ نگرش‌های مختلف‌ برخاسته‌ از‌ شـرایط زمـانی و مکانی‌ متفاوت‌اند که هر یک از ادوار گذشته مـوضوعی بـرای پژوهـش در این زمینه می‌باشند؛ اما‌ عصر‌ امام حـسین (ع) به دلیل تقابل‌ گفتاری‌ و عملی‌ آن‌ حضرت با حکومت‌ وقت،‌ دارای ویژگی خاصی اسـت کـه این پژوهش بر آن است تـا رابـطه امام حـسین (ع) و حـکومت‌ دینی‌ را در پرتو مشروعیت قیام عاشورایی‌اش موردتحقیق‌ و بررسی‌ قرار‌ دهد.

اعتقاد‌ شیعیان در پرتـو سـخنان امامان مـعصوم (ع) بر این بینش استوار است‌ که‌ امامان معصوم همانند پیامبر گرامی اسلام دارای حقّانیت در حکومت‌داری می‌باشند و ایـن حقّانیت را در‌ طول‌ حق حاکمیت الهی و تفویض شده از سوی وحی الهی مـی‌دانند

 

 

تعریف «حکومت» و «مشروعیت»

«حکومت» در اصطلاح، به معنای تسلط بر جامعه و به دسـت‌گیری امـوری است که جنبه عمومی دارند.[4] و با صـرف‌نظر از اختلاف‌های فراوانی که‌ در تـعریف «حـکومت»، به‌ویژه «حکومت دینی»، رخ داده‌اند، به‌صورت کلی می‌توان گفت: در هر جای عالم که دولتی به آموزه‌های دینی خـاصی گـردن نهد و مرجعیت آن را‌ بپذیرد‌ و دغدغه انـطباق بـا تـعالیم آن را داشته باشد، حـکومت دیـنی تشکیل شده است و اگـر مـراد از «دین»، دین اسلام باشد، مراد از «حکومت» حکومت دینی مبتنی بر‌ قرآن‌ و روایات است.[5]

«مشروعیت» از ریـشه «شـرع» است و در زبان فارسی و عربی به مـعنای آنـچه مطابق شـرع بـاشد و شـرع آن‌ را‌ جایز بداند[6].

این واژه در‌ سـیاست،‌ به معنای قانونی بودن و مطابق قانون بودن آمده است و در زبان انگلیسی، معادل حقانیت و بر حـق بـودن، طبق قانون بودن، درستی‌ و حلال‌زادگی انـگاشته شـده است.[7] در‌ اصـطلاح فـلسفه سـیاسی نیز «مشروعیت» بـه مـعنای حق حاکمیت است.

اما پرسش اساسی این است که چه کسی حق حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حـکومت را دارد؟ حـاکم‌ بـاید‌ دارای چه شرایط و ویژگی‌هایی باشد؟ و مردم از چه کـسی یـا کـسانی بـاید پیروی کنند؟[8]

بـه دلیل آن‌که حق حاکمیت و آمریت مستلزم تکلیف و وظیفه مردم به اطاعت‌ و پیروی است،‌ بنابراین، وجود هر یک از آن‌ها مستلزم و جود دیگری است. به‌عبارت‌دیگر: مشروعیت و حکومت رابـطه‌ دوسویه‌ای دارند که از یک‌سو، حق حاکمیت، فرمان و دستور‌ را‌ به‌ حاکم می‌دهد و از سوی دیگر، لزوم فرمان‌برداری از آن فرمان‌ها را بر عهده مردم می‌گذارد. درنتیجه،‌ اگر حق حاکمیت را برای فردی ثابت دانستیم، باید وظـیفه فـرمان‌برداری و تمکین‌ از‌ اوامر‌ وی توسط مردم را نیز ثابت بدانیم.

 

منابع مشروعیت حکومت از دیدگاه امام حسین (ع)

گونه‌های مشروعیت که‌ در نظام‌های متعدد مشاهده می‌شوند، جدای از ملاک‌های ویژه‌ای که دارند، از منابع‌ متفاوت و سرچشمه‌های گوناگونی‌ به‌ وجود مـی‌آیند کـه برخی وحی، پاره‌ای عقلانیت، گروهی سنّت‌ها و عرف رایج را سرمنشأ ایجاد مشروعیت حکومت‌ها می‌دانند.

1. برخی ملاک‌های مشروعیت را در آموزه‌های وحیانی و تعالیم الهی می‌دانند؛‌ چه ایـن‌که بـر اساس شناخت صحیح نسبت بـه انـسان و نیازهایش، حکومت مشروع را برای او ترسیم نموده‌اند تا آنجا که شرایط حاکم، بلکه شخص حاکم را برای تصدّی امر حکومت‌ بیان‌ نموده‌اند[9].

2. برخی دیگر، باورهای سنّتی را کـه در طـول تاریخ یک ملت به‌صورت سنّت‌های مردمی یا اسطوره‌ای شکل گرفته‌اند، منبع شناخت حاکم مشروع و تبیین ملاک‌های تعیین حاکم‌ می‌دانند.‌ در این نوع مشروعیت، حاکم حق حکومت خود را در سابقه نژادی و خانوادگی می‌جوید که انگاره‌های پذیرفته‌شده در بـاورهای برخی جوامع هستند. این نظریه در دوران اخیر‌ اهمیت‌ خود را از دست داده است، اما هنوز برخی جوامع را می‌توان یافت که از این انگاره پیروی می‌نمایند و بر اساس ارزش‌های حاکم بر این باورها، حاکم خـود‌ را‌ مـشروع‌ می‌دانند کـه از آن جمله،‌ می‌توان‌ به‌ امپراتوری ژاپن و ملکه انگلیس اشاره کرد[10].

3. برخی دیگر منشأ مشروعیت بخشی به حاکم و نظام حکومتی را در قـانون‌ و عقلانیت‌ جست‌وجو می‌کنند؛ به این معنا که اعتقاد به‌ قوانین‌ و قـواعد حـاکم بـر جامعه مدنی، خود منبعی برای توجیه قدرت حاکم و نظام حکومتی و لزوم اطاعت از‌ آنان‌ است.‌ در این بینش، مردم بـه ‌ ‌ایـن دلیل به‌حکم حاکمان‌ گردن می‌نهند که بر این باورند که حق اعمال قـدرت به‌صورت عقلایی و از سوی قانون با قرارداد‌ و توافق‌ به آنان واگذار شده است[11].

اکنون جای این پرسش هـست که‌ در‌ اندیشه امام حسین (ع) منبع مشروعیت و ملاک‌های حکومت مشروع چیست؟ امام حـسین (ع) و همه‌ پیروان‌ او‌ یـگانه مـنبع بازخوانی مشروعیت و حق حاکمیت را در آموزه‌های وحیانی و دینی‌ می‌بینند،‌ که حقّانیت قیام و حق حاکمیت امام نه به‌واسطه سنّت‌های حاکم و قرارداد‌ اجتماعی،‌ بلکه‌ به سبب حق امامتی است که در بیان پیامبر گـرامی (ص) مورد تأکید و تأیید‌ قرار گرفته است تا آنجا که حتی امام قیام خود را نیز پیامد‌ فرمان‌ پیامبر‌ (ص) می‌دانند.

