خورشید، این چشم گشودۀ آسمان، به تمامی خیره مانده بود بر زمین، تا ببیند که سرنوشت تاریخ، چگونه رقم می خورد در پیش روی این کاروان.

 عبدالله بن مطیع، التماس کنان، عنان اشتر او را گرفته بود.

قافله سالار گفت؛ بنا دارم زمینۀ شناخت معروف و ریشه کنی منکر را فراهم سازم، و به سیرۀ جدم و پدرم علی بن ابیطالب رفتار کنم.

گفت؛ بخدا قسم نوادگان ابوسفیان و آل امیه تو را می کُشند، برگرد.

گفت؛ جز تقدیر الهی به ما نخواهد رسید.

گفت؛ بعد از کشتن تو دیگر از هیچکس باکی ندارند و با هتک حُرمت تو، حُرمت اسلام و عرب شکسته خواهد شد.

قافله سالار، سماجت او را که دید، نگاه محبت آمیزی به او کرد و دست بر شانه او گذاشت.

گفت؛ اگر قضای الهی بر وفق مراد باشد، خدا را به نعمتهایش سپاسگزاریم، و اگر قضای الهی میان ما

و آرزوهایمان جدایی افکند، عمل کسی که خالصانه و از سرچشمۀ تقوای الهی بجوشد،

 نزد خدا فراموش نمی شود.

خداحافظ برادر.

اشتر را هِی کرد و براه افتاد، و کاروان بدنبال او ره سپرد.

عبدالله بن مطیع، لحظاتی دورشدن کاروان را به نظاره ایستاد و سپس با تمام توان فریاد کرد.

گفت؛ ترا بخدا سوگند می دهم به کوفه مرو. بنی امیه را به حال خود بگذار!


این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.