آن‌;چه در این مقاله می‌;خوانید:

  1. عباس‌;بن‌;الحسن
  2. عبیدالله‌;بن‌;الحسن
  3. ابراهیم‌;بن‌;الحسن
  4. فضل‌;بن‌;الحسن
  5. حمزه‌;بن‌;الحسن

 

همسر و فرزندان حضرت عباس (ع)

حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام، با «لُبابَه» دختر «عبیدالله‌;بن‌;عباس»، پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم، ازدواج نمود.[1] لبابه، از بانوان بزرگ زمان خویش بود و در فضایی آکنده از نور قرآن و مالامال از عطر روح‌;نواز محبت به خاندان وحی، دیده به جهان گشوده و در سایه‌;سار قرآن و عترت تربیت یافته بود. مادر لبابه ، «ام حکیم جویری» دختر «خالدبن‌;قرظ کنانی» است.[2] تاریخِ ازدواج وی چندان مشخص نیست اما از سن فرزندان حضرت عباس (ع) می‌;توان حدس زد که ازدواج او بین سال‌;های 40 تا 45 ه.ق صورت گرفته و این‌;که سن او هنگام ازدواج بیست سال بوده است. ثمره این پیوند فرزندانی به نام‌;های عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر بود.[3] اما بین تاریخ‌;نگاران در تعداد آن‌;ها اختلاف نظر وجود دارد. برخی، حضرت عباس (ع) را صاحب دو فرزند به نام‌;های عبیدالله و فضل دانسته‌;اند[4] و برخی دیگر عبیدالله، حسن و قاسم[5] و برخی نیز عبیدالله و محمد[6] را فرزندان او برشمرده‌;اند.

پس از شهادت حضرت عباس (ع) و فرزندان او در کربلا، لبابه به عقد زیدبن‌;الحسن (ع)، فرزند امام مجتبی (ع) در آمد و از او صاحب دختری به نام نفیسه گردید .[7] برخی دیگر نوشته‌;اند: او از زید، فرزند پسری به دنیا آورد و نام او را حسن گذاشت. بنابراین نقل، حسن پسر حضرت عباس (ع) نبوده و از روی اشتباه در ردیف فرزندان او ذکر شده است.[8]

 

فرزندان حضرت عباس (ع) در کربلا

برخی منابع، از شهادت فرزندان حضرت (ع) در کربلا سخن به میان آورده‌;اند اما در نام آن‌;ها گوناگونی وجود دارد. نوشته‌;اند: هنگامی که حضرت عباس (ع) از روی اسب خود بر زمین افتاد و در درگیری با دشمنان به شهادت رسید، امام حسین (ع) خود را به او رسانید و وقتی که حالت او را مشاهده نمود، فریاد برآورد: «وَا غَوْثاه، بِکَ یا الله، وَا قِلَّهَ ناصِراه؛»، «فریاد (از بی کسی)، به تو پناه می‌;برم ای خدا! وای از کمی یاران!»

در این لحظه، محمد و قاسم صدای امام را شنیدند، نزد ایشان رفته و در پاسخ امام فریاد زدند:

«لَبَّیکَ یا مَولانا، نَحنُ بَینَ یدَیکَ»، «در خدمت توایم ای سرور ما» امام حسین (ع) رو به آنان کرد و فرمود: «بِشَهادَهِ اَبیکُمَا الکِفایه»، « شهادت پدرتان بس است». اما آنان امتناع ورزیده و گفتند: «نه به خدا، ای عمو!»

سپس از امام اجازه گرفته و به میدان نبرد شتافتند و پس از پیکار با دشمن، ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسیدند.[9] علامه سید محسن امین، تراجم‌;نویس مشهور، عبدالله بن عباس (ع) را نیز در شمار شهیدان کربلا ذکر می‌;نماید.[10]

اما بنا به گزارش برخی دیگر از تاریخ‌;نگاران، تنها محمد در کربلا به شهادت رسیده است.[11] در این زمینه نوشته‌;اند: در کربلا سه تن از فرزندان حضرت عباس (ع) با او حضور داشتند که در بین آن‌;ها، حضرت عباس (ع)، محمد را از همه بیشتر دوست می‌;داشت و او را از خود جدا نمی‌;کرد. او نوجوانی پارسا و خداترس بود و در میان ابروانش اثر سجده دیده می‌;شد.

