خداوند برای مردم پیامبری فرستاد تا آنان را به راه بیاورد و دینشان را برایشان بازگو کند، باشد که گمراه نشوند.[1] بهترین و آخرین پیامبر را بر ایشان مبعوث کرد و حتی جانشین او را نیز بهترین اوصیا انتخاب کرد. همه چیز خوب پیش می‌رفت که...

پیامبر برای آخرین بار به مسجد آمده بودند تا آخرین توصیه خودشان را بر امتشان بازگو کنند.

«مردم! خدا لعنت کند کسی را که اجر اجیرش را نپردازد. مردم! من اجیر شما بودم و اجر رسالت مرا خداوند معین کرده است.»

قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی[2]...

حسین بن علی بن ابیطالب، پسر پیامبر، آن کس که پیامبر او را از خود و خود را از او می‌دانست[3] از شریعه فرات بر می‌گشت. یک دستش بر کمر گرفته شده بود و دست دیگر دهانه اسب را به دنبال خود می‌کشید. 3 روز است که مهریه مادرش را از او دریغ کرده بودند...

پرده خیمه آل ابی طالب را کنار زد؛ کسی را ندید. همه رفته بودند.

به خیمه بنی عقیل سری زد اما خیمه خالی بود.

خیمه اصحابش را وارسی کرد؛ نه زهیری مانده بود نه بریری و نه حبیب بن مظاهری...

قصد خیمه فرزندش علی را کرد. زینب بر بالین او نشسته بود و از او مراقبت می‌کرد. علی بن الحسین تا پدرش را دید خواست برخیزد اما نتوانست. شدت  بیماری او را سخت رنجور کرده بود. گویا بیماری، علی را از اخبار جنگ غافل کرده بود.

- پدر! عمویم عباس کجاست؟

- پسرم! در علقمه دستانش را قطع کرده و او را به شهادت رساندند...

علی از شدت گریه از هوش رفت. به محض آنکه به هوش آمد؛ سراغ اصحاب پدرش را گرفت...

- پدر حبیب کجاست؟ بریر و زهیر کجایند؟ ...

- پسرم همین قدر بدان که جز تو و من هیچ مردی در خیام نیست...

- عمه جان! برای من عصا و شمشیری بیاور. می‌خواهم از پسر رسول خدا محافظت کنم.

- نه علی جان! زمین از عترت پیامبر خالی نمی‌شود. تو باید بمانی! بعد از من تو تنها کسی هستی که عمه ات بر او تکیه کند. وقتی صدای زنان به گریه بلند شد آنان را آرام کن...

پس با صدای بلند فرمودند: یا زینب! و یا ام کلثوم! و یا سکینه! و یا رقیه! اسمعن کلامی، و اعلمن ان ابنی هذا خلیفتی علیکم، و هو امام مفترض الطاعه.

ای اهل حرم! صدایم را بشنوید و بدانید که پسرم علی خلیفه من بر شماست و اوست امامی که اطاعتش واجب است.

- علی جان! به شیعیان من سلامم برسان! و به آنها بگو که پدرم را درحالیکه یاوری برایش نمانده بود کشتند پس بر او ناله کنید و او را شهید کردند پس بر او گریه کنید.[4]

حسین به میدان آمد. با بلند ترین صدای خود آن قوم را خطاب کرد:

هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین برجو ما عند الله فی اعانتنا؟

آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خدا پرستی هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به امید پاداش خداوندی به داد ما برسد؟ آیا یاوری هست که به امید آنچه نزد خداست، ما را یاری کند؟[5]

چپ و راست را نگاه کرد. یارانش همگی بر خاک سوزان کربلا در خون خود تپیده بودند. هیچ کس نبود. هیچ کس ...

یا مسلم بن عقیل! یا هانی بن عروه!...

کجایید؟ مگر چه شده که شما را می‌خوانم اما پاسخم نمی‌دهید؟ و صدایتان می‌کنم ولی نمی‌شنوید؟ چرا دیگر اظهار محبت شما را احساس نمی کنم؟ مگر نمی بینید چه بر من می‌گذرد؟ اینان زنان پیغمبرند که تنهای تنها مانده اند..[6]

امامت به زیر کشیده شد. عصمت که خداوند آن را بر قامت محمد و آل محمد پسندیده بود، بازیچه بوزینه بازهای شامی شد...

در انتها یک سوال باقی می‌ماند:

آیا تمام مسلمانان با امام زمان خود اینگونه عمل می‌کنند؟

... و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون..[7]

[1] (آل‏عمران : 164) لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبین‏

[2] . (الشورى : 23) ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُور

  [3]  قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ حُسَیْنٌ‏ مِنِّی‏ وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ.(کامل الزیارات / النص / 52 / الباب الرابع عشر حب رسول الله ص الحسن و الحسین ع و الأمر بحبهما و ثواب حبهما)

[4] . موسوعه الامام الحسین علیه السلام/ جلد چهارم/ صفحه 283 تا 285 ((یا ولدی! بلّغ شیعتی عنّی السّلام، فقل لهم: إنّ أبی مات غریبا فاندبوه،و مضى شهیدا فابکوه.))

[5] موسوعه الامام الحسین علیه السلام/ جلد چهارم/ صفحه 275

[6] موسوعه الامام الحسین علیه السلام/ جلد چهارم/ صفحه 276

[7]  (الشعراء : 227) إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