نظرات علما و بزرگان اهل سنت که لعن یزید را جایز دانسته‌اند:

یافعی

تفتازانی

ذهبی

ابن کثیر

مسعودی

امیر علیشیر نوایی

احمد بن حنبل - ابن جوزی

ابوالقاسم ابن عساکر شافعی

سعدالدین تفتازانی

جلال الدین سیوطی

شهاب الدین آلوسی


یافعی:

«و آن کس که امر به قتل حسین بن علی رضی الله عنه کرد و آن کس که او را به قتل رساند و آن کس که آن را حلال دانست و راه را برای قتل حسین بن علی فراهم داشت، همۀ اینها کافر هستند و مستحق لعن»[1]

 

تفتازانی:

«حق این است که یزید به قتل حسین رضایت داد و او را چنین بشارت دادند و به اهل بیت رسول اهانت کرد پس لعنت خدا بر وی و بر یاران و همراهان اوست.»[2]

 

ذهبی:

«یزید ناصبی غلیظ و تندخویی بود که اخلاق سگان را داشت و مسکر می‌نوشید و از هیچ معصیت و منکری روی گردان نبود. دولتش به قتل حسین آغاز گشت و به ویرانی کعبه تمام یافت.»[3]

 

ابن کثیر:

«به‌راستی یزید پیشوایی فاسق و کافر و شایستۀ لعن بود.»[4]

 

مسعودی:

سیوطی: خداوند قاتل حسین (ع) و ابن زیاد و یزید را لعنت کند.

«یزید مردی ستمگر و ظالم و فاسق بود و مسئول در قتل نوۀ رسول خدا (ص) و اصحاب او رضی الله عنهم است. او آشکارا شراب می‌نوشید و با سگان می‌نشست. اخلاقش اخلاق فرعون بود. جز اینکه فرعون در امر رعیت مدارا بیشتر می‌کرد تا وی و انصاف بیشتر داشت و تدبیر بیشتر.»[5]

علمای بسیار دیگر از جمله سبط بن الجوزی، القاضی ابویعلی، جلال‌الدین سیوطی، ابن حزم، شوکانی، جاحظ، شیخ محمد عبده و  امام احمد بن حنبل همه یزید را کافر و فاسق دانستند و رای به جواز لعن یزید داده‌اند.

ابوحامد محمد غزالی طوسی عالم شافعی که مدرس مدرسه نظامیۀ بغداد بود فتوایی مبنی بر نفی لعن یزید صادر کرد. غزالی نوشت: «دخالت یزید در کشتن حسین بن علی مسلم نیست و اگر هم باشد قتل نفس فسق است نه کفر؛ به علاوه ممکن است که یزید توبه کرده باشد و از همۀ اینها گذشته لعن انسان که سهل است، لعن حیوان هم صحیح نیست و رسم لعن و نفرین ناپسند است؛ زیرا که خداوند لعنتگران و ناسزاگویان را دوست ندارد.» غزالی هر چند فتوای منع لعن یزید را صادر کرد، اما با مسامحه و پرده پوشی بر نابکاری‌های یزید مخالف بود. بر اعتقاد بعضی این فتوای غزالی به خاطر تعصب ناخودآگاه وی بر ضد شیعه و اصرار شیعه بر لعن یزید بود.

 

امیر علیشیر نوایی (م 906 ق) نیز در این زمینه سروده است :

«ای که گفتی بر یزید و آل او لعنت مکن

زان که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش

آنچه با آل نبی کرد او، اگر بخشد خدای

هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش»
 


احمد بن حنبل - ابن جوزی :

ان انکاره على من استجاز ذم المذموم ولعن الملعون من جهل صراح، فقد استجازه کبار العلماء، منهم الامام احمد بن حنبل (رضى اللّه) وقد ذکر احمد فى حق یزید ما یزید على اللعنه[6]

اینکه منکر جایز بودن بدگویی از این شخص ناپاک و لعن کردن این شخص ملعون شده است، گمراهی آشکار است؛ زیرا این عمل را بزرگان علما از جمله احمد بن حنبل لعن او را جایز دانسته‌اند؛ و احمد بن حنبل در مورد یزید کلامی گفته است که از لعنت نیز بیشتر است.


سفارینی می نویسد:

و قال الإمام الحافظ ابن الجوزی فی لعنه یزید : أجازها العلماء الورعون، منهم الإمام أحمد رضی الله عنه[7]

حافظ بن جوزی در مورد لعنت یزید این‎گونه می‌گوید: علمای صالح پیشین، اجازه آن (لعن یزید) را داده‌اند. که از جمله آن‌ها احمد بن حنبل است.



