گاهی دیده می‌شود که برخی مطالبی را که در منابع شیعه و سنی جزو مسلمات است، برخی نادیده می‌گیرند و منکر اصل این داستان‌ها می‌شوند.

به عنوان مثال، وقتی رأس امام حسین (ع) وارد کوفه و دمشق شد، به شهادت مدارک متعدد و معتبر شیعه، به اذن الله تعالی، رأس امام حسین (ع) شروع به خواندن آیاتی از کلام الله مجید کرد تا حجت الهی را بر آن نامردمان تمام کند.

شیخ مفید – اعلی الله مقامه الشریف – چنین روایت می‌کند:

عن زید بن أرقم أنه قال: مر به علی و هو علی رمح و أنا فی غرفه،  فلما حاذانی سمعته یقرأ: (أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا) فقف- والله - شعری و نادیت: رأسک والله - یا ابن رسول الله - أعجب و أعجب.[1]

از زید بن ارقم روایت شده است که گفت: آن سر مقدس را که بر نیزه بود بر من عبور دادند و من در غرفه و بالاخانۀ خود نشسته بودم. چون برابر من رسید شنیدم که این آیه را می‌خواند:

 «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ...[2] یعنى آیا پنداشتى که (داستان) اصحاب کهف و رقیم از آیت‌هاى شگفت ما بودند!»  پس به خدا سوگند از هراس موى تنم راست شده داد زدم: به خدا اى پسر رسول خدا (داستان) سر تو شگفت‏تر و حیرت انگیزتر است‏.

برخی مدعی شده‌اند که این مطالب صرفاً برای کتاب‌های شیعه است و برخی دیگر ادامه می‌دهند که مگر امکان دارد که سر بریده شده بتواند حرف بزند؟ اینها به جز ساخته‌های شیعه است!!!

یکی از نکاتی که باید بدان توجه داشت، آن است که شیعیان مطالب اعتقادی خود را صرفاً از احادیث شیعی می‌گیرند و اعتباری برای احادیث اهل تسنن در امور اعتقادی قائل نمی‌شوند. زیرا نه تنها راویان احادیث اهل تسنن، مورد وثاقت شیعیان نیستند، بلکه برخلاف سیر پیوسته احادیث شیعیان تا معصوم، در تاریخ حدیث اهل سنت یک فاصله زمانی و گپ تاریخی 150 تا 200 ساله در نقل روایت وجود دارد که باعث بی‌اعتمادی نسبت به احادیث می‌شود.

نکتۀ بعدی این است که این جریان (قرآن خواندن راس امام حسین (ع) بر سر نیزه) آنقدر معروف و مشهور تاریخ بوده که با تمام تمهیداتی که بنی امیه برای مخفی نگه داشتن وقایع عاشورا در نظر گرفت، آوازۀ این جریان به گوش بسیاری از علمای اهل تسنن رسید؛ به نحوی که آن را از وقایع صحیح و مستند تاریخ می‌دانند.

ابن عساکر چنین گزارش می‌دهد:

حدثنا أبوالحسن علی بن المسلم لفظانا عبدالعزیز بن أحمد أنا تمام بن محمد و أبواللیث أسد بن القاسم الحلبی قالا أنا الفضل بن جعفر بن محمد التمیمی المؤذن نا أبوالحسن محمد بن أحمد العسقلانی بطبریه نا علی بن هارون الأنصاری نا محمد بن أحمد المصری نا صالح نا معاذ بن أسد الحرانی نا الفضل بن موسى الشیبانی نا الأعمش نا سلمه بن کهیل قال رأیت رأس الحسین بن علی رضی الله عنهما على القنا و هو یقول «فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم»[3]

اعمش از سلمه بن کهیل روایت می‌کند که گفت: سر (مبارک) حسین بن علی (ع)را بر روی نیزه دیدم که می‌فرمود: و به زودى خداوند [شر] آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنواى داناست.

در ادامه از قول ابن عساکر چنین آمده:

قال الفضل بن جعفر فقلت لأبی الحسن العسقلانی الله إنک سمعته من علی بن هارون قال الله إنی سمعته منه قال تمام و أسد قلنا للفضل بن جعفر الله إنک سمعته من أبی الحسن العسقلانی قال الله إنی سمعته منه قال عبدالعزیز قلت لتمام و أسد الله إنکما سمعتماه من الفضل بن جعفر قالا الله إننا سمعناه منه قال أبو الحسن علی بن المسلم الفقیه قلت لعبد العزیز الله إنک سمعته من تمام و أسد قال الله إنی سمعته منهما قلنا للفقیه أبی الحسن الله إنک سمعته من عبد العزیز قال الله إنی سمعته منه رواه المیدانی عن الفضل و قال معاذ بن أسد الخرأسانی و هو الصواب[4]

راویان این جریان هر کدام مشایخ روایی‌شان را قسم می‌دهند که آیا واقعاً چنین واقعه‌ای را از استاد خویش شنیده‌اند؟  هر یک از استادان نیز شنیدن این واقعه را تأیید می‌کند.