ایشان در جواب عبدالله بن جعفر که از امام درخواست کرد از‌ این‌ سفر، کـه سـبب کشته شدن او و مصائب اهل‌بیت (ع) است، صرف‌نظر کند،‌ نوشتند:‌ «انّی‌ رایتُ رؤیا فیها رسولُ اللّهِ و اموتُ فیما بأمرٍ انَا ماضٍ له علّی کان اوبی»؛[12]در رویا پیامبر‌ را مشاهده کردم که مرا فرمانی دادنـد کـه به دنبال اجرای‌ آن‌ هستم،‌ چه به ضرر من باشد یا به نفع من.

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، امام خروج‌ خود‌ را‌ بر خلیفه وقت به امر پیامبر (ص) منتسب مـی‌نماید و خـود را‌ صاحب‌ حق می‌داند. اگر در این مقام توهّم شود که رؤیا دارای حجیّت شرعیه نیست، باید گفت:‌ رؤیای‌ امام معصوم و مصون از خطا، هیچ‌گاه با افراد معمولی مقایسه نمی‌شود‌ و همیشه از غلط و اشـتباه بـه دور‌ است.

در‌ ایـن نگرش، قدرت حاکمیت بر مـردم از‌ سـوی‌ خـداوند تعیین و توزیع می‌شود. حاکمان قدرت حاکمیت خویش را از سوی خداوند‌ دانسته،‌ مالکیت ذاتی را از آن‌ خداوند‌ می‌دانند؛ به‌ این‌ معنا‌ که همه قـدرت‌های جـهان و از‌ آن جمله قدرت حاکمیت در امور سیاسی، از خداوند است. بـنابراین، کـسی بدون‌ اجازه‌ او حق دخالت در هیچ‌یک از‌ این امور را ندارد،‌ مگر‌ از سوی خداوند چنین امری‌ به‌ او تفویض شود که این حـقیقت چـندین بـار در قرآن یادآوری شده است[13].

بر‌ این اساس، آنچه منبع مشروعیت‌بخشی‌ بـه‌ حاکم‌ است، تفویض حق‌ حاکمیت‌ الهی به فردی خاص‌ است.‌ بنابراین، باوجود ادلّه کافی برای واگذاری امر حـکومت بـه فـرد خاصی در زمان‌ مشخص،‌ دیگران حق حاکمیت نداشته و در‌ صورت‌ به دست‌ گـرفتن‌ حـاکمیت،‌ غاصب محسوب می‌شوند و درباره امام حسین (ع) منبع مشروعیت حکومت و حق حاکمیت از ناحیه خداوند و توسط‌ پیـامبر‌ (ص) بـیان شده است.

بنابراین، مراتب‌ ولایت‌ در‌ حکومت دینی در تحقق خارجی آن، شامل‌ مشروعیت‌ و مقبولیت است که مفهوم «مشروعیت» نیز در دو مفهوم «حقّانیت» و «قانونیت» می‌گنجند

 

مبانی مشروعیت حکومت‌ از‌ دیدگاه‌ امام‌ حسین‌ (ع)

اندیشمندان‌ و فلاسفه سیاسی مبانی گـوناگونی در بـاب حـق حاکمیت یک فرد بر جامعه ارائه داده‌اند. البته برخی‌ عواملی‌ چند‌ را در عرض یکدیگر در مشروعیت‌دهی بـه‌ حـاکم‌ بـیان‌ کرده،‌ و برخی‌ دیگر به عواملی ویژه در این زمینه اشاره نموده‌اند. برای نمونه، ژان بدن، فیلسوف فرانسوی، انـتخابات و آراء مـردم، وراثت، قرعه، جنگ و الهام از سوی خداوند را‌ از عوامل مشروعیت دانسته و به دست آوردن حکومت از غـیر ایـن روشـ‌ها را از مصادیق ستمگری دانسته است.[14]

اهل سنّت نیز عواملی را زیربنای مشروعیت حکومت دانسته‌اند که به‌اختصار‌ عبارت‌اند از:

1. نص الهی و پیامبر (ص)؛

2. تعیین فردی از سوی خلیفه، برای خلافت به‌صورت مـستقیم یـا به‌صورت تعیین گروهی که خلیفه را از‌ بین‌ خودشان انتخاب نمایند؛

3. اجماع اهل حل و عقد؛

4. از راه قهر و غلبه[15].

به دلیل آنـکه دیـدگاه‌های بیان شده در این‌ زمینه‌ بسیارند، عمده آن‌ها را در‌ این‌ تقسیم‌بندی می‌توان این‌گونه ارائه کرد:

مـبانی مشروعیت:

الفـ. ذاتـی:

  • مشروعیت حکومت نخبگان

ب. اعطایی:‎

  • از سوی خداوند (الهی)
  • از سوی مردم (مردمی)

ج.‌ کارکردی:‎

  • نظریه عدالت
  • نظریه سعادت و ارزش‌های‌ اخلاقی

الف. مشروعیت ذاتی: در ایـن انـدیشه، چـون حکومت بر دیگران نیازمند مهارت، دانایی و توانایی است، بنابراین، نخبگان یک جـامعه، کـه داناترین افراد برای اداره جامعه هستند، دارای حق حاکمیت‌ ذاتی‌ بر جامعه هستند، بر این اساس، افلاطون حـکومت را حـق فیلسوفان که نخبگان جامعه در آن عصر بودند، می‌دانست[16].

ب. مشروعیت اعطایی: در این تفکر، حـاکمان دارای حـق حاکمیت ذاتی‌ نیستند‌ و این‌ حق باید از سـوی کـسانی کـه صلاحیت اعطای آن را دارند به آنان تفویض شـود و ایـن‌ دارای دو بخش عمده اعطای از سوی خدا و مردم است.

1. مشروعیت‌ الهی: در این فرض، تنها حکومت‌هایی مـشروع خـواهند بود که حق حاکمیتشان مـنسوب بـه خداوند بـوده بـاشد‌ و ‌‌ایـن‌ حق به‌گونه‌ای عام یا خـاص از سـوی او به کسی واگذار شده‌ باشد.‌ در‌ این مقام، اگر فردی مورد تأیید مـردم قـرار گیرد، ولی حکومت وی الهی نباشد، حاکمی‌ غـیرمشروع است و حکومت وی دارای حقّانیت نیست[17].

2. مـشروعیت مـردمی: مبنای مشروعیت‌ در این نظریه، خـواست‌ و اراده مـردم است. در این نگرش، حکومتی نامشروع است که برخلاف رأی و نظر مردم حاکمیت خـویش را بـر آنان تحمیل نماید. دیدگاه‌هایی هـمچون «قـرارداد اجتماعی»،[18] «اراده عمومی»[19] و «رضایت«[20]، باوجود اندک اخـتلافشان، بـر این نکته توافق دارنـد کـه مبنای حقانیت حکومت فرد یا گروه خواست و اراده عموم مردم است.

