1. اگرچه در جنگ‌ها معمولاً نیروهای مهاجم برای ضربه زدن به‌طرف مقابل، از هر حیله و وسیله‌ای کمک می‌گیرند تا دشمن را از پای درآورند، اما در تمام زمان‌ها حتی در بدوی‌ترین قبیله‌ها که بویی از تمدن و فرهنگ نبرده بودند، جنگ و نبرد دارای قواعد مخصوص به خود بوده است، مگر در مواردی که دزدان و راهزنان به منطقه‌ای حمله می‌کردند برای چپاول و سرقت اموال و...؛ اما در میادین نبرد، جنگجویان مقید به قواعد جنگی بوده‌اند.

2. ازاین‌روست که به‌عنوان نمونه نمی‌توان پرسید که چرا صدام در حمله به ایران، در همان مرحلۀ نخست، به مقر رهبران ایران را حمله نکرد و چرا مراکز مهم نظامی و اقتصادی را بمباران کرد؛ یا تهران را بمباران شیمیایی نکرد؛ یا چرا آمریکا با حکومت‌های مخالف خود این کار را نکرد و... اگرچه تخلفاتی از این قواعد سر می‌زند، اما به‌هرحال هر شخص، گروه یا کشوری خود را ملزم می‌داند تا در جهان از خود چهره‌ای موجه به نمایش بگذارد. بر این اساس است که وقایعی چون بمباران حلبچه به‌دست صدام و هیروشیما به‌دست آمریکا، در خاطره‌ها می‌ماند. شهادت علی‌اصغر (ع) فرزند شش‌ماهۀ امام حسین (ع) در آغوش پدر نیز از همین وقایع بوده است.

3. در مورد نبرد در روز عاشورا، اگرچه در همان حمله اول تعداد زیادی از یاران امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، اما اساساً در آن روزگاران جنگ‌ها قواعد مخصوص به خود را داشت و معمولاً فرماندهان جنگ نیز خود را ملزم به آن قوانین می‌دانستند. یکی از اصول نبرد در آن روزگار، جنگ تن‌به‌تن و هماورد طلبیدن بود.

4. از سوی دیگر، در جریان قیام عاشورا، عمر بن سعد فرمانده لشگر یزید، از طرف عبیدالله بن زیاد فرماندار کوفه مأموریت داشت که عرصه را بر آن حضرت تنگ بگیرد[1] تا شاید امام (ع) تسلیم شود. شاید آنان تصور می‌کردند اباعبدالله (ع) در آخرین لحظات وقتی ببیند اوضاع بر وی سخت شده از تصمیمش برمی‌گردد و تسلیم شود و با یزید بیعت کند. بدیهی است که آنان این‌گونه که ما اکنون امام را می‌شناسیم و آگاهی که نسبت به جایگاه امامت داریم، چنین شناختی نداشتند یا تصور نمی‌کردند آن حضرت بر تصمیمش پافشاری کند.

5. گذشته از اینها، آنان گه گاهی به‌سوی امام تیراندازی می‌کردند، نمونه‌اش تیراندازی‌های زمان نماز ظهر عاشورا است که یاران اباعبدالله (ع) خود را سپر حضرت کردند تا نماز تمام شود و تعدادی نیز شهید شدند.