کاروان در دل صحرا ره سپرد و خورشید، همچنان به جستجوی سرنوشت کاروان،

 نگاهش بر زمین خیره مانده بود.

و مردمانی از اطراف، به شوق رستگاری و یاری قافله سالار، خود را به او رساندند.

مرد، تازه از راه رسیده بود و مُراد و مَرام کاروانیان را نمی دانست.

به یکی از کاروانیان نزدیک شد.

گفت؛ دیر که نیامدیم؟

گفت؛ نه برادر!

گفت؛ نام من زید بن قیس است.

گفت؛ من هم عابس بن شبیب شاکری.

گفت؛ حتم دارم خبرهای خوشی از مسلم بن عقیل رسیده که عازم کوفه اید.

عابس بن شبیب شاکری، با نگاهی به زید لبخند زد.

زید گفت؛ شنیده ام بزرگان کوفه با هیجده هزار مرد جنگی از افراد قبایل خود با فرستادۀ او مسلم بن عقیل بیعت کرده اند تا در کوفه یاریش کنند.

عابس نگاهی دوباره به زید کرد.

گفت؛ کوفه؟! حسین بن علی به کوفه نمی رود!


این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.