ج. مشروعیت کارکردی: همان‌گونه کـه از ایـن عنوان برمی‌آید،‌ مشروعیت‌ در این اندیشه نـه مـبتنی بر شـایستگی‌های فـرد اسـت و نه مبتنی بر حـق حاکمیت از جانب کسی یا کسانی، بلکه اگرچه حاکم به‌صورت زور و غلبه، متصدی امر‌ حکومت‌ شـود، ولی هـمین اندازه که در فرایند حکومت درصدد بـاشد جـامعه را به‌سوی کـمالات آرمانی هدایت کـند، حائز مشروعیت خواهد بود. البته این مشروعیت پسینی است و دارای‌ دو‌ بخش عمده است:

1. نظریه «عدالت»: در این تلقّی، اگـر حـکومتی بـرای عدالت تلاش کند، مشروع است و در حقیقت، ایـن عـدالت اسـت کـه سـرچشمه الزام سـیاسی از سوی‌ حاکمان‌ و اطاعت از سوی مردمان است.

2. نظریه‌ «سعادت و ارزش‌های اخلاقی»: در این رویکرد، حکومتی مشروع است که درصدد برقراری ارزش‌های اخلاقی و سعادت برای افراد جامعه‌ باشد.‌ در‌ غیر این صـورت، حکومت دارای مشروعیت نیست[21].

این تلقّی مورد ارج‌گذاری عقل نیز‌ قرار‌ گرفته‌ است که کسی می‌تواند هدایت امور جامعه را بر عهده داشته باشد که از شایستگی‌های این مهم ‌‌برخوردار‌ باشد

 

امام حسین‌ (ع)‌ و مشروعیت ذاتی

با صرف‌نظر از دیگر مشروعیت‌ها، اگر چنین مشروعیتی را برای حکومت لحاظ کنیم، می‌توان از‌ سخنان‌ امام‌ حسین (ع) نسبت به ویژگی‌های خویش و نیز سخنان امامان‌ دیـگر دربـاره ایشان، مشروعیت ذاتی حضرتش را که ریشه در اوصاف کمالی آن امام همام دارد، برداشت نماییم.‌ امام‌ حسن‌ (ع) درباره اوصاف برادر بزرگوارشان می‌فرمایند: «الحسینُ اعلمنا علما و اثقلن حلما‌ و اقربنا من رسول‌اللّه (ص) رحـما، کـان فقیها قبل ان یخلق و قرأ الوحی قبل ان‌ ینطق[22]

مشروعیت‌ ذاتی نخبگان، شخص حاکم باید لایق‌ترین و سزاوارترین فرد برای امر حکومت‌ باشد.‌ در‌ این سخن، امـام حـسن (ع) برادرشان را داناترین دانایان زمـان و بـردبارترین آن‌ها می‌داند.‌ این‌ خود‌ به‌تنهایی سندی بر صلاحیت مطلق حسین بن علی (ع) در امر حکومت نسبت‌ به‌ افراد دیگر جامعه است.

امام حسین (ع) نـیز درجایی خویشتن را نسبت‌ بـه‌ امـر‌ حکومت، صاحب حق می‌داند و حقّانیت خود را نسبت به یزید این‌گونه تبیین می‌فرماید:‌ «ابی‌ علیٌّ خیرٌ من ابیه... جدّی رسول‌الله (ص) خیرٌ من جدّهِ و انا خیرٌ‌ منه‌ و احق بهذا الامر»[23]

این گـفتار، امـام (ع) پیامبر (ص) را بهتر از ابی‌سفیان، امیرالمؤمنین (ع)‌ را‌ برتر از معاویه و خویش را برتر از یزید معرفی می‌کند و همین‌ برتری‌ و شایستگی را نیز ملاک حقّانیت خود برای حکومت بیان می‌دارد.

 

امام حسین (ع) و مشروعیت‌ اعطایی

اعتقاد‌ شیعیان در پرتـو سـخنان امامان مـعصوم (ع) بر این بینش استوار است‌ که‌ امامان معصوم همانند پیامبر گرامی اسلام دارای حقّانیت در حکومت‌داری می‌باشند و ایـن حقّانیت را در‌ طول‌ حق حاکمیت الهی و تفویض شده از سوی وحی الهی مـی‌دانند؛ چـنان‌که‌ روایـات‌ متواتر در ذیل آیه شریفه «اطیعوا اللّه‌ و اطیعوا‌ الرسول و اولی الامر منکم...» (نساء: 59)،‌ بر‌ این امر دلالت می‌کنند و در تفسیر المـیزان ‌ ‌در ذیـل این آیه چنین‌ آمده‌ است: «در تفسیر برهان از‌ ابن‌بابویه و وی‌ نیز‌ به سـند خـود از جـابربن عبدالله‌ انصاری‌ نقل کرده است: «وقتی خداوند این آیه شریفه را بر پیامبر نازل‌ فرمود،‌ بـه آن حضرت گفتم: «یا رسول‌الله،‌ خدا و رسولش را‌ شناختیم،‌ اما «اولی‌الامر» کیست که خداوند‌ اطـاعت‌ از او را نیز دوشادوش اطاعت خـدا و رسـول قرار داده است؟» حضرت‌ فرمود:‌ «ای جابر، آنان جانشینان من‌ و امامان‌ مسلمانان بعد هستند؛‌ اولشان‌ علی بن ابی‌طالب و سپس‌ حسن و بعد حسین و... که حضرت نام تک‌تک امامان را بردند.»[24]

بر‌ اساس‌ این روایات و بـسیاری از روایات‌ دیگر‌ که از‌ پیامبر‌ (ص)‌ به ما رسیده‌اند، اطاعت‌ پیامبر در طول اطاعت خداوند و اطاعت اهل‌بیت نیز در طول اطاعت از پیامبر (ص)‌ واجب‌ شده است؛ بنابراین، امام حسین (ع)‌ دارای‌ حق‌ حکومت‌ اسـت‌ و ایـن حقّانیت‌ دارای‌ مشروعیت پیشینی است.

بنابراین، اگرچه مردم به آن‌ها روی نیاورند و نسبت به اوامر آنان تمکین‌ نکنند،‌ ولایت‌ و حق حاکمیت آنان بر اساس مشروعیت‌ الهی‌ و اعطایی‌ ثابت‌ است.‌ درنتیجه، اقبال و مـوافقت عـمومی مردم در نظام سیاسی اسلام زمینه‌ساز اعمال حق حاکمیت حاکم مشروع (امام) است؛ زیرا اگر حاکم مشروعی همچون پیامبر (ص) موردپذیرش و تمکین از سوی مردم قرار نگیرد، مجبور است از مـکّه فـرار کند و به غار پناه ببرد؛ اما همین پیامبر وقتی موردحمایت مردم مدینه قرار می‌گیرد، قادر‌ می‌شود‌ مکّه‌ای را که زمانی به‌اجبار آن را ترک کرده بود، فتح کند. ولی پیامبر اکـرم در هـر دو زمـان مشروعیت حکومت داشتند، اما تـنها پس از هـجرت، ایـن‌ حق‌ حاکمیت جلوه عملی پیدا کرد.