ابوالقاسم ابن عساکر شافعی:

... و بلغ یزید خروجه فکتب إلى عبید الله بن زیاد و هو عامله على العراق یأمره بمحاربته وحمله إلیه إن ظفر به فوجه اللعین عبید الله بن زیاد الجیش إلیه مع عمر بن سعد بن أبی وقاص وعدل الحسین إلى کربلاء فلقیه عمر بن سعد هناک فاقتتلوا فقتل الحسین رضوان الله علیه و رحمته و برکاته و لعنه الله على قاتله و کان قتله فی الیوم العاشر من المحرم یوم عاشوراء من سنه إحدى وستین[8]

وقتی خبر خروج امام حسین (ع) به یزید رسید، به عبیدالله بن زیاد که عامل و کارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و به او امر کرد با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد. پس عبیدالله بن زیاد ملعون سپاهی به فرماندهی عمر بن سعد فرستاد. امام حسین (ع) نیز مسیر را به سمت کربلا تغییر داند و در آنجا با عمر بن سعد مواجه شدند و جنگیدند و امام حسین (ع)‌ در آنجا کشته شدند. رضوان الهی و رحمت و برکات خدا بر او و لعنت خداوند بر قاتلش. روز به قتل رسیدن او در 10 محرم، روز عاشورا از سال 61 هجری بود.

آلوسی: به اعتقاد و نظر من و آنچه بیشتر به ذهنم می‌رسد این است که یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت نبی اکرم (ص) ایمان نداشته است


سعدالدین تفتازانی:

اتفقوا على جواز اللعن على من قتل الحسین أو أمر به أو أجازه أو رضى به قال والحق أن رضا یزید بقتل الحسین و استبشاره بذلک و إهانته أهلی بیت رسول الله صلی الله علیه و سلم مما تواتر معناه و إن کان تفصیله آحادا قال فنحن لا نتوقف فی شأنه بل فی کفره و إیمانه لعنه الله علیه و على أنصاره و أعوانه.[9]

همه این نظر را دارند که می‌توان کسانی را که حسین را کشته‌اند یا به این کار دستور داده‌اند‌، یا اجازۀ این کار را داده‌اند‌، یا به این کار راضی شده‌اند را لعنت کرد. درست آن است که یزید به قتل حسین (ع) راضی بود؛ و شادی او از قتل حسین و اهانت کردن او به اهل بیت رسول خدا (ص) از مطالبی است که به حد تواتر معنوی رسیده است؛ اگر چه تفاصیل آن به صورت خبر واحد نقل شده است؛ بنابراین ما در مورد یزید سکوت نمی‌کنیم؛ بلکه حتی در کافر یا مؤمن بودن او شک نداریم؛ لعنت خدا بر او و یاوران و همکارانش .


جلال الدین سیوطی:
فکتب یزید إلى و الیه بالعراق عبید الله بن زیاد بقتله فوجه إلیه جیشا أربعه آلاف علیهم عمر بن سعد بن أبی وقاص ... لعن الله قاتله و ابن زیاد معه و یزید ایضا[10]

پس یزید برای والی‌اش در عراق - عبیدالله بن زیاد - دستور قتال و جنگیدن با حسین (ع) را صادر کرد و سپاهی 4000 نفره به فرماندهی عمر بن سعد به سمت او گسیل داشت ... خداوند قاتل حسین (ع) و ابن زیاد و یزید را لعنت کند.



شهاب الدین آلوسی:

أعوذ بالله سبحانه من رأس الستین و إماره الصبیان، یشیر إلى خلافه یزید الطرید لعنه الله تعالى على رغم أنف أولیائه لأنها کانت سنه ستین من الهجره[11]

این جمله رسول خدا (ص): «پناه می‌برم به خدای سبحان از ابتدای سال شصت و حکومت بچه‌ها.» این جمله اشاره دارد به خلافت یزید رانده شده که علی‌رغم محبت دوست دارانش خداوند او را لعنت کند. چرا که او در ابتدای سال شصت هجری حکومت می‌کرد.


پس از آن در جای دیگری از کتابش، وارد میدان می‌شود و به ادلۀ جواز لعن یزید اشاره می‌کند :

و على هذا القول لا توقف فی لعن یزید لکثره أوصافه الخبیثه و ارتکابه الکبائر فی جمیع أیام تکلیفه و یکفی ما فعله أیام استیلائه بأهل المدینه و مکه فقد روى الطبرانی بسند حسن « اللهم من ظلم أهل المدینه و أخافهم فأخفه و علیه لعنه الله و الملائکه و الناس أجمعین لا یقبل منه صرف ولا عدل»... و قد جزم بکفره و صرح بلعنه جماعه من العلماء منهم الحافظ ناصر السنه ابن الجوزی و سبقه القاضی أبویعلى، و قال العلامه التفتازانی: لا نتوقف فی شأنه بل فی إیمانه لعنه الله تعالى علیه و على أنصاره وأعوانه، و ممن صرح بلعنه الجلال السیوطی علیه الرحمه و فی تاریخ ابن الوردی.... و هذا کفر صریح فإذا صح عنه فقد کفر به و مثله تمثله بقول عبد الله بن الزبعرى قبل إسلامه: لیت أشیاخی الأبیات، و أنا أقول: الذی یغلب على ظنی أن الخبیث لم یکن مصدقا برساله النبی صلى الله علیه وسلم و أن مجموع ما فعل مع أهل حرم الله تعالى و أهل حرم نبیه علیه الصلاه و السلام و عترته الطیبین الطاهرین فی الحیاه و بعد الممات و ما صدر منه من المخازی لیس بأضعف دلاله على عدم تصدیقه من إلقاء ورقه من المصحف الشریف فی قذر؛ و لا أظن أن أمره کان خافیا على أجله المسلمین،... ولو سلم أن الخبیث کان مسلما فهو مسلم جمع من الکبائر ما لا یحیط به نطاق البیان، و أنا أذهب إلى جواز لعن مثله على التعیین ولو لم یتصور أن یکون له مثل من الفاسقین، و الظاهر أنه لم یتب، و احتمال توبته أضعف من إیمانه، و یلحق به ابن زیاد. و ابن سعد. و جماعه فلعنه الله عز وجل علیهم أجمعین، و على أنصارهم وأعوانهم و شیعتهم و من مال إلیهم إلى یوم الدین ما دمعت عین على أبی عبد الله الحسین،... و لا یخالف أحد فی جواز اللعن بهذه الألفاظ و نحوها سوى ابن العربی المار ذکره وموافقیه فإنهم على ظاهر ما نقل عنهم لا یجوزون لعن من رضی بقتل الحسین رضی الله تعالى عنه، و ذلک لعمری هو الضلال البعید الذی یکاد یزید على ضلال یزید.[12]

