افکار جامعه و عقول بشری کسی را که در راه یاری حق، ایثار کند و از خود گذشتگی نشان دهد، مالک تمام فضایل و عظمت‌ها می‌دانند و بسته به درجۀ فداکاری، آن شخص در دل‌ها عظمت پیدا می‌کند.

فداکاری بی‌مانند حسین (ع) به‌قدری پایۀ او را بالا برده است که در هر میدان مقایسه و مسابقه می‌تواند با همین یک صفت با صاحب هر خُلق کریم مسابقه دهد.

حقیقت این است که ظهور این شجاعت و پایداری و استقامت از کسی سر خواهد زد که در نواحی دیگر اخلاق نیز عظیم و بی‌مانند باشد.

ایمان، یقین، بصیرت، توکل، اعتماد بر خدا، زهد، صبر باید در حد تمام و اعلای خود در شخص باشد تا بتواند مظهر آن صبر و استقامت بی‌نظیر شود.

علائلی می‌گوید: در آنچه از اخبار و تاریخ حسین نزد ماست می‌بینیم که حسین کمال مواظبت را در تأسی به جدش داشت، به‌طوری‌که از همه جهات و نواحی نمونۀ کامل پیغمبر بود...

کسی که همه حالات، سکون، حرکت، فکر و تأملاتش الهی بود، می‌بینیم که در جهاد فداکارانه شمشیر می‌زد و از خود گذشته بود. هیچ کار و تکلیفی او را از وظیفه و تکلیف دیگر بازنمی‌داشت.[1]

باز هم علائلی می‌گوید: ما عظمائی را که می‌شناسیم هرکدام از جهتی باعظمت بوده‌اند. یکی از جهت شجاعت و یکی از ناحیۀ مردانگی؛ دیگری برای زهد، یکی از جهت فداکاری، یکی از ناحیۀ علم و دانایی؛ اما عظمت ازهرجهت منحصر به شخص حسین است.

مردی که از عظمت نبوت محمد و عظمت مردانگی علی و عظمت فضیلت فاطمه به وجود آمده، نمونۀ عظمت انسانی و نمایانگر نشانه‌های آشکار بزرگی است...[2]

علائلی: در آنچه از اخبار و تاریخ حسین نزد ماست می‌بینیم که حسین کمال مواظبت را در تأسی به جدش داشت، به‌طوری‌که از همه جهات و نواحی نمونۀ کامل پیغمبر بود...

عقاد می‌گوید: بنی‌امیه بعد از شهادت حسین (ع) شصت سال حسین و پدرش را بر فراز منابر سب می‌کردند؛ ولی یک نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع و پارسایی و پرهیزگاری و مراعات او از احکام دین جسارتی کند و او را به کوچک‌ترین گناه صغیره‌ای که ممکن است آدمی در آشکار یا پنهان انجام دهد، متهم کند.

آنها می‌خواستند که دربارۀ امام حسین (ع) غیر از خروج بر حکومتشان چیزی بگویند یا عیبی بجویند؛ اما زبان مزدورانشان را از اینکه بتوانند به حسین عیبی نسبت بدهند کوتاه دیدند.[3]

با اینکه درک و حتی وصف فضایل و مکارم اخلاق امام حسین (ع) در حد توانایی ما نیست، ولی با این ‌حال برخی از نواحی کمال اخلاقی و علمی حسین را جداگانه و به‌طور اختصار بیان می‌کنیم تا معلوم شود آن وجودی که مظهر کامل عظمت، استقامت و صبر و فداکاری در راه حق شد، صاحب تمام عظمت‌های انسانی و مرکز همۀ بزرگواری‌ها بود.

 

 علم حسین (ع)

چنانچه می‌دانیم و تاریخ زندگانی پیغمبر و ائمه بر آن دلالت دارد، علم و دانش این بزرگواران موهبت الهی بوده است؛ پیغمبر رنج دبستان ندید و تعلیم از معلم و استادی نگرفت؛ ولی به‌واسطۀ علم الهی مکتبی باز کرد که نزدیک چهارده قرن است فلاسفه و علمای عالی‌مقام در آن مکتب افتخار شاگردی دارند و از بحار دانش‌های آن جرعه‌نوشی می‌کنند.

همین گونه علوم علی و سایر ائمه (ع) نیز به افاضۀ ربانی و بخشش و تعلیم خاص شخص پیغمبر اعظم (ص) بود. احادیث معتبر دلالت دارد بر اینکه پیغمبر، علی و فرزندانش را با دانش‌هایی مخصوص و برجسته کرد. در حقیقت تبلیغات و تعلیمات امامان (ع) و سیره و روش آنها‌ تکمیل و اتمام هدف پیغمبر در تربیت جامعه و هدایت بشر بوده است. از مثل حدیث ثقلین که پیغمبر جمیع امت را ارجاع به این بزرگواران داده است و روایات متواتر دیگر، صلاحیت تامۀ علمی ایشان ظاهر و آشکار می‌شود.

بنی‌امیه بعد از شهادت حسین (ع) شصت سال حسین و پدرش را بر فراز منابر سب می‌کردند؛ ولی یک نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع و پارسایی و پرهیزگاری و مراعات او از احکام دین جسارتی کند و او را به کوچک‌ترین گناه صغیره‌ای متهم کند.