امام حسین (ع) نیز دارای مشروعیت الهی بودند که در لسان وحی و زبان پیامبر (ص) آمده است.‌ امـام‌ حـسین (ع) درباره امامت و حق‌ حکومت امام حسین (ع) چـنین مـی‌فرماید: «اما علمتَ انَّ الحسین بن علی (ع) بعد وفاهِ نفسی و مفارقه روحی جسمی امام من بعدی و عندالله‌ ـ عزّوجلّ ـ اسـمه‌ فـی‌ الکتاب[25] ایـن روایت گران‌سنگ نیز شاهدی است که امامت و ولایت امام حـسین (ع) و حقّانیت ایشان در حکومت، در کتاب الهی ثابت است. اکنون جای بیان این نکته است‌ که‌ اگر مردمی سـر در گـروی اطـاعت وی نهادند و بر حمایت از وی بیعت کردند و نامه‌های فراوان دال بر اعلام وفاداری فـرستادند و به‌عبارت‌دیگر، زمینه اعمال حاکمیت‌ ایشان‌ را فراهم‌ نمودند، آیا وظیفه امام جز قیام و تلاش در این زمـینه است؟

 

امام حـسین (ع) و مشروعیت کارکردی

گرچه باوجود مشروعیت اعطایی خداوند به امام حسین (ع)، کـه‌ نـشانگر‌ مـشروعیت ذاتی ایشان نیز هست، نیازی به اثبات مشروعیت‌های دیگری نیست، ولی اگر بخواهیم با دیـدگاه مـشروعیت ‌‌کـارکردی‌ هم به قیام امام حسین (ع) بنگریم، آن را مشروع خواهیم یافت؛ زیرا‌ خود‌ حضرت‌ در بـسیاری از مـوارد، اساس قیامش را برقراری قسط و عدل تبیین و اعلام می‌کند؛‌ چنان‌که در نامه‌ای که به اهـل کـوفه نـگاشتند، خود را صاحب حق دانستند‌ و در ذیل نامه،‌ امام‌ را کسی معرفی کردند که اقامه قسط و عـدل در سـرلوحه کارهایش قرار داشته باشد: «فلعمری ما الامام الاّ... القائم بالقسط[26]

و در جای دیگر، حاکمان را به دلیـل ظـلم و جـور بر مردم، غیر صالح برای تصدّی منصب خلافت معرفی نمودند: «سمعتُ رسول اللّه: من رأی سـلطانا جـائرا... یعملُ فی عباده بالاثم و العدوانِ فلم یغیّر علیه کان حقّا علی اللهـ‌ انـ‌ یـدخلَ مدخله»؛ [27]  «و نحن اولی بولایهِ هذا الامر علیکم من هؤلاءِ المدعین ما لیس لهم و السائرین فیکم بالجور و العدوان[28] و در مـوارد دیـگر نـیز حضرت ملاک قیام خویش‌ را‌ احیای ارزش‌های فراموش‌شده، رواج سیره پیامبراکرم (ص)، از بـین بـردن بدعت‌ها و امربه‌معروف و نهی از منکر اعلان می‌نماید: «انَا لم اخرُج اشرا و لا‌ بطرا‌ و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خـرجتُ لطـلبِ الاصلاحِ فی امّهِ جدّی، ارید ان آمُرَ بالمعروفِ و انهی عن المنکر و اسیرَ بـسیرهِ جـدّی و ابی[29]

از‌ سوی‌ دیگر،‌ ایشان حاکمان موجود را به‌ سـبب‌ رواج فـساد و اطاعت شیطان، نامشروع و خود را در مقابل این افـراد دارای مـشروعیت می‌داند: «الا و انّ هؤلاءِ قد لزموا‌ طاعهَ‌ الشیطانِ‌ و ترکوا طاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عـطلّوا‌ الحـدودَ و استأثروا بالفی‌ء و احلّوا حرام اللّه و حـرّموا حـلال‌اللّه و انا احـقُّ مـن غیری[30]

امام حسین (ع) بـه جایگاه مردم در تحقق آن حق‌ الهـی‌ و مـشروع خـویش توجه نموده‌اند و مـردم را به‌عنوان رکن دوم و مهم تـحقق حـاکمیت فعلی به این امر مهم فرامی‌خوانند،‌ و از آنان می‌خواهند تا در‌ این‌ وظیفه خویش کـوتاهی نکنند

 

امام حـسین (ع) و مراتب‌ ولایت‌ حکومتی

اگر امور اسـاسی فـراگیر بخواهند در جامعه به اجرا‌ درآیند، نیازمند سه مرحله اصلی هستند؛ مثلاً، اگـر فـردی بخواهد حایز عنوان «پزشک» شود و در جـامعه به‌ درمان‌ افراد‌ بـپردازد، بـاید سه مرحله عمده را بپیماید کـه از آنـ‌ها به‌ مرحله‌ «حقّانیت»، «قانونیت» و «مقبولیت» تعبیر می‌شود. در مرحله «حقّانیت»، شخص باید با فراگرفتن راز و رمز‌ این‌ حرفه و کاردانی در آن ، شـایستگی درمـان افراد را بیاید و خـود‌ را‌ از‌ عـموم افراد جامعه در این دانـش مـتمایز سازد. پس‌ازاین مرحله، زمانی می‌تواند‌ به‌صورت‌ رسمی به طبابت بپردازد که از سوی نـهادی کـه متصدی بهداشت جامعه است، جواز‌ طـبابت‌ اخـذ نماید تـا بـه مـرحله «قانونیت» برسد و در مرحله سـوم و پس‌ از‌ احراز‌ صلاحیت و دریافت مجوّز طبابت، اگر هیچ‌کسی به این پزشک مراجعه ننماید و طـلب‌ درمـان نکند، اگرچه این شخص پزشکی شـایسته و قـانونی اسـت، امـا نـخواهد توانست‌ قانونیت‌ و حـقانیت خـویش را در جامعه اعمال کند؛ چون دارای «مقبولیت» نخواهد بود.

همانند این تصویر،‌ از‌ سوی برخی نویسندگان درباره ولایت صورت گـرفته است:

1. ولایـت در مـرحله‌ استعداد‌ و صلاحیت (به مفهوم آن‌که شخص حـاکم دارای صـلاحیت‌های لازم ولایـت و حـکومت باشد)؛

2. ولایـت‌ در‌ مـرحله‌ جعل و اعتبار (به مفهوم آن‌که منصب و مقام ولایت از ناحیه‌ کسی‌ که ولایت را داراست برای حاکم واجد صلاحیت اعتبار شود)؛

3. ولایت در مرتبه سلطه و فعلیت‌ (به مفهوم آن‌که قدرت و امـکانات به‌صورت بالفعل از سوی مردم‌ به‌ حاکم واجد صلاحیت واگذار گردد.)[31]

بنابراین، مراتب‌ ولایت‌ در‌ حکومت دینی در تحقق خارجی آن، شامل‌ مشروعیت‌ و مقبولیت است که مفهوم «مشروعیت» نیز در دو مفهوم «حقّانیت» و «قانونیت» می‌گنجند.[32]

بـا تـوجه به جستاره‌های گذشته،‌ امام‌ حسین (ع)‌ در‌ تبیین‌ مشروعیت و حقّانیت خویش، همانند دیگر‌ امامان‌ (ع) دارای دو ملاک عمده حقّانیت و قانونیت بودند. این را هم‌ باید‌ توجه داشت که مقبولیت از ارکان‌ مشروعیت مـحسوب نمی‌شود.

 

امام حـسین‌ (ع)‌ و ملاک‌های حقّانیت

امام ملاک‌های‌ متعدد‌ و متفاوتی را در این زمینه بیان می‌دارند که آن‌ها را می‌توان به‌ سه‌ بخش عمده تقسیم کرد:

الف. قرابت‌ و نزدیکی‌ با پیامبر (ص)‌

به‌وفور در سخنان‌ حضرت‌ ابی‌عبدالله (ع) مـواردی یافت می‌شوند که حقّانیت خویش را به‌صرف قرابت به پیامبر‌ مستند‌ می‌نمایند: «نحنُ اهلُ بیتِ محمدٍ اولی‌ بولایهِ‌ هذاالامر علیکم‌ من‌ هؤلاءِ‌ المدعین»؛[33] ما اهـل‌بیت هـستیم‌ که به حکومت بـر شـما از اینان که مدعی آن هستند، مقدّم هستیم.