عمرو بن غرامه عمروی – محقق کتاب – می‌گوید که در نسخۀ یوسفیۀ این کتاب،  چنین گزارش شده:

و زید بعدها فی م: قال أبوالحسن العسقلانی: فقلت لعلی بن هارون انک سمعته من محمد بن أحمد المصری،  قال: الله انی سمعته منه،  قال الأنصاری فقلت لمحمد بن أحمد: الله انک سمعته من صالح؟ قال: الله إنی سمعته منه،  قال جریر بن محمد: فقلت لصالح: الله انک سمعته من معاذ بن أسد؟ قال: الله انی سمعته منه،  قال معاذ بن أسد: فقلت للفضل: الله انک سمته من الأعمش؟ فقال: الله انی سمعته منه،  قال الأعمش: فقلت لسلمه بن کهیل: الله انک سمعته منه؟ قال: الله انی سمعته منه بباب الفرادیس بدمشق؟ مثل لی ولا شبه لی، و هو یقول: (فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم).

در این روایت نیز سلمه بن کهیل قسم یاد می‌کند که آن آیه را شنیده است که سر مطهر امام حسین (ع) خوانده‌اند.

ابن عساکر در جای دیگری از کتابش به نقل از منهال بن عمرو روایت می‌کند:

أنبأنا أبومحمد بن الأکفانی نا عبدالعزیز الکتانی نا أبومحمد عبدالله بن الحسن ابن الفضیل الکلاعی و أبو عبدالله محمد بن یعقوب الطائی الحمصیان قالا أنا أبو عبدالله بن خالویه النحوی نا أبوالحسین بن مخزوم الحافظ حدثنی محمد بن علی بن العباس الصیرفی نا أحمد بن محمد بن سلیمان القاضی عن عبد الله بن زاهر الرازی عن الأعمش عن المنهال بن عمرو قال أنا والله رأیت رأس الحسین بن علی حین حمل و أنا بدمشق و بین یدی الرأس رجل یقرأ سوره الکهف حتى بلغ قوله تعالى «أم حسبت أن أصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا»  قال فأنطق الله الرأس بلسان ذرب فقال أعجب من أصحاب الکهف قتلی و حملی.

(منهال بن عمرو می‌گوید): به خدا قسم وقتی در دمشق بودم و سر (مطهر) حسین بن علی (ع) حمل می‌شد. دیدم که سورۀ کهف را می‌خواند تا به این آیه رسید: آیا گمان کردى که ‏اصحاب کهف و رقیم از نشانه‏هاى شگفت‏انگیز ما بودند؟

منهال می‌گوید: خداوند متعال، سر مبارک را به نطق درآورد و با لسانی روان فرمود: کشتن من و حمل من (در شهرها) از اصحاب کهف شگفت‌انگیزتر است.[5]

 

صحت این مطالب در نزد اهل تسنن مورد قبول است؛ چه اینکه هم ابن عساکر در تأیید روایتش به سخنان راویان و مشایخ روایی آنها اشاره کرده و هم اینکه این داستان به نقل برخی از این روات آنقدر مشهور است که در زندگی‌نامۀ آنها بیان می‌شود.

مثلا گزارشی که سلمه بن کهیل در مورد قرآن خواندن رأس مطهر امام حسین (ع) بیان کرد مورد قبول دیگر علما افتاده؛ تا جایی که در زندگی‌نامۀ وی بدان اشاره کرده‌اند.

صلاح الدین صَفَدی در زندگی‌نامۀ سلمه بن کهیل ضمن بیان وثاقت و مورد اطمینان بودن او در بیان روایات می‌گوید:

سَلمَه بن کهیل أَبُو یحیى الْحَضْرَمِیّ.... وَقَالَ أَبُو حَاتِم ثِقَه متقن، وَ النَّسَائِیّ ثِقَه ثَبت و َمَات یَوْم عَاشُورَاء قیل سنه اثْنَتَیْنِ وَ عشْرین قَالَ رَأَیْت رأس الْحُسَیْن عَلَى القنا و َهُوَ یَقُول فسّیکفیکهم الله و َهُوَ السَّمِیع الْعَلِیم[6]