پیغمبر اکرم اهتمام خاص در افاضۀ علوم به امیرالمؤمنین (ع) داشتند. همواره علی از پیغمبر (ص) اخذ علم می‌کرد. خداوند به او شرح صدری بخشیده بود که از یک راهنمایی پیغمبر هزار باب علم به روی او باز می‌شد.

او در خدمت پیغمبر و شاگردی او، بی‌مانند و نسخۀ مطابق اصل شده است.

بعد از علی (ع) رهبری علمی و دینی با فرزندانش حضرت امام حسن و امام حسین (ع) بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامی و علوم تفسیر و احکام شرعی بودند.

علم و دانش حضرت اباعبدالله از احتجاجات او با دشمنان اهل‌بیت به‌خصوص معاویه و مروان و همچنین از دعای عرفه و بقیه ادعیه و احادیث صادر شده از آن حضرت ظاهر و آشکار است.

حضرت حسین (ع) در وقت وداع با ابوذر وقتی به ربذه تبعید شده بود، به او فرمودند:

ای عمو! خداوند قدرت دارد وضعی را که مشاهده می‌کنی تغییر دهد. خداوند هر روز در شأنی است. این قوم تو را از دنیایشان محروم ساختند و تو دینت را از آنها حفظ کردی. تو به آنچه آنها محرومت ساختند چه بی‌نیازی ولی آنان به دین تو چقدر محتاج‌اند! پس از خدا صبر و یاری بطلب و از حرص و بی‌قراری به او پناه بر. پس به‌درستی که صبر از ارکان دین و بزرگواری است. به‌راستی حرص نه پیش می‌کشد رزقی را و نه تأخیر می‌اندازد اجلی را![4]

این کلمات حکمت‌آمیز و رسا فی‌البداهه در وقتی‌که سن مبارکش از سی تجاوز نکرده است، روحانیت فوق‌العاده و علم و دانش روح غنی وبی نیاز و کمال معرفت و بصیرت حسین (ع) را اعلام می‌دارد.

نافع ابن ازرق رهبر فرقۀ ازارقۀ خوارج به حسین (ع) عرض کرد: خدایی را که می‌پرستی برایم توصیف کن.

حسین (ع) فرمود:

ای نافع هرکس دین خود را بر قیاس بسازد همواره در اشتباه است. در راه به رو درافتد و به اعوجاج و کژی کوچ کند و گمراه شود و سخنان نازیبا گوید. ای پسر ازرق من خدایم را وصف می‌کنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به حواس ادراک نشود و به مردم قیاس نشود. نزدیک است ولی به چیزی چسبیده نیست، دور است اما دوری نجسته (مقصود از نزدیکی او احاطه علم و دانایی او به همه است، مقصود از دوری او از اشیا تنزه ذات او از صفات ممکنات است).

او یگانه است و تبعیض و تجزیه و ترکیب در او راه ندارند و به نشانه‌ها شناخته‌شده و به علامات وصف شده است. غیر از خداوند بزرگ و بلندمرتبه، خدایی نیست.

ابن ازرق گریست و گفت:

«چقدر نیکوست کلام تو»[5]

 

ابن کثیر می‌گوید:

بعد از علی (ع) رهبری علمی و دینی با فرزندانش حضرت امام حسن و امام حسین (ع) بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامی و علوم تفسیر و احکام شرعی بودند.

حسین و ابن زبیر از مدینه به‌سوی مکه بیرون شدند و در مکه اقامت گزیدند. «عکف الناس علی الحسین یفدون الیه». مردم متوجه به حسین و ملازم خدمت او شدند. مردم به‌سوی او می‌آمدند. به آن حضرت وارد می‌شدند، در اطراف او می‌نشستند، سخنش را می‌شنیدند و از آنچه از او می‌شنیدند سودمند می‌شدند و ضبط می‌کردند و می‌نوشتند تا از او روایت کنند.

 

علائلی می‌گوید:

تعبیری که در این خبر است (عکف) نشان از آن دارد که مردم چنان شیفته معنویت و عظمت روح حسین بودند و آن حضرت چنان محبوبیت داشته است که از همه‌کس و همه‌جا منصرف و منقطع می‌شدند و به‌سوی حسین (ع) می‌رفتند...

این خبر ابن کثیر یک صورت کامل از مقام (معنوی و علمی) حسین را در زمانی که مردم در فشار بیداد و طغیان حکومت ستمکار بودند نشان می‌دهد.

حسین (ع) کثیرالحدیث بوده که باوجود اصحاب زیاد پیغمبر، مردم همه را رها کردند و به‌سوی او ‌آمدند. (پس از این، علائلی احادیثی را که از حضرت روایت‌شده نقل می‌کند.)[6]

و باز هم علائلی می‌گوید:

آن حضرت به‌نوعی در مسائل علمیه اظهار نظر می‌کرد و فتوا می‌داد که موجب تحیر مردم می‌شد؛ تا جایی که عبدالله بن عمر در حق او گفت: (انه یغرالعلم غرّاً)[7]

این نقل‌ها و هزاران روایت دیگر نشان از مقام والای علمی حضرت اباعبدالله (ع) دارد.

در مقالۀ بعدی به نواحی دیگری از کمالات امام حسین (ع) می‌پردازیم.