و در‌ جای‌ دیگری می‌فرماید: «کُنّا اهلَه و اولیائَه‌ و اوَصیائَه‌ ورثتهُ‌ و احَقَّ النّاسِ بمقامهِ‌ فی‌ الناس.»[34]

و باز می‌فرماید: «انا احقُّ بهذا الامر لقرابتی من رسول اللّهِ»[35]

و در مقام درخواست‌ از‌ خداوند‌ مـتعال عـرضه می‌دارد: «الّلهمَّ انّا عترهُ نبیّک‌ محمدٍّ‌ (ص)‌ ...‌ فخُذ‌ لنا‌ بحقّنا»؛[36] خداوندا، ما عترت پیامبر تو محمّد هستیم... پس حقّ ما را بگیر.

البته تقریر این نمونه از حقّانیت در سخن امام حسین (ع) به این مـعنا‌ نـیست که حـقّانیت حضرت منحصر در قرابت و نزدیکی با پیامبر (ص) است، بلکه این نکته‌ها در مقابل کسانی مانند لشکر حرّ و بـزرگان و اشراف بصره گفته شده تا‌ آنان‌ به خود آیند، اگرچه خـودشان بـه ایـن ملاک‌ها واقف بودند و آن را باور داشتند.

ب. ملاک شایستگی و فضایل

امام حسین (ع) در مواردی نیز به ملاک شایستگی و اوصاف‌ کمالی خـود ‌ ‌اشـاره نموده، آن‌ها را ملاک حقّانیت خویش بیان داشته است، «انا خیرٌ منه و احقُّ بـهذا الامر»؛[37] مـن بـهتر از اویم‌ و به این امر (حکومت) سزاوارترم.

و یا فرمودند: «انَا... معدنُ الرسالهِ و مختلف الملائکهِ، بنا فتح و بـنا ختم و یزیدُ رجلٌ فاسقٌ شاربُ الخمر قاتل النفس المحترقه معلنٌ للفسق‌ ننظر‌ و تـنظرون ایُّنا احقُّ‌ بالخلافه»؛[38] ما مـخزن رسـالت و جایگاه رفت‌وآمد فرشتگان هستیم، به ما آغاز و به ما ختم می‌شود و حال آن‌که یزید مردی است فاسق، شراب‌خوار و کشنده نفس محترم‌ و آشکارکننده فسق؛ می‌بینیم و می‌بینید که کدام‌یک از ما به خـلافت و حکومت سزاوارتریم.

پیامبر گرامی اسلام نیز در روایتی به شایستگی امام حسین (ع) برای امامت و رهبری امّت‌ اشاره‌ فرموده، دلیل‌ آن را شایستگی و بهترین خلق بودن ایشان معرفی می‌کند: «خیرُ الخلقِ بعد اخیه و هو امـام‌ المـسلمین و حجهٌ علی خلقه[39]

این تلقّی مورد ارج‌گذاری عقل نیز‌ قرار‌ گرفته‌ است که کسی می‌تواند هدایت امور جامعه را بر عهده داشته باشد که از شایستگی‌های این مهم ‌‌برخوردار‌ باشد؛ چنان‌که حضرت شـایستگی‌های خـود را از یک‌سو و عدم لیاقت یزید‌ را‌ از‌ سوی دیگر، دلیل بر حقّانیت خویش معرفی می‌کنند. نکته دلپذیر این‌گونه سخنان این است که‌ امام (ع) این‌گونه ملاک‌ها را تبیین می‌کنند و حق قضاوت را نـیز بـه‌ دیگران وا‌می‌گذارند و از‌ باب استفهام انکاری، تصدیق این گزاره‌ها را بدیهی تلقّی می‌نمایند.

حاکمان جور، پس از ماجرای کربلا سعی داشتند تا این قـیام را خـروج علیه خلیفه وقت قلمداد نمایند‌ و بدین‌وسیله، راه را بر هر قیام دیگری مسدود کنند

 

ملاک قانونیت‌ حق‌ حکومت امام حسین (ع)

ملاک‌ قانونیت‌ یکی از‌ عـمده‌ترین‌ ارکـان‌ مشروعیت به‌حساب می‌آید؛‌ به ایـن مـعنا کـه مـنصب حـکومت باید از سوی کـسی کـه صلاحیت اعطا داشته باشد،‌ به‌ فردی تفویض گردد؛ همان‌گونه که پیامبر‌ (ص)‌ در‌ غدیر‌ خم،‌ امیرالمؤمنین عـلی (ع)‌ را‌ از جـانب خداوند به ولایت امر مردم منصوب فـرمود. صدالبته ایـن مـرحله نـیازمند تمکین عملی‌ مردم‌ نیست،‌ بلکه به‌صرف نصب، قانونیت ولایت تحقق‌ می‌یابد؛‌ همان‌گونه‌ که‌ ولایت‌ پدر‌ بر اموال طفل از جانب خداوند تفویض می‌شود، هرچند دیگران از اعمال چنین ولایـتی جلوگیری نمایند.

امام حسین (ع) و سایر امامان بعد از ایشان نیز از‌ چنین حقانیتی در حکومت برخوردارند و از سوی خداوند برای حکومت بر مردم تعیین شده‌اند؛ چنان‌که پیش‌تر ذیل آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامـر مـنکم» بیان‌ شد.

در خصوص امامت امام حسین (ع) به برخی روایات دیگر نیز اشاره می‌کنیم:

پیامبر گرامی اسلام (ص) درباره امام حسین (ع) می‌فرماید: «فامّا الحسین فانّه مِنّی و هو خیرُ‌ الخلقِ‌ بـعد اخـیه و هو امامُ المسلمین و هو حجه‌اللهِ علی خلقهِ، امرُه امری و طاعتُه طاعتی، فمَن تبِعه فانّه منّی و من عصاه‌ فلیس‌ منّی[40]

این روایت به‌روشنی‌ بـر‌ تعیین امام حسین (ع) از سوی پیـامبر گـرامی به امامت بر خلق و حکومت بر آن‌ها دلالت می‌نماید.

امام حسین (ع)، خود، نیز‌ آن‌گاه‌ که معاویه ایشان را‌ به‌ خطبه خواندن بر منبر فراخواند، درباره انتصاب خـویش برای جایگاه امامت فـرمود: «نـحنُ حزب‌الله الغالبون و عترهُ نبّیهِ الاقربون و احدُ الثقلینَ اللّذینَ جعلَنا رسولُ الله (ص) ثانَی کتابِ‌ الله‌ فیه تفصیلَ کلِّ شی‌ءٍ فاطیعونا فانَّ طاعتنا مفروضهٌ اذ کانت بطاعهِ اللّهِ و رسوله مقرونهٌ، قال اللّهُ تـعالی: «اطـیعوا اللّهَ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم[41]

وایت دیگری که‌ در‌ اینجا مورد‌ استناد قرار می‌گیرد، حدیث مشهور نبوی است که می‌فرماید: «الحسنُ و الحسینُ امامان قاما او قعدا»[42]. به این‌ معنا که این دو بزرگوار، چه اقدام به جـنگ نـمایند و چه‌ اقـدام‌ به صلح، امام مسلمانان هستند و اطاعتشان لازم است.