 وقتی حضرت عباس (ع) برادر بزرگوار خویش امام حسین (ع) را بی‌;یاور دید، فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود، لباس جنگ بر تن او پوشاند و شمشیر به کمر او بست. سپس دست او را گرفته و نزد امام خویش رفت و خود از امام اجازه پیکار او را گرفت. محمد دست امام را بوسید و پس از خداحافظی با زنان خیمه، به میدان رفته و مبارز طلبید و پس از ساعتی نبرد، به شهادت رسید.[12]

 

 اعقاب و بازماندگان حضرت عباس (ع)

آن‌;چه همگی تاریخ‌;نگاران بدان تصریح کرده و اتفاق نظر دارند، این است که نسل حضرت عباس (ع) از طریق فرزند او عبیدالله گسترش یافته است.[13] او هنگام حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سوی کربلا در سنین کودکی بود ولی بعدها مردی دانشمند و فرزانه در دین و از فرهیختگان دوره خود گردید.[14] او با سه زن از زنان پاکدامن و فهیم مدینه به نام‌;های رقیه دختر امام مجتبی (ع)، دختر معبد عبدالله‌;بن‌;عباس و دختر مسوربن‌;مخزمه زبیری[15] ازدواج نمود و صاحب دو فرزند به نام عبدالله و حسن شد که نسل او نیز از طریق حسن، گسترش یافت.[16] از این رو، باید حسن بن عبیدالله بن عباس (ع) را سرشاخه اصلی نوادگان حضرت عباس (ع) برشمرد. لذا به معرفی و بررسی زندگانی نوادگان حضرت عباس (ع) از نسل حسن‌;بن‌;عبیدالله‌;بن‌;عباس (ع) می‌;پردازیم.

 

فرزندان حسن‌;بن‌;عبیدالله‌;بن‌;عباس (ع)

حسن بن عبیدالله 67 سال عمر نمود[17] و صاحب پنج فرزند به نام های عباس، عبیدالله،ابراهیم، فضل و حمزه گردید.[18] شاید این تیره از نسل حضرت عباس (ع) بلند آوازه ترین طایفه از تبار آن حضرت باشد که به شرح کوتاهی از سرگذشت آنان پرداخته می‌;شود.

1. عباس‌;بن‌;الحسن

فردی شجاع و صریح بود به گونه‌;ای که نوشته‌;اند کسی از بنی‌;هاشم در جرأت و صراحت لهجه مانند او وجود نداشت. وی در ایام خلافت هارون الرشید به بغداد آمد. هارون الرشید به خاطر فضل، ادب و شجاعت او همواره او را به کنیه می‌;خواند.[19] او به اندازه‌;ای شیوا شعر می‌;سرود که او را برترین شاعر از فرزندان امام علی (ع) می‌;دانستند.[20] او ده فرزند داشت، که از جمله آنان عبدالله‌;بن‌;العباس است.

مأمون پس از درگذشت او گفت: «بعد از تو ای فرزند عباس! همه مردم مساوی شدند (تو با دیگران تفاوت داشتی)». مأمون جنازه او را پیاده تشییع نمود و شیخ‌;بن‌;شیخ خواندش.

«محمد‌;بن‌;حمزه» از دیگر نوادگان اوست که به جوانمردی و بخشش، مشهور بود و به نزدیکان خود بسیار رسیدگی نمود. نیکی او شامل حال همه می‌;شد و بخششی گسترده داشت؛ در طبریه اردن، اموال بسیار داشته و دارای اراضی زیادی بود. «طغج‌;بن‌;جف فرغانی» بر او حسادت کرد و سپاهی برای چپاول اموال او فرستاد. وی در نتیجه این درگیری در باغ خود، در سال 287 ه.ق به قتل رسید و شاعران در سوگ او قصیده ها گفتند. از این رو، به فرزندان و نوادگان او «بنو الشهید» گفته می‌;شود.[21]

 

2. عبیدالله‌;بن‌;الحسن

درباره‌;اش گفته‌;اند: مردی به سان او پرهیبت و شکوه، دیده نشده بود. وی امارت حرمین شریفین مکه و مدینه را بر عهده داشت و امر قضاوت در این دو شهر نیز بر عهده او بود.[22]

