پیوستگان

کربلا ،کانون تحول، دگرگونی و رسیدن به سعادت جاودان‌ بود.‌ حتی برای آنان که پیشینۀ درخشانی نداشتند؛ اما با لطف پروردگار و تصمیم جِدّی، فرجام نیک را از همراهی با سیدالشهداء به دست آوردند و خون خویش را با خون‌ پاکان‌ و اولیای الهی درهم آمیختند و درخت دین را استوار ساختند. اکنون به‌گونه‌ای خلاصه به معرفی برخی از آنان می‌پردازیم:

1. حرّبن یزید ریاحی:

حُر سرآمد دگرگون‌شدگان است.‌ گر‌ چه وی راه را بر امام حسین (ع) بست و مانع حرکت آن حضرت به‌سوی کوفه شد، اما صبح عاشورا وقتی از تصمیم عمر بن سعد در جنگ‌ با‌ امام‌ حسین (ع) اطمینان یافت به‌ بهانۀ آب‌ دادن اسب خود، از اردوگاه کوفیان خارج شد و به امام پیوست. پس از اینکه امام توبۀ او را پذیرفت، به‌ میدان‌ بازگشت و پس از نصیحت کردن شامیان، با‌ آنان‌ جنگید تا اینکه در رکاب سرور شهیدان به فیض شهادت نائل آمد.[1]

مرحوم شهید مطهری درباره دلیل تغییر روحیه حرّ بن‌ یزید‌ می‌نویسد:

«گفته شده که یک علت اینکه «حرّ» به سیدالشهدا (ع) گروید‌ این‌ است که مدت زیادی همراه حضرت بود و از نزدیک او را می‌شناخت.»[2]

2. علی فرزند‌ حرّ:

او‌ نیز با جدا شدن پدرش از سپاه کوفه، از منافقان جدا شد،‌ و همراه‌ پدر به امام حسین (ع) پیوست و چون نزدیک آن حضرت رسید، از اسب‌ پیاده‌ شد‌ و زمین ادب بوسید.

امام پرسید: «ای جوان تو کیستی؟»

گفت: «من علی پسر‌ حرّ‌ ریاحی هستم، آمده‌ام تا جان خود را در راه شما نثار کنم!»

آن‌ حضرت‌ برای‌ او دعا کرد. هنگامی‌که اجازه نبرد یافت، وارد میدان شد درحالی‌که‌ رجز‌ و شعر می‌خواند. با همان حال جنگید تا اینکه به فیض شهادت رسید.[3]

3.‌ زهیر‌ بن قین:

زهیر از شخصیت‌های برجستۀ کوفه بود که روز عاشورا در رکاب امام به‌ شهادت‌ رسید. وی ابتدا از هواداران عثمان بود، اما ناچار شد در یکی‌ از‌ منزلگاه‌ها‌ فرود آید. امام او را به همراهی خود فراخواند. ابتدا علاقۀ چندانی به همکاری‌ نداشت،؛ اما‌ همسرش او را تشویق کرد تا نزد پسر پیامبر (ص) برود. همسرش‌ نیز‌ همراه او آمد. سخنان امام آتشی در دل زهیر برافروخت، چنانکه از یاران فداکار آن‌ حضرت‌ شد و در کنار امام به شهادت رسید.[4]

4. ابوالحتوف و سعد:‌

این‌ دو شخصیت که فرزندان حرث هستند، از‌ پیوستگان‌ به‌ امام یاد شده‌اند و گویند: این دو‌ برادر‌ هرچند که سابقۀ درخشانی نداشتند و در سپاه کوفه برای جنگیدن با‌ امام‌ آمدند. هنگامی‌که تنهایی آن‌ حضرت‌ را دیدند‌ و ندای‌ «هل من ناصر ینصرنی» و گریۀ‌ اهل‌بیت (ع) را شنیدند، دگرگون شدند. به‌سوی امام روی آوردند و در‌ صحنۀ پیکار با کوفیان جنگیدند تا‌ اینکه سرانجام به شهادت‌ رسیدند.[5]