در روایت دیگری ، که در مباحث پیشین ‌‌نیز‌ به آن اشاره شد ، امام (ع) در پاسخ به عبدالله بن جعفر،‌ همسر‌ حضرت‌ زینب، اساس قیام و خـروج خـویش را مـستند به‌فرمان رسول خدا می‌سازد و می‌فرماید:‌ «انّی رأیتُ رؤیا فیها رسول اللّه و اُمرتُ فیها بامرٍ انا ماضٍ له ‌عـلیّ کان اوبی»؛[43] من‌ پیامبر‌ را در خواب دیدم و در آن رؤیا به امری فرمان داده شدم که بدان اقـدام مـی‌کنم،  بـه زیانم باشد یا به سودم.

از مجموع آنچه از روایات ذکر شد،‌ این‌گونه استفاده می‌شود که امام حـسین (ع) علاوه بر حقّانیت و شایستگی بر این مقام، از جانب خداوند نیز نصب شـده‌اند و امامت ایشان جنبه قـانونیت نـیز پیدا کرده است.

 

امام حسین‌ (ع)‌ و دعوت و بیعت کوفیان

پس از رسیدن به این دستاورد که امامان و از آن جمله امام حسین (ع) دارای مقام عصمت و حایز شایستگی و صلاحیت درزمینهٔ‌ حکومت‌ بوده‌اند (و درنتیجه حقّانیت آنان ثابت شد) و نیز انـتصاب ایشان به ولایت حکومتی از جانب خدا بوده است (حایز ملاک قانونیت بوده‌اند) و درمجموع، مشروعیت‌ حاکمیت‌ آن‌ها ثابت گردید؛ نوبت به بررسی نقش مردم در تحقق حاکمیت آن‌ها می‌رسد.

به‌عنوان مقدمه، بـاید گـفت: تحقق یک نظام مستلزم وجود دو رکن اساسی است که عبارت‌اند‌ از:‌ حاکم‌ و مردم؛ به‌عبارت‌دیگر،‌ اوامر‌ حاکم‌ و امتثال مردم؛ بنابراین، اگر به هر علتی یکی از این دو رکن ایجاد نشود، هـیچ نـظام حکومتی شکل نخواهد گرفت؛‌ مثلاً،‌ اگر‌ مردم بر این نکته توافق کنند که اوامر‌ حکومت‌ را گردن ننهند، درنتیجه جز نامی برای حکومت باقی نخواهد ماند. این در حالی است کـه هـر حکومتی‌ برای‌ اعمال‌ حاکمیت خویش و تحقق آن نیازمند اقبال و پذیرش مردم‌ است؛ چه این‌که هرچند متصدّیان حکومت از برترین و سزاوارترین افراد در حکومت‌داری باشند، اما تا وقتی مردم‌ آن‌ها‌ را‌ نپذیرند، هرگز حـکومتی تـأسیس نـمی‌شود و تحقق خارجی نمی‌یابد؛ بنابراین، اگـرچه‌ مـشروعیت‌ حـکومت در بینش اسلامی و حسینی، زاییده مقبولیت مردمی نیست، اما اعمال حاکمیت آن که قبلاً‌ مشروعیت‌ یافته‌ است، پیامد اقبال و پذیرش مردم است.

امـام حـسین (ع) نیز به‌رغم‌ آگاهی‌ از پیامد قیام عاشورا و بـا تـوجه به این‌که خود را مشروع و حق‌دار‌ حاکمیت‌ می‌دانستند،‌ چون خود را با نامه‌های فراوان و اعلان بیعت‌های متعدد از سوی مردم مواجه،‌ و زمـینه اعـمال حـاکمیت را به‌صورت ظاهر فراهم می‌دیدند، درصدد برآمدند، به مدد‌ اقـبال‌ مردمی‌ و وجود یاوران متعدد، در سایه تشکیل حکومت به احیای ارزش‌های فراموش‌شده بپردازند،‌ و جامعه اسلامی را به‌سوی رشـد و صـلاح هـدایت نمایند و یا دست‌کم،‌ تصویر‌ درستی‌ ازآنچه باید در مقابل ظلم صورت پذیـرد، ارائه نمایند.

همه این سخنان‌ گرانقدر‌ به‌روشنی درصدد تبیین جایگاه امام‌ حسین‌ (ع)‌ و مشروعیت حکومت و قیام ایشان هستند کـه درعین‌حال، پاسخ به شبهاتی هستند که از سوی دشمنان در این‌ زمینه‌ طرح‌ گردیده است

 

جایگاه مـردم از دیدگاه امام حسین‌ (ع)‌

امام حسین (ع) در سخنی جامع، در نامه‌ای به بزرگان بصره‌ به‌ سه‌ نـکته «حـقّانیت و شـایستگی‌های خویش»، «قانونیت» و «جایگاه مردم در تحقق حق حاکمیت» اشاره می‌فرمایند:‌ «خداوند‌ محمّد‌ (ص) را پیـامبر بـر خلقش برگزید... و ما اهل، دوستداران، جانشینان و وارثان‌ او هستیم... می‌دانیم که ما از کسانی که ایـن امـر را بـر عهده گرفته‌اند، به این‌ حقی‌ که مستحق آنیم، سزاوارتریم... و اگر شما سخن مرا بـشنوید و فـرمان‌ مرا‌ اطاعت کنید، به راه رشد و تکامل‌ هدایتتان‌ می‌کنم.»[44]

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، امام جـایگاه مـردم‌ را‌ در تـحقق خارجی حق حاکمیت خویش متذکر می‌شوند که اگر آنان امام را‌ در‌ تحقق و گرفتن آنچه حـق‌ اوسـت‌ یاری ننمایند،‌ این‌ امر‌ تحقق نمی‌یابد و آن ولایت به‌ مرحله‌ فعلیت نمی‌رسد؛ و این نـکته در سـخن امـیرالمؤمنین (ع) نیز جلوه نموده‌ است:‌ «لا رأیَ لمن لا یطاع»؛[45] آن‌ را که فرمان نبرند،‌ سررشته‌ کار از دستش بـیرون می‌رود.

و بـاز امام (ع) در نامه دیگری که برای مردم کوفه نوشتند، پس از‌ حمد‌ و ثنای الهـی، بـه جـایگاه‌ مردم‌ در‌ تحقق فعلی حکومت‌ اشاره‌ کردند و فرمودند: «امّا‌ بعدَ،‌ فانّ کتابَ مسلم بن عقیل جـائَنی یـخبرنی بـحس رأیکم و اجتماعِ مُلئکم علی نصرنا‌ و الطلب بحقّنا فسألت الله ان یُحسن‌ لنا‌ الصنع... فـانّی‌ قـادمٌ‌ علیکم‌ فی ایامی هذه ان‌ شاءاللّه»؛[46] اما بعد، نامه مسلم بن عقیل به دست من رسید و بـه مـن خبر‌ داد‌ که نظر و دیدگاه شما و اجتماع‌ شما‌ در‌ یاری‌ و طلب حق‌ ما‌ تـحقق یـافته است. پس خداوند را می‌خوانم که در کارمان نیک بـخواهد... پس در هـمین ایـام‌ به‌سوی‌ شما می‌آیم. ان‌شاءالله.