مأمون، او را در سال 204 ه.ق به سرپرستی امور حجاج بیت الله الحرام منصوب کرد و در دوران مأمون نیز از دنیا رفت. به بازماندگان و نوادگان او که در سرزمین دمیاط بودند، بنی‌;هارون و به دسته‌;ای از آنان که در فسای امروزی بودند، بنی‌;هدهد می‌;گفتند. گروهی از احفاد و دودمان او نیز در یمن سُکنا گزیدند. عبیدالله‌;بن‌;الحسن 11 فرزند داشت . از جمله آنان قاسم‌;بن‌;عبیدالله بود که پست جد خویش (امارت و قضاوت در حرمین شریفین) را عهده‌;دار گردید. او از نزدیکان امام حسن عسکری (ع) هم بود.[23]

 

3. ابراهیم‌;بن‌;الحسن

معروف به جردقه و در شمار پارسایان و ادیبان زمان خود بود.[24] وی صاحب نوزده فرزند گردید و در سال 264 ه.ق درگذشت. از فرزندان او علی‌;بن‌;ابراهیم جردقه، فردی سخاوتمند و والامقام بوده است. نوه او عبدالله‌;بن‌;علی به بغداد آمد و سپس به مصر رفت و در آن‌;جا به بیان حدیث پرداخت و کتابی به نام جعفریه نگاشت که حاوی مطالب عالی در فقه شیعه بود. او در رجب سال 312 ه.ق وفات یافت.[25]

 

4. فضل‌;بن‌;الحسن

او مردی دانشمند، سخنور، شجاع و مورد بزرگداشت خلفای وقت خود و معروف به ابن‌;الهاشمیه بود. از او سه فرزند به نام‌;های جعفر، عباس الاکبر و محمد به جای ماند که آنان نیز دارای جایگاهی ویژه نزد مردم بودند و هر یک، دارای فرزندانی بزرگوار چون خود بودند. از جمله آنان «فضل‌;بن‌;محمد» است که مردی سخندان و شاعر بود که بازماندگان او در قم و طبرستان پراکنده هستند. او اشعار زیادی در مدح دلاوری جد خود، حضرت عباس (ع) در کربلا سروده است.[26]

 

5. حمزه‌;بن‌;الحسن

او بسیار شبیه به امام علی (ع) بود و در روزگار مأمون عباسی می‌;زیست.[27] از آن‌;جاکه عباسیان خود را از نوادگان عباس، عموی پیامبر (ص) می‌;دانستند، این موضوع را در بسیاری مواقع، دستاویزی برای توجیه اعمال خود قرار می‌;دادند. مأمون بدین منظور، نامه‌;ای با دست خط خود برای حمزه نوشت و در ضمن آن بیان داشت: «به حمزه‌;بن‌;الحسن هزار درهم به جهت شباهت وافرش به امیر مؤمنان، علی (ع) بخشیده شود.» او با زینب از نوادگان عبدالله‌;بن‌;جعفر ازدواج نمود. مردم او را زینبی می‌;خواندند؛ زیرا او با زینب علیها السلام دختر امیر مؤمنان (ع) نسبت داشت. از نوادگان حمزه‌;بن‌;الحسن می توان شاعری بلند آوازه به نام محمدبن‌;علی را نام برد که در بصره می‌;زیست و احادیثی را هم از امام رضا (ع) و برخی دیگر از امامان روایت کرده است. او در سال 286 ه.ق درگذشته است. از جمله بستگان حمزه‌;بن‌;الحسن، می‌;توان به برادرزاده‌;اش که هم نام اوست، اشاره کرد.

هم اکنون مقبره او در شهر حله است و دارای گنبد و بارگاه با شکوهی است. نوشته‌;اند: مادر امام زمان (عج) مدتی در خانه او مهمان بوده است. او را نیز از راویان احادیث آل‌;محمد (ص) و فردی درستکار و محترم و مورد اطمینان ذکر کرده‌;اند.[28] از فرزندان او قاسم‌;بن‌;حمزه است که از دانشمندان و فقیهان زمان خود بوده است. او مردی بسیار زیباروی و ثروتمندی بخشنده در یمن بوده که ثروت او به صد هزار دینار می‌;رسیده است. او بسیار اهل بخشش به مردم بوده است.[29]

 

حمزه‌;بن‌;قاسم

او از جمله نوادگان حضرت عباس (ع) است که از مشایخ بزرگ و علمای بنام شیعه در دوره خود بوده است. حضرت عباس (ع) نیای پنجم او است و نسب کامل او عبارت است از: ابوعلی حمزه‌;بن‌;قاسم‌;بن‌;علی‌;بن‌;حمزه‌;بن‌;الحسن‌;بن‌;عبیدالله‌;بن‌;عباس (ع).