5. شبیب کلابی:

وی در‌ شمار‌ تابعان و از یاران علی (ع) بود. او که مردی دلیر و رزمنده‌ به‌ویژه در میدان‌های جنگ صفین‌ بود،‌ با‌ مسلم بن عقیل‌ در‌ کوفه بیعت کرد؛ اما‌ پس‌ از شهادت مسلم همراه سپاه کوفه به کربلا آمد و تا شب نهم محرم‌ در‌ اردوی کوفیان بود. هنگامی‌که‌ در‌ عصر روز‌ نهم‌ شمر‌ نامۀ ابن زیاد را‌ به عمر سعد داد و گفت: «باید کار حسین (ع) را یکسره کند»، شبیب دانست‌ که‌ کار به کشتن امام می‌انجامد. ازاین‌رو،‌ بسیار ناراحت و افسرده‌خاطر شد؛ و در تاریکی شب دهم خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به فیض شهادت نائل آمد.[6]

6. مصعب بن یزید،‌ برادر‌ حر:

مصعب پس از شهادت حر و پسرش علی و غلامش غرّه که همگی در سپاه کوفه بودند، از کوفیان جدا شدند و یکی‌ پس از دیگری به شهادت‌ رسیدند.[7]

7. غرّه:

او غلام حرّ بن یزید ریاحی بود. پس از شهادت اربابش عنان صبر از کف داد و با چشمانی گریان بر کوفیان‌ تاخت‌ و گروهی را کشت.‌ آنگاه نزد امام (ع) بازگشت و گفت:

«ای پسر رسول خدا گستاخی کردم، مرا معذور دار؛ زیرا هنوز آداب و رسوم جنگیدن را خوب نمی‌دانم. امروز می‌خواهم اجازه دهی که جان‌ خود‌ را در قدمت نثار کنم تا فردا در عرصۀ محشر بر خواجگان افتخار کنم.»

امام(ع) نیز به وی اجازه داد. او با شور و نشاط فراوان به میدان رفت تا‌ اینکه‌ پس از‌ جنگیدن به شهادت رسید.[8]

شمر یکی از همراهان علی (ع) در جنگ صفین بود، اما پس‌ از مدتی اندک‌ دچار‌ انحراف و سقوط فکری و عقیدتی شد

8. بکر تمیمی:

وی مردی دلیر و نیرومند بود که همراه سپاه کوفه برای‌ جنگیدن با امام به کربلا آمد؛ اما هنگامی‌که از نزدیک‌ ماجرا‌ را‌ دید و بررسی کرد، حقیقت را دریافت. از کوفیان جدا شد و به یاران امام پیوست تا ‌‌اینکه‌ در روز عاشورا به شهادت رسید.[9]

9. جابر بن حجاج:

وی غلام عامر‌ بن‌ نهشل‌ تیمی و یکی از دلیران عرب و رزمندگان کوفه بود. وی با مسلم بن عقیل بیعت‌ کرد، ولی پس از درماندگی مسلم، از ترس پنهان شد و به‌سختی‌ زندگی می‌کرد و جرئت‌ اظهار‌ وجود نداشت؛ زیرا این افراد به‌محض اینکه شناخته می‌شدند، به جرم تشیع و همکاری با مسلم محکوم به مرگ می‌شدند.

ازاین‌رو هنگامی‌که شنید امام (ع) به کربلا می‌آید و سپاه کوفه به‌سوی کربلا حرکت می‌کند، همراه آنان به کربلا آمد و بی‌درنگ خود را به امام (ع) رساند و در روز عاشورا به شهادت رسید.[10]

10. جوین بن مالک‌ تمیمی:

جوین در شجاعت، زیرکی و مردانگی، یگانۀ روزگار خود بود و از شیعیان و پیروان اهل‌بیت (ع) به شمار می‌رفت. او همراه سپاه کوفه به کربلا آمد.