در این فرایند، امـام‌ هـمانند‌ پدر‌ بزرگوارشان‌ عمل‌ نمودند‌ که هنگام پذیرش خلافت، اساس قبول این مسند را به تـمام شـدن حجت برایشان به سبب وجـود یـاران در تشکیل حـکومت دیـنی صـالح، مستند نمودند: «ولولا حضورُ‌ الحاضر و بلوغُ الحـجهِ بـوجود الناصر... لألقیتُ حبلها علی غاربها[47]

به تعبیر برخی، «انّ التکلیف الشرعی یحتُم عـلیه الخـروج الی العراق بوجود الناصر»؛[48] تکلیف شرعی بر امـام الزام نمود که‌ به‌ سـبب وجـود یارانی به‌سوی عراق خـارج شود.

ایـن سخنان بر این نکته تأکید می‌ورزند که امامان، به‌ویژه امام حسین (ع) بـه جایگاه مردم در تحقق آن حق‌ الهـی‌ و مـشروع خـویش توجه نموده‌اند و مـردم را به‌عنوان رکن دوم و مهم تـحقق حـاکمیت فعلی به این امر مهم فرامی‌خوانند،‌ و از آنان می‌خواهند تا در‌ این‌ وظیفه خویش کـوتاهی نکنند.

امـام (ع) در خطبه‌ای که برای سپاه حـرّ ایـراد نمودند، ضـمن یادآوری حـقّانیت خود و گوشزد نمودن قـرابتشان با پیامبر‌ (ص)‌ خود را سزاوار این‌ مقام‌ معرفی کردند و آن را حق مسلّم خویش خواندند: و نیز بـر نـقش مردم در تحقق عملی حکومت و ولایت تـأکید فـرمودند: «مـن بـدین دلیـل به‌سوی شـما آمـدم که‌ خواستار‌ حاکمیت من که در این باب صاحب حق هستم، هستید، ولی اگر بیعت خویش را در تمکین از اوامـرم شـکستید و حـاضر به یاری من نیستید، من دیگر از حـرکت‌ به‌سوی شـما‌ صـرف‌نظر مـی‌کنم و( به خاطر از بین رفتن مقدّمات) برمی‌گردم.»[49]

و نیز در خطبه‌ای دیگر برای سپاهیان‌ حرّ می‌فرمایند: «انّی لم آتکم حتّی اتتنی کتبکم و قدّمتُ علی‌ رُسُلکم‌» «ان‌ اُقدّم علینا فانّه لیس لنا امـامٌ، لعلَّ اللّهَ یجمعنا بکَ علی الهدی»، فان کنتم علی ذلکَ فقد ‌‌جئتُکم،‌ فان تعطونی ما اطمئنُّ الیه من عهودکم و مواثیقکم ان اُقدّم مصرکم و ان‌ لم‌ تفعلوا او کنتم بمقدمی کارهین انصرفت الی المـکان الّذی جـئتُ منه الیکم[50]

بنابراین، باید گفت:‌ نه بیعت اولیه کوفیان سبب مشروعیت بخشی به حکومت امام و قیام وی‌ گشت و نه نقض‌ بیعت‌ آنان مشروعیت ایشان را سلب نمود، بلکه اگر بیعت کـوفیان اسـتوار می‌ماند، تنها زمینه‌ساز اعمال حاکمیت دینی و مشروع توسط امام حسین (ع) می‌شد، اما با نقض بیعت و عدم تمکین‌ مردم، تحقق خارجی حاکمیت آن حـضرت بـا اشکال مواجه گردید.

بنابراین، اگر تـمام مـردم با یزید بیعت کنند، به‌گونه‌ای که مقبولیت فراگیر پیدا نماید، به سبب وجود نداشتن حقّانیت و قانونیت‌ در او، مشروعیت‌بخشی صورت نخواهد پذیرفت. علاوه بر آن ، خـلافت و حکومت آل ابی‌سفیان برخلاف نـصّ پیـامبر است که فرمودند: «انّ الخلافهَ محرَّمهٌ علی آل ابی‌سفیان»؛ همانا خلافت بر آل‌ ابی‌سفیان‌ حرام است.

 

مشروعیت‌بخشی به قیام امام حسین (ع)

به دلیل آن‌که حاکمان جور، پس از ماجرای کربلا سعی داشتند تا این قـیام را خـروج علیه خلیفه وقت قلمداد نمایند‌ و بدین‌وسیله، راه را بر هر قیام دیگری مسدود کنند، امامان‌ معصوم‌ (ع)‌ و پیـامبر (ص) زمینه‌ساز پاسـخ‌گویی‌ به‌ این‌ توطئه شدند و درصدد مشروعیت‌بخشی پیشینی (قبل از قیام) و پسینی (پس از قیام) برآمدند و از سوی دیگر، مشروعیت رفتار و قیام امامان معصوم (ع) از مفاهیم اساسی و مورد تأکید شیعه است.

1. مشروعیت‌بخشی پیشینی

به دلیل آن‌که روایات‌ پیـامبر‌ (ص)‌ در این زمینه بسیارند، تنها به بیان یک‌ روایت‌ بسنده مـی‌شود؛ حـضرت رسـول (ص) ضمن ابراز علاقه بسیار به امام حسین (ع) در موارد گوناگون، مسئله حادثه کربلا‌ را‌ بازگو‌ می‌نمودند و بـر ‌ ‌مـظلومیت ایشان می‌گریستند و بر قاتلان آن‌ امام همام لعنت می‌فرستادند. این بیانات که گـاه بـرای مـردم نیز تبیین می‌شدند، به‌گونه‌ای مشروعیت امام را‌ تضمین‌ می‌کردند،‌ تا آنجا که برخی این روایـت را در صحنه عاشورا برای‌ دیگران‌ نقل کردند. همان‌گونه که سخن پیامبر (ص) در مورد عـمّار که «تقتلُه الفئهُ البـاغیهُ» سـبب شد‌ که‌ در‌ ماجرای صفیّن و شهادت عمّار، شاهدی بر مشروعیت امام علی (ع) در‌ یک‌سوی‌ نبرد و نامشروع بودن معاویه در سوی دیگر، تلقّی شود. روایت چنین است: «وقتی‌ امام‌ حسین‌ (ع) دو ساله شـدند، پیامبر به سفری رفتند، در میان راه ایستادند و استرجاع‌ نمودند‌ و از چشمانشان اشک ریخت. از ایشان سؤال شد، حضرت فرمودند: جبرئیل به‌ من‌ خبر‌ داد در سرزمینی به نام «کربلا»، نزدیک فرات، فرزندم حسین توسط فردی بـه نـام‌ یزید‌ کشته می‌شود و در همه این سفر، حضرت غمگین و ناراحت بودند، وقتی‌که‌ از‌ سفر برگشتند، بر منبر رفته، درحالی‌که دست راستش بر سر امام حسن (ع)‌ و دست چپش بر سـر امـام حسین (ع) بود، سر بر آسمان بردند‌ و عرضه‌ داشتند: «اللّهمّ انّ محمّدا عبدُکَ و نبیُّکَ و هذان اطائبُ عترتی و خیارُ ذرّیتّی و قد‌ اخبرنی‌ جبرئیلُ ان ولدی هذا مقتولٌ مخذولٌ. اللّهمّ فبارک له فی قتله و اجـعله‌ مـن سادات الشهداء الّلهمّ و لا تبارک فی قاتله و خاذله»[51]

 

این روایت، پیامبر گرامی اسلام‌ (ص)‌ ضمن بیان خبر ماجرای عاشورا از سوی جبرئیل، می‌فرمایند: «امام حسین به‌عنوان‌ پاک‌ترین فرد خاندان من و بـرگزیده فـرزندان‌ و خـانواده‌ رسالت است. درنهایت، دعا مـی‌کنند کـه‌ خـدایا،‌ رخت شهادت را بر قامت حسین (ع) مبارک و موجب خواری و ذلّت‌ قاتلان‌ ایشان بگردان.»