آلوسی: ابن عربی و بعضی از موافقین او لعن کسی که راضی به قتل حسین باشد را جایز ندانسته‌اند، و به جانم سوگند این اعتقاد همان ضلالت و گمراهی دور از مسیر حقی است که بیش از ضلالت و گمراهی یزید است.

بنابراین قول به خاطر کثرت اوصاف خبیثه یزید و ارتکاب گناهان کبیره‌ای که در طول أیام تکلیفش از او سر زد، به‌ویژه آنچه‌ در أیام استیلاء و تسلطش بر اهل مدینه و مکه مرتکب شد جای شک و تردیدی در لعن یزید باقی نمی‌ماند. برانی با سند حسن روایت می‌کند: «خدایا کسی را که به اهل مدینه ظلم کرد و آنها را ترساند تو نیز او را بترسان و بر او لعنت خود و تمام ملائکه و مردمانت را بر او فرو فرست. لعنتی که هیچ دافع و مانعی از آن وجود نداشته باشد.»  گروهی از علماء از جمله حافظ ناصر السنه ابن جوزی و قبل از او قاضی أبویعلى به کفر او و تصرح به لعن او جزم پیدا کرده بودند.  علامه تفتازانی در این باره می‌گوید: تکلیف یزید و ایمان او برای ما روشن است و هیچ شک و تردیدی در این باره نداریم. لعنت خداوند متعال بر او و بر انصار و اعوانش باد. از کسانی که به لعن یزید تصریح کرده جلال الدین سیوطی است.  در تاریخ ابن وردی آمده است: «... و این کفر صریحی برای یزید به حساب می‌آید و اگر این صحیح باشد در حقیقت او کافر است. مثل همین است تمثل یزید به قول عبدالله بن زبعرى که قبل از اسلام سروده است و یزید آن را تکرار کرد: لیت أشیاخی ببدر شهدوا تا آخر ابیات.»

به اعتقاد و نظر من و آنچه بیشتر به ذهنم می‌رسد این است که یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت نبی اکرم (ص) ایمان نداشته است. آنچه او بر اهل حرم خداوند تعالى و اهل حرم نبی اکرم (ص) و عترت طیبین و طاهرین او در زمان حیات و بعد از ممات انجام داد و آنچه که از سیئات و معاصی از او سر زد، کمتر از این نیست که کسی ورقی از مصحف و قرآن کریم را در نجاست بیاندازد؛ و گمان نمی‌برم کار‌هایی که از یزید سرزده است بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد...؛ و بر فرض هم که بپذیریم یزید خبیث، شخص مسلمانی بوده است، او مسلمانی بوده که آن‌قدر گناه کبیره مرتکب شده که در بیان نمی‌گنجد. در نتیجه اعتقاد من متعیناً جواز لعن اوست و تصور نمی‌کنم مثل او شخصی با این همه فسق یافت شود. ظاهرا او تا آخر عمر خود توبه نکرده، و احتمال توبۀ او ضعیف‌تر از احتمال ایمان اوست. در این احکام، ابن زیاد و ابن سعد و جمعی دیگر ملحق به یزید هستند. پس لعنت خداوند عزوجل بر همۀ آنها و انصار و اعوان و پیروان و هرکس که به ‌آنها میل کرده است.  این لعنت تا روز قیامت و تا هر زمان که چشمی برای أبی عبد الله الحسین گریه می‌کند بر او،... و در جواز لعن با این الفاظ و مانند اینها هیچ کس مخالفت نکرده؛ مگر ابن عربی که قبلاً از آن سخن گفته شد... که او و بعضی از موافقین او لعن کسی که راضی به قتل حسین باشد را جایز ندانسته‌اند، و به جانم سوگند این اعتقاد همان ضلالت و گمراهی دور از مسیر حقی است که بیش از ضلالت و گمراهی یزید است.