هنگامی‌که‌ رفتار‌ و برخورد پسر سعد را با امام از نزدیک مشاهده کرد، دریافت که پسر سعد شرایط امام را نمی‌پذیرد و از رفتن آن حضرت جلوگیری می‌کند و با آن‌ بزرگوار‌ با خشونت رفتار می‌کند. او شبانه همراه گروهی از افراد قبیلۀ خود به امام حسین (ع) پیوست و آن حضرت را یاری کرد. تا اینکه در رکاب آن بزرگوار همگی‌ به‌ شهادت‌ رسیدند.[11]

11. حارث بن امرءالقیس کندی:

وی مردی بسیار توانا بود،‌ به‌گونه‌ای که او را از قهرمانان عرب شمرده‌اند. حارث در تیراندازی سرآمد دوران خود به شمار می‌رفت. وی‌ نخست‌ از سپاهیان ابن سعد بود که در کربلا حاضر شد؛ ولی‌ آنگاه‌ که رفتار ستمکارانه و جنایت‌کارانه عبیداللّه را با امام، ازجمله بستن آب بر آن‌ حضرت‌ و یارانش را از نزدیک دید، همراه چهار تن از قبیلۀ خود به‌ یاران‌ امام‌ پیوست ‌و همگی در راه حق و جاودانه کردن اسلام محمدی به شهادت رسیدند.[12]

12.‌ حلاّس‌ بن عمرو ازدی:

وی از یاران پایدار علی (ع) بود که همراه برادرش نعمان در‌ کربلا‌ به کاروان امام پیوستند و در حمله نخست به شهادت رسیدند.[13]

13. زهیر‌ بن‌ سلسلم‌ بن عمرو ازدی:

زهیر یکی از سپاهیان کوفه بود که در شب دهم محرم‌ از‌ سپاه کوفه جدا شد و به امام پیوست؛ زیرا دریافت که سپاهیان کوفه‌ بر‌ کشتن‌ آن حضرت و یارانش مصمم هستند و هیچ اثری از صلح و آشتی دیده نمی‌شود؛‌ ازاین‌رو آخرت را برگزید و با اخلاص و ایمان دلیرانه در‌ حمله‌ نخست‌ به شهادت رسید.[14]

14. ضرغامه بن مالک تغلبی:

ضرغامه یکی از هواداران علی (ع) و ساکن‌ کوفه‌ بود. او با مسلم بن عقیل بیعت کرد، ولی بعد از دستگیری مسلم، پنهان شد تا اینکه همراه سپاه کوفه به کربلا آمد؛ و بعد از پیوستن به سپاه‌ امام‌ حسین (ع) در روز عاشورا پس از نماز ظهر به شهادت رسید.[15]

15.‌ عبدالرحمان بن مسعود تیمی:

وی در مردانگی،‌ شجاعت‌ و تشیع از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. او بر‌ اثر کاردانی، شهامت و استواری در عقیده و دوستدار ولایت بودن در روز‌ هفتم‌ به کربلا آمد و صبح‌ عاشورا‌ به شهادت‌ رسید.[16]

16.‌ عبداللّه بن بشر بن ربیعه خثعمی‌ کوفه:

وی و پدرش از دلاوران معروف و از پیروان و طرفداران علی‌ (ع)‌ بودند. با سپاه کوفه به کربلا‌ آمد، آنگاه از‌ آنها‌ جدا شد و به امام‌ پیوست‌ و در نخستین حمله شهید شد.[17]

17. عمرو بن ضبیعه بن قیس تمیمی:

عمرو‌ از دلاوران کوفه به شمار‌ می‌رفت‌ که‌ نزد مردم از‌ احترام‌ خاصی برخوردار بود. وی‌ در بسیاری از جنگ‌ها حاضر بود و در‌ آداب و فنون‌ جنگ مهارت فراوانی داشت. ازاین‌رو عمر بن سعد او را در صف نخست سپاهیان خود قرار داد به کربلا آورد. وی‌ چند‌ روزی در کربلا ماند، اما همه‌چیز را زیر نظر داشت و بررسی می‌کرد تا اینکه رفتار پسر سعد را با امام دید؛ ازاین‌رو، نور ایمان در‌ قلب‌ او درخشید و از خواب غفلت بیدار شد. بدین سبب از سپاه کوفه خارج شد و به امام پیوست و در راه یاری‌ آن‌ امام به شهادت رسید.[18]