این بیان پیامبر‌ (ص)‌ چیزی نیست،‌ جز‌ اعلان‌ حـقّانیت امـام حـسین (ع) و قیامش‌ و نامشروع بودن شخص یزید.

2. مشروعیت‌بخشی پسینی

امامان مـعصوم (ع) در سال‌های پس‌ از‌ حادثه کربلا به شیوه‌های گوناگون سعی‌ در القای این مطلب‌ به‌ مردم داشتند که قیام عاشورا‌ مشروع،‌ و سـرور شـهیدان صـاحب حق و مشروعیت و مورد ظلم ظالمان و ستمگران‌ بوده‌ است. ازاین‌رو، بـرخی روایات،‌ گریه‌ و زاری بر آن‌ حضرت‌ را مورد توصیه و تأکید‌ قرار داده و زیارت مزار او را دارای فضایل بسیار، تربت شریف آن حضرت‌ را‌ موجب شـفای بـیماری‌ها و تـکریم روز‌ عاشورا‌ را سبب‌ خشنودی‌ و رضایت خداوند دانسته‌اند. همچنین‌ مشروعیت امام حسین (ع) را هـمانند مشروعیت امیرالمؤمنین (ع) و نامشروع بودن یزید را نیز‌ در‌ ردیف عدم مشروعیت معاویه و ابی‌سفیان‌ بیان‌ نموده‌اند.

امام‌ صادق‌ (ع) در روایـتی‌ ایـن‌ مطلب را به‌صراحت بیان نموده است: «انّا و آل ابی‌سفیان اهلُ بیتین تعادینا فـی اللّهـِ،‌ قـلنا‌ صدق‌ اللّهُ و قالوا کذب اللّهُ و قاتل‌ ابوسفیان‌ رسول‌ الله‌ و قاتل‌ معاویهُ علیَ بن ابـی طـالب و قـاتل یزید بن معاویهِ الحسین بن علیٍ و السفیانیُّ یقاتلُ القائم (ع).»[52]

امام صادق (ع) یـزید را در ردیـف افرادی‌ همچون ابی‌سفیان که به نبرد با پیامبر (ص) پرداخت، معاویه که بـه جـنگ بـا حضرت علی (ع) رفت و نیز سفیانی که مبادرت به جنگ با امام زمان (ع) مـی‌کند،‌ قرار‌ داده‌اند. این خود سندی قطعی بر نامشروع بودن یزید از یک‌سو و مـشروعیت مـطلق امـام حسین (ع) از سوی دیگر است. آنچه امامان (ع) پس از وقوع حماسه‌ عاشورا‌ در جهت تبیین حقّانیت و یادآوری و زنـده نگه‌داشتن ثمرات آن انجام دادند، افزون بر آن است که قابل بیان در این مـختصر‌ بـاشد.‌ بـنابراین، تنها به مواردی از‌ آن‌ها‌ اشاره می‌شود:

الف. زیارت مرقد شریف حضرت: در روایات بسیاری، زیارت قبر امـام حـسین (ع) مورد تأکید قرار گرفته و ثواب‌های فراوانی بر آن‌ ذکر‌ شده است، تـا آنجا‌ که‌ زیارت امام سبب بخشیده شدن همه گناهان می‌شود.[53]

ب. مرثیه‌خوانی: در بسیاری از موارد و تا جای ممکن، امـامان (ع) در ایام محرّم مجالس مرثیه‌خوانی برپا می‌کردند.

امام صادق (ع)‌ به‌ ابی عماره شـاعر فـرمودند: «برایمان درباره امام حسین (ع) شعر بـخوان و سـپس حـضرت گریه کردند، به‌گونه‌ای که صدایشان از بـیرون مـنزل شنیده می‌شد. آن‌گاه امام صادق (ع) فرمودند:‌» هرکس‌ برای سیدالشهدا‌ شعر بگوید و گـریه کـند و مردم را بگریاند، بهشت بر او واجـب می‌شود.»[54]

امـام کاظم (ع)‌ در شـرایطی کـه امکان عزاداری نبود، وقتی‌که آن پیـرمرد به‌جای‌ هدیه‌ در نوروز گفت: اجازه دهید برایتان شعری درباره ابی‌عبدالله الحـسین (ع) بخوانم، پس از خواندن شعر، ‌‌امام‌ تمام هـدایای آن روز را به او بخشیدند.[55]

این رفتار به‌گونه‌ای مشروعیت‌ بخشی‌ به‌ قیام و حـقانیت امـام حسین (ع) است.

ج. تکریم روز عاشورا: امامان همواره در عاشورا،‌ یاد امام حسین (ع) را در عـمل و گـفتار زنده می‌ساختند. امام رضا‌ (ع) مـی‌فرماید: «هـرکس در‌ روز‌ عاشورا کارش را رهـا کـند، خداوند حاجت‌های دنیا و آخـرتش را برآورده می‌کند و هرکس در روز عاشورا مصیبت‌زده و گریان و محزون باشد، روز قیامت خوشحال و مسرور و شادمان است و چشمش در بـهشت بـه دیدار ما روشن می‌شود و هر کـس در روز عـاشورا چیزی ذخـیره کـند، خـداوند او را با یزید و عبیدالله بـن زیاد و عمر‌ بن‌ سعد ،که لعنت خدا بر ایشان باد ،محشور می‌کند و او را در پایین‌ترین جای جـهنم جـای می‌دهد.»[56].

 احترام و جایگاه تربت حسینی: امامان (ع) دربـاره تـربت‌ امـام‌ حـسین (ع) سخنان فـراوانی فـرموده‌اند. امام صادق (ع) می‌فرماید: «انَّ اللّهَ جعَلَ تربهَ الحسین شفاءً من کلِ داءٍ و امانا من کلِّ خوفٍ»؛[57] خـداوند مـتعال تـربت حسین (ع) را شفای‌ هر دردی و پناه هر تـرسی قـرار داده است.

و در روایـت دیـگری، امـام تـربت امام حسین (ع) را شفادهنده هر مرضی، جز مرگ معرفی کرده‌اند.[58]

همه این سخنان‌ گرانقدر‌ به‌روشنی درصدد تبیین جایگاه امام‌ حسین‌ (ع)‌ و مشروعیت حکومت و قیام ایشان هستند کـه درعین‌حال، پاسخ به شبهاتی هستند که از سوی دشمنان در این‌ زمینه‌ طرح‌ گردیده است.