درباره او نگاشته‌;اند: ابویعلی از دانشمندان شیعه و بنام و برخاسته از خاندان وحی و درختی تناور در بوستان دانشمندان شیعی است. وی از راویان احادیث اهل‌;بیت عصمت و طهارت (ع) بوده و دانشمندان بسیاری، شاگردی او را به جای آورده‌;اند[30] و وی را فردی مورد اعتماد و بلند مرتبه در نقل روایات معصومان (ع) ذکر کرده‌;اند.[31] از او کتاب‌;های زیادی بر جای مانده است که عبارت است از: التوحید، الزیارات و المناسک، رد محمد بن جعفر اسدی و ... او در دستْ نوشته‌;های خود احادیث بسیاری را از امام صادق (ع) نقل نموده است.[32] او در قرن چهارم ه.ق می‌;زیسته و مرقد شریفش در جنوب شهر حله، بین رود فرات و دجله و در دهکده‌;ای به نام قریه حمزه قرار دارد. پیشتر در مورد محل دفن او اختلاف بوده و مردم می‌;پنداشتند مرقد او متعلق به حمزه‌;بن‌;موسی کاظم (ع) است[33] و با این پندار، او را زیارت می‌;کرده‌;اند اما داستان جالبی سبب برطرف شدن این پندار می‌;شود. می‌;گویند: عالمی ربانی و فقیهی بزرگ به نام سید مهدی قزوینی جهت تبلیغ معارف دینی به حله رفت. او گه گاه از کنار مرقد ابوعلی حمزه‌;بن‌;قاسم می‌;گذشت اما به زیارت مرقد او نمی‌;رفت. این موضوع، موجب کم رغبتی مردم آن منطقه نسبت به زیارت آن مرقد شریف گردید. روزی از او خواستند به زیارت مرقد برود، او در پاسخ گفت به زیارت کسی که نمی‌;شناسد، نمی‌;رود. روز بعد، او به دهکده مذکور رفت و در اواخر شب برای خواندن نماز شب برخاست. نزدیکی‌;های طلوع آفتاب، سیدی از اهل همان روستا که مورد اعتماد آن عالم ربانی بود، نزد وی رفت و از او دلیل زیارت نکردن او را پرسید؛ ولی همان پاسخ پیشین را شنید.

آن سید علوی گفت: «چه بسیار امور مشهوری هستند که اصلی ندارند، این مرقد متعلق به حمزه‌;بن‌;موسی کاظم (ع) نیست که به اشتباه این‌;گونه می‌;پندارند، بلکه این مرقد متعلق به ابوعلی حمزه‌;بن‌;قاسم از نوادگان حضرت عباس (ع) است که از علما اجازه حدیث داشته و دانشمندان رجال، او را بر وثاقت و پارسایی ستوده اند» سید مهدی قزوینی گمان کرد که او این سخن را از علما شنیده و هرگز نمی‌;پنداشت که او از کتاب‌;های رجالی و روایی چیزی بداند. از این رو، به آن سید علوی چندان توجهی نکرد. سید علوی، خارج شد و سید مهدی قزوینی در سجاده خود به تعقیبات نماز مشغول گردید تا آفتاب دمید. سپس به کتاب‌;های رجالی که در دسترس داشت، مراجعه کرد و دید گفته آن سید علوی درست است. فردا در بین جمعیت، همان سید علوی را یافت. نزد او رفت و پرسید مطلبی را که دیشب پیش از سحر به او گفته، از کجا به دست آورده است؟ سید علوی انکار کرد که سحر، پیش او بوده و سوگند خورد که شب گذشته اصلا در روستا نبوده و بیرون از روستا به سر می‌;برده است و حتی ادعا کرد اصلا سید مهدی قزوینی را نمی‌;شناسد. سید مهدی بی‌;درنگ سوار مرکب خود شد و عازم زیارت مرقد ابویعلی گردید و به مردم گفت: «اکنون بر من واجب شد که به زیارت او بشتابم. زیرا شک ندارم آن سید علوی که دیشب دیدم، امام زمان (عج) بوده است.» از آن پس، مرقد او رونق بیشتری گرفت و مردم توجه بیشتری به زیارت او نشان دادند. سید مهدی قزوینی بعدها در کتاب «فُلک النجاه» خود تصریح نمود که مرقد مذکور، متعلق به ابوعلی حمزه‌;بن‌;قاسم از نوادگان حضرت عباس (ع) است.[34]