18.‌ قاسم‌ بن حبیب بن ابی بشر ازدی کوفی:

وی مردی دلاور، پرهیزکار و دین‌دار بود؛ و شب‌ها همواره به عبادت و شب‌زنده‌داری می‌پرداخت. وی‌ به‌ شجاعت و قهرمانی شهرت‌ داشت،‌ و در راه ولایت و ایمان استوار بود و در تمام جنگ‌ها پیروزی را در آغوش می‌گرفت.

او که در شمار شیعیان کوفه بود همراه آنان به کربلا آمد، هنگام‌ ورود‌ به یاران امام پیوست و تا هنگام شهادت در کنار امام خود بود.[19]

19. مسعود بن حجاج تیمی کوفی:

وی به تشیع و دوستی خاندان پیامبر (ص) شهرت داشت. او‌ که‌ از دلیران‌ به شمار می‌رفت. در بسیاری از جنگ‌ها حاضر بود. در روز هفتم محرم به کربلا رسید‌ و همراه امام بود تا اینکه به شهادت رسید.[20]

20. مصعب بن‌ یزید‌ بن‌ ناجیه ریاحی:

وی برادر حرّ ریاحی است که پس از شهادت برادرش به سپاه امام پیوست و ‌‌در‌ دفاع از امام حسین (ع) همراه دیگران به فیض شهادت نائل آمد.[21]

21.‌ حبشه‌ بن‌ قیس نهمی:

وی از قبیله حمدان است که در کربلا به امام حسین (ع) پیوست‌ و روز عاشورا در حضور آن حضرت پس از نبردی جانانه به شهادت‌ رسید.[22]

22. نعمان بن‌ عمرو‌ بن ازدی:

وی از یاران علی (ع) بود که در صفین حضور داشت. او همواره در دفاع از خاندان پیامبر (ص) تلاش می‌کرد تا اینکه در شب هشتم محرم به کربلا‌ رسید و به امام پیوست و در راه آن حضرت و در کنار وی همراه برادرش حلاّس به شهادت رسید.[23]

 

آغاز انحراف در اسلام

خاستگاه و پیشینۀ انحرافات در اسلام به‌ دوران‌ حضور رسول خدا (ص) بازمی‌گردد؛ زیرا افرادی که از اعماق جان، اسلام واقعی را نپذیرفته بودند، در مناسبت‌های گوناگون حقیقت درونی خویش را نمودار می‌ساختند. در این انحرافات انگیزه‌ها‌ و اهداف گوناگونی نقش داشته است که به دو عامل مهم اشاره می‌شود:

1. دگرگونی‌ در باورها

پروردگار سبحان در قرآن کریم به دگرگونی اعتقادی و باورهای دینی بعضی از افراد اشاره می‌کند[24]. افزون‌ بر‌ آیات‌ قرآن، در تاریخ نیز موارد بی‌شماری به ثبت رسیده است‌ که برخی از آنها را یاد می‌کنیم:

بازگشت سیصد نفر از جنگ اُحد[25]، برخوردهای ناشایست در صلح حدیبیه[26] و هنگام‌ نزول آیات حجاب[27]، طرح ترور پیامبر (ص) هنگام بازگشت از تبوک،‌ از‌ سوی هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه که نام برخی از آنان‌ را‌ پس‌ از درگذشت رسول خدا (ص) در شمار زمامداران مسلمان می‌توان مشاهده کرد.[28]

در‌ این‌ زمینه نمونه‌های فراوانی نقل شده که برای اختصار به بیان مدارک آنها بسنده می‌کنیم.[29]