این روایت را ابوالمعالی ابراهیم بن محمد جوینی (شیخ و استادِ ذهبی) نیز در کتابش آورده است. او یک باب جداگانه برای سخن گفتن سر مطهر امام حسین (ع) بر بالای نیزه باز کرده و سخنان و تصریحات گروهی از علمای اهل تسنن در مورد نقل این روایت و مقبول بودن آن را بیان کرده است.[7]

شمس الدین بن طولون حنفی نیز این روایت سلمه بن کهیل را بیان کرده است.[8]

در مورد روایت منهال بن عمرو نیز همین بس که سیوطی نیز آن را در کتابش آورده است.[9]

و البته قابل ذکر است که سیوطی در مقدمه کتابش[10] تصریح دارد که مطالب این کتابش از روایات جعلی نیست و در زمرۀ اخبار معتبر با شواهد گوناگون است.

این‌ها همه نشانگر حقانیت این موضوع حتی در منابع اهل سنت و نزد علمای بزرگ آن‌هاست.

 

نکتۀ پایانی که باید در تأیید این جریان بیان کرد رد این سوال است که مگر ممکن است سرِ بریده شده بتواند حرف بزند چه برسد به اینکه قرآن بخواند!

قبلاً بیان کردیم که اساس سخن گفتن رأس مطهر امام حسین (ع) در نزد شیعیان مقبول است؛ ولی برای رفع استبعاد این مورد، به برخی از اسناد اهل تسنن در مورد سخن گفتن برخی از مردگان بعد از مرگشان و وقایع دیگر (سر بریده شده یا غیره) اشاره می‌کنیم تا نشان دهیم این‌گونه موارد فقط مختص ائمه اطهار (ع) گفته نشده است و در کتب اهل سنت، مثال‌های دیگری نیز یافت می‌شود.

شمس الدین ذهبی(عالم مشهور و مورد اعتماد اهل تسنن) در تاریخ اسلامش ذیل شرح حال شهید احمد بن نصر خزاعی به کرامتی اشاره می‌کند که سیوطی آن را مختصر کرده و چنین گزارش می‌دهد:

و َفِی تَارِیخ الْحَافِظ الذَّهَبِیّ أَن أَحْمد بن نصر الْخُزَاعِیّ أحد أَئِمَّه الحَدِیث دَعَاهُ الواثق إِلَى القَوْل بِخلق الْقُرْآن فَأبى فَضرب عُنُقه و صلب رأسه بِبَغْدَاد و وکل بِالرأس من یحفظه و یصرفه عَن الْقبْلَه بِرُمْح فَذکر الْمُوکل بِهِ أَنه رَآهُ بِاللَّیْلِ یستدیر إِلَى الْقبْلَه بِوَجْهِهِ فَیقْرَأ سُورَه یس بِلِسَان طلق قَالَ الذَّهَبِیّ رویت هَذِه الْحِکَایَه من غیر وَجه وَ من طرقها مَا أخرجه الْخَطِیب عَن إِبْرَاهِیم بن إِسْمَاعِیل بن خلف قَالَ کَانَ أَحْمد بن نصر خَالِی فَلَمَّا قتل فِی المحنه و صلب أخْبرت أَن الرأس یقْرَأ الْقُرْآن فمضیت فَبت قَرِیبا مِنْهُ فَلَمَّا هدأت الْعُیُون سَمِعت الرأس یقْرَأ «الم أَحسب النَّاس أَن یتْرکُوا أَن یَقُولُوا آمنا و هم لَا یفتنون» فاقشعر جلدی[11]

در تاریخ ذهبی چنین آمده که احمد بن نصر خزاعی یکی از ائمۀ حدیث بود که واثق او را به قبول اعتقاد به مخلوق بودن قرآن دعوت کرد؛ ولی او استنکاف ورزید و لذا سر از بدنش جدا کرده و آن را در بغداد آویزان کردند و یک نفر را مأمور کردند که از آن محافظت کند و با نیزه رویش را از قبله برگرداند. آن مأمور بیان می‌کند که شبانگاه دید که آن سر،  به سمت قبله چرخید و سورۀ یس را با لسانی شیوا خواند.

ذهبی می‌گوید که این حکایت به طرق دیگر نیز بیان شده است؛ همچنین خطیب بغدادی از ابراهیم بن اسماعیل بن خلف روایت کرده که احمد بن نصر، دایی من بود و وقتی در محنت (وقایع جریانات و بحث‌ها دربارۀ مخلوق بودن یا نبودن قرآن) کشته شد، خبر رسید که سر او قرآن می‌خواند. من به آنجا رفتم و به او نزدیک شدم و وقتی چشم‌ها آرام گرفت (مردم خوابیدند) شنیدم که سر این آیه را می‌خواند: آیا مردم گمان کرده‏اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها مى‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند؟ و مو بر تن من رأست شد.