2. حبّ‌ مال و ثروت‌اندوزی

یکی از انحرافات بشر همواره از مال دوستی و ثروت‌اندوزی‌ او‌ سرچشمه گرفته است. این مشکل، در زمان رسول خدا (ص) نیز وجود داشته‌ است؛‌‌ ازجمله می‌توان به شماری از اصحاب پیامبر همانند عباس بن مرداس[30]، سعد بن‌ ابی‌ وقاص[31]، معتَّب بن قشیر عمری[32]، ذوالثدیه[33] و حسان بن ثابت[34] اشاره کرد که‌ در‌ هنگام‌ تقسیم غنایم جنگ حنین به اعتراض پرداختند. این روند همچنان پس از رسول خدا‌ (ص) نیز به گونه‌های مختلفی ادامه یافت تا اینکه حادثۀ عاشورا پیش آمد.

 

اولین ترک‌کنندگان‌ صحنۀ کربلا

یکی از مطالبی که در برخی از مدارک متأخر و کتب مقاتل نقل‌ شده[35]، این‌ است که تعدادی از یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا کربلا را ترک کردند. این سخن به چند دلیل پذیرفته نیست:

نخست اینکه در مدارک معتبر تاریخی چنین مطلبی نقل نشده است، بلکه فقط در مدارک متأخر که اعتبار علمی چندانی ندارند[36] بدین مطلب اشاره شده است. دیگر اینکه تاریخ‌نگارانی همچون‌ طبری[37] و شیخ مفید، رفتن برخی از همراهان امام را در منزل زباله یاد کرده‌اند.[38]

افزون بر این‌ها، اعلان وفاداری و جان‌نثاری یاران امام (ع) در شب عاشورا، نادرستی مطالب‌ یادشده را ثابت می‌کند.[39]

 

سرشناسان کوفه که امام حسین (ع) را رها کردند

آنچه یاد کردیم در مسیر راه امام به کربلا‌ روی‌ داده است؛ اما در کوفه‌ از‌ سران و اشراف و افراد سرشناس آن شهر کسانی بودند که امام را دعوت کردند، ولی در کربلا آن بزرگوار را‌ یاری‌نکردند که ‌ ‌به‌طور‌ اجمال‌ به معرفی تنی چند از آنان می‌پردازیم:

1. شریح بن حارث قاضی:

وی اهل یمن بود و به دیدار پیامبر (ص) شتافت و مسلمان شد و در سال 22 ق به دستور عمر به کار قضاوت گماشته شد. شریح از کسانی است که با امام حسین (ع) مکاتبه داشت و هفتاد نفر از بزرگان کوفه در حضور وی سوگند یاد کرده‌ بودند‌ تا امام را‌ یاری کنند.

مرحوم شیخ عبدالنبی عراقی می‌گوید: «شریح با وعدۀ صد هزار دینار زیر بار نرفت تا‌ فتوای حلال بودن خون امام حسین (ع) را صادر کند. اما‌ ابن‌ زیاد‌ با ترفند شوم خود او را فریفت؛ چراکه دستور داد پنجاه هزار دینار به منزل شریح ‌‌ببرند.‌ سپس خود نیز به منزل وی رفت و پول‌ها را در برابر چشمان‌ شریح‌ به‌ نمایش درآورد و از این راه دل شریح را به دست آورد. هنگامی‌که شریح‌ آن پول‌ها را دید تسلیم شد و فتوای قتل امام حسین (ع) را‌ صادر کرد. شریح حدود‌ شصت‌ سال قضاوت کرد و سرانجام در زمان حجاج کناره گرفت و در سال 87 ق در 120 سالگی از دنیا رفت.»[40]

هرثمه نگون‌بخت و بی‌سعادت،‌ در این نقطۀ حساس،‌ راه‌ بی‌تفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین با سرعت گریخت تا جان خود را حفظ کند!

2. عمر بن سعد بن ابی وقاص:

وی ازجمله‌ افرادی است که امام حسین (ع) را به کوفه دعوت کرد؛ ولی روز سوم محرم‌الحرام سال 60 ق همراه چهار هزار نفر وارد کربلا شد و نخستین کسی بود که به‌سوی خیمه‌های‌ امام‌ تیراندازی‌ کرد، امام حسین (ع) را‌ به‌ شهادت‌ رساند و اهل‌بیت آن حضرت را اسیر کرد و به کوفه آورد. هنگامی‌که عمر بن سعد به کوفه آمد،‌ مردم‌ از‌ او کناره‌گیری می‌کردند و این ذلت و خواری‌ را‌ تا سال 65 ق تحمل کرد تا اینکه به دست مختار به مجازات رسید.[41]

3. ساربان:

وی نیز یکی‌ از‌ افرادی‌ است که در کربلا از امام حسین (ع) فاصله گرفت.‌ نام او را بجدل بن سلیم و برخی بریده بن وائل نوشته‌اند. وی با اینکه از امام (ع)‌ جدا‌ شده‌ بود، شب یازدهم محرم به قتلگاه بازگشت و برای‌ به‌ دست آوردن انگشتر، انگشت امام را جدا کرد؛ اما بر اثر همین جنایت دستانش خشک و صورتش‌ سیاه‌ و سبب عبرت همگان شد.[42]

4. عمرو بن حجاج:

وی کسی است‌ که‌ در‌ نامه‌اش به امام نوشت، درختان سبز شده، میوه‌ها رسیده، ما منتظر آمدن شما هستیم؛‌ اما‌ با‌ پیروزی عبیداللّه بن زیاد در کوفه، در شمار افرادی قرار گرفت که مردد بودند.‌‌ سرانجام در کنار عمر بن سعد حاضر شد و فرماندهی چهار هزار نفر از‌ سپاهیان‌ کوفه‌ را بر عهده گرفت که از فرات محافظت می‌کردند تا آب به دست امام و یارانش‌ نرسد.

وی در سخنانش خطاب به سپاهیان کوفه می‌گفت: «در جواز قتل حسین‌ (ع) تردیدی‌ به‌ خود راه ندهید؛ زیرا او با یزید مخالف است و از دین بیرون رفته است!»

هنگامی‌که‌ پیکر خونین امام بر زمین افتاد، عمرو بن حجاج پای در میدان‌ نهاد‌ تا‌ امام را به شهادت رسانَد؛ اما هنگامی‌که چشم امام به او افتاد، بازگشت.‌ شمر‌ از‌ او پرسید: «چرا بازگشتی؟» پاسخ داد: «وقتی بر حسین (ع) نگریستم،‌ چشمان‌ او همانند دیدگان رسول خدا (ص) بود.»[43]

5. شبث بن ربعی:

وی نیز از کسانی بود‌ که‌ امام حسین (ع) را به کوفه دعوت کرد، اما هنگامی‌که پسر‌ زیاد‌ بر کوفه مسلط شد، شبث به او‌ پیوست‌ و در شمار فرماندهان وی به کربلا آمد.‌ شبث‌ در صفین همراه علی (ع) و از افراد مذاکره‌کننده با معاویه بود. او با‌ معاویه به مجادله پرداخت و در‌ جنگ نهروان‌ نیز‌ از‌ فرماندهان سمت چپ سپاه علی (ع)‌ بود‌ و حضوری فعال داشت، اما هنگامی‌که امام حسین (ع) به شهادت‌ رسید،‌ به شکرانۀ شهادت امام مسجدی ساخت‌ که به نام وی‌ نیز‌ شهرت داشت.[44]

6. شمر بن‌ ذی‌الجوشن:

شمر یکی از همراهان علی (ع) در جنگ صفین بود، اما پس‌ از مدتی اندک‌ دچار‌ انحراف و سقوط فکری و عقیدتی شد، به‌گونه‌ای که یکی از فرماندهان سمت راست سپاه‌ کوفه‌ شد.‌ و چنان سرسپردۀ پسر زیاد شد که‌ حاضر‌ بود‌ در‌ این‌ راه‌ هر جنایتی را انجام دهد!