ذهبی نیز در شرح حال احمد بن نصر خزاعی می‌گوید:

قَالَ الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ الحَرْبِیُّ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصَّائِغَ یَقُوْلُ: رَأَیْتُ أَحْمَدَ بنَ نَصْرٍ حِیْنَ قُتِلَ قَالَ رأسهُ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ.[12]

جعفر بن محمد صائغ گفت: دیدم وقتی احمد بن نصر کشته شد،  سر وی گفت: لا اله الا الله.

سخن گفتن سر احمد بن نصر خزاعی در کتب دیگر و در زندگی‌نامۀ او نیز آمده است.[13]

یکی دیگر از افراد معروف در نزد اهل تسنن که بعد از مرگش سخن گفت کسی نیست جز زید بن خارجه بن زید انصاری.

علمای اهل تسنن در زندگی‌نامۀ وی به صراحت به سخن گفتن او بعد از مرگش اشاره کرده اند.

ذهبی در زندگی‌نامۀ او می‌گوید:

زید بن خارجه بن زید بن أبی زُهیر الأنصاری الخَزْرَجیّ المتکلِّم بعد الموت.

زید بن خارجه به زید بن ابی زهیر انصاری خزرجی، کسی که بعد از مرگ سخن گفت.

و سپس به نقل از ابن عبدالبر می‌گوید:

قَالَ ابن عبد البرّ: هذا هو الَّذِی تکلم بعد الموت، لَا یختلفون فی ذلک، و ذلک أنّه غُشِی علیه و أُسْرِی بروحه، ثمّ راجَعَتْهُ نفسُه فتکلم بکلامٍ فی أبی بکر، و عمر، و عثمان، ثم مات لوقته. رواه ثقات الشّامیّین عَنِ النُّعمان بْن بشیر.[14]

ابن عبدالبر گفت: او (زید بن خارجه) کسی است که بعد از مرگ سخن گفت و در این مطلب کسی اختلافی ندارد. جریان از این قرار است که وی غش کرد و روح از بدنش رفت و سپس برگشت و و سخنی در مورد ابی بکر و عمر و عثمان گفت و در همان زمان مرد. افراد ثقه و مورد اطمینان شام این جریان را از نعمان بن بشیر روایت کرده اند.

 

ابن اثیر جزری نیز در زندگی‌نامۀ زید بن خارجه می‌گوید:

و هذا زید هو الذی تکلم بعد الموت فی أکثر الروایات،  و هو الصحیح.[15]

این زید همان کسی است که در اکثر روایات آمده که بعد از مرگ سخن گفت و صحیح است.

 

 

از تابعین نیز شخصی به این مقام نائل شده و بعد از مرگش سخنرانی کرده است.

ابوطالب مکی چنین گزارش می‌دهد:

و فی حدیث ربعی بن حراش عن أخیه، و کان من خیار التابعین و هو ممّن تکلم بعد الموت[16]

در حدیث ربعی بن حراش از برادرش که از بزرگان تابعین است و او همان کسی است که بعد از مرگ سخن گفت.

 

برادر او همان ربیع بن حراش است که ابن سعد در مورد او می‌گوید:

الرَّبِیعُ بْنُ حِرَاشٍ. الذی تکلم بعد موته[17]

ربیع بن حراش، کسی که بعد از مرگش سخن گفت.

این موارد خود بر دلالت بر سخن گفتن اصحاب و تابعین پس از مرگ، در نزد اهل سنت دارد. حال آنکه قبول این واقعه برای فرزند رسول خدا (ص) قطعاً مورد اعتمادتر است.

خوانندۀ محترم می‌تواند با مراجعه به کتاب الغدیر تألیف علامۀ امینی جلد 11 مجموعه‌ای از کرامات مسطور در کتب اهل تسنن را مطالعه کند.

ما حصل این سطور چنین شد که سخن گفتن سر مطهر امام حسین (ع) بر بالای نیزه نه تنها در کتب شیعه آمده، بلکه در کتب اهل تسنن نیز بیان شده و مشاهدۀ چنین کرامتی هرگز دور از ذهن نیست؛ چه اینکه شیعیان هرگز از انجام این امور توسط امام معصوم (ع) تعجب نکردند؛ بلکه به یقین آنها افزوده می‌شود.  اهل تسنن نیز با مشاهدۀ نمونه‌های مشابه در کتب خودشان (آن هم به وفور و در مدل‌های مختلف) هرگونه استبعاد انجام چنین کرامتی را از خود دور می‌کنند و آن را برای فرزند رسول الله قطعی و یقینی خواهند دانست.