بدین‌سان با نیروهای تحت فرمان خود به خیمۀ امام نزدیک شد و بر آن بود تا خیمه‌ها را با ساکنانش به‌ آتش بکشد، اما به دلیل دفاع دلیرانۀ یاران امام به‌ویژه زهیر بن قین و یارانش، شمر و سپاهیانش مجبور به عقب‌نشینی شدند.

در صبح عاشورا نیز هنگامی‌که‌ شعله‌های آتش از میان خندق حفر شده پیرامون امام (ع) زبانه کشید، شمر بانگ برآورد: «ای حسین، آتش دنیا به تو روی آورد، تو شتاب کردی، چون آتش دوزخ‌ در‌ انتظار توست!»

امام فرمود: «گویا شمر است؟»

گفتند: «آری.»

حضرت فرمود: «ای فرزند بزچران، تو به آتش دوزخ سزاوارتری.»

پس از حادثۀ‌ کربلا،‌ شمر گرفتار دست انتقام الهی‌ شد،‌ سپاهیان مختار او را گرفتند، نزد مختار آوردند و به دستور وی به سزای اعمال پلیدش رسید.[45]

7. هرثمه بن سلیم:

وی از یاران علی‌ (ع)‌ در صفین بود؛ اما‌ روز‌ عاشورا در کنار پسر سعد قرار گرفت. هرثمه در آن روز با دیدن درختی، به یاد خاطره‌ای افتاد و این یادآوری سبب دگرگونی ‌درونی وی شد؛ روز عاشورا از سپاه کوفه جدا شد، سوار بر اسب خود به دیدار امام آمد و خاطرۀ خود را بازگو کرد و گفت: «هنگامی‌که همراه علی (ع) از صفین برمی‌گشتم، ایشان در‌ همین‌ مکان، پس‌ از نماز صبح مشتی خاک برگرفت و با صدای بلند فرمود:

«خوشا به حال تو ای خاک!‌ گروهی از تو برانگیخته می‌شوند که بدون حساب وارد بهشت می‌شوند.»

آنگاه‌ امام حسین (ع) پرسید: «اکنون از حامیان پسر سعد هستی یا از یاران ما؟»

هرثمه گفت: «از ‌‌هیچ‌یک!‌ اکنون در اندیشۀ اهل و عیال خود هستم!»

امام فرمود: «پس با سرعت‌ از‌ این‌ سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و ما را یاری نکند، در دوزخ جای خواهد داشت.»

هرثمه نگون‌بخت و بی‌سعادت،‌ در این نقطۀ حساس،‌ راه‌ بی‌تفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین با سرعت گریخت تا جان خود را حفظ کند!»[46]

8. عبیداللّه بن حر جعفی:

وی از هواداران عثمان و در صفین در کنار‌ معاویه حاضر بود.

هنگامی‌که امام حسین (ع) در‌ راه‌ خیمه او را دید، حجاج بن مسروق جعفی را نزد وی فرستاد، عبیداللّه گفت: «من از کوفه بیرون آمدم؛ زیرا نمی‌خواستم وقتی امام وارد آنجا می‌شود من در شهر‌ باشم.‌ به خدا سوگند، دوست ندارم او مرا دیدار کند، یا من او را ببینم.»

حجاج بازگشت و پیام او را به امام رساند. امام نزد وی رفت، ولی‌ عبیداللّه‌ عذر‌ آورد و همراهی امام را‌ نپذیرفت!

آن‌ حضرت فرمود: «پس از این سرزمین فاصله بگیر تا بانگ مرا نشنوی، وگرنه کیفر خواهی دید.»

ازاین‌رو از‌ امام‌ جدا‌ شد. گرچه بعدها پشیمان شد و به‌ کربلا‌ آمد و در آنجا گریست. هنگامی‌که مختار قیام کرد ‌با وی همراه شد؛ هرچند تا پایان‌ کار‌ با‌ وی نیز همراهی نکرد تا اینکه در زمان مصعب بن‌ زبیر پس از غارت‌های فراوانی که انجام داد، در سال 68 ق خود را در فرات افکند و به‌ زندگی‌ خود پایان داد![47]