این مقاله دارای چندین قسمت است برای دیدن قسمت های دیگر به فهرست مراجعه کنید.

اهمیت امـوری از ایـن دست، سبب شده که جامعه کوفه، غیرمتعارف و با ویژگی‌های منحصر در اذهان ترسیم شود؛ بنابراین باید آن دیار را از نگاه جامعه‌شناختی بررسی و ارزیابی کرد تا علل و عوامل بی‌وفایی‌های آن‌ها روشن شود.

حادثه عاشورا بیست سال پس از شـهادت امـام عـلی (ع) رخ داد و در ادامه خواهیم گـفت کـه در ایـن مدت، شیعیان کوفه به‌شدت تحت فشار قرارگرفتند و بسیاری از آن‌ها کشته یا کوچانده شدند و اگر چنین اتفاق‌هایی نمی‌افتاد، نسل عصر امام حسین (ع) نـسل جـدید بود. لذا مردم این شهر همان مردم عصرهای پیـشین نـبودند و برای شناخت ساکنان کوفه در سال شصت، نمی‌توان به همه اخبار مربوط به سال‌های قبل تمسک جست. اگر امام حسین (ع) از بـی‌وفایی یا باوفایی کوفیان سخن رانده است، منظور مردم عصر خودش اسـت نه عصرهای بعد. وقتی امام حسین (ع)  تصمیم گرفت به کوفه برود، برخی اطرافیان، بی‌وفایی کوفیان را به امام علی و امام حسن (ع) یـادآوری کردند، اما حضرت به یادآوری آن‌ها توجه نکرد. شاید بی‌توجهی حضرت به ایـن دلیـل بود که مردم آن روز غیر از مردم عصر پدر و حتی برادر بزرگوارش بودند؛ بنابراین، پیمان‌شکنی کوفیان در هر زمان را می‌بایست جـداگانه تجزیه‌وتحلیل کرد، چنان‌که ما در این پژوهش در پی‌شناخت جامعه کوفه در عصر امام حسین (ع) و در سـال شصت هـجری هستیم و به اخبار مربوط به مردمان پیشین کمتر توجه کرده‌ایم.

مشکل اساسی برای شناخت جـامعه کـوفه، غرض‌ورزی‌ها در ثبت تاریخ آن و عدم دسترسی به جزئیات حوادث است. به‌عنوان نمونه در تاریخ آمده است که در مـنزل هـانی موقعیتی برای مسلم پیش آمد که می‌توانست عبیدالله را بکشد، اما نکشت. اخبار در این مورد مـضطرب‌اند و مـا نـمی‌دانیم واقع امر چه بوده که مسلم چنین نکرد. آیا مراعات هانی را کرد که دوست نـداشت عبیدالله در خانه او کشته شود؟ اگر عبیدالله در حال عیادت کشته می‌شد، آیا عواطف مردم به نفع او تحریک نـمی‌شد؟ آیـا خـواست به فرموده پیامبر صلی‌الله‌علیه واله عمل کند که از ترور نهی کرده بود؟ به‌هرحال ما نمی‌توانیم قضاوت قطعی در این زمینه ارائه کنیم.

نمونه دیگر این‌که پس از مـحاصره کـاخ تـوسط مسلم، چنان مردم از اطراف او پراکنده شدند که هیچ یاری برای او نماند؛ درحالی‌که در میان هم‌پیمانان او، ازجان‌گذشتگانی چون «حبیب بن مظاهر» و «مسلم‌بن‌عوسجه» و «ابوثمامه» بودند که تا پای جان، امام را یاری کردند و در کربلا به شهادت رسـیدند. از سـرنوشت افرادی از این دست در این برهه حساس خبری نیست.

به‌هرحال، تحلیل‌های ارائه شده براساس همین خبرهای اندک و گـاه نـادرست است. اگر اخبارِ بیشتر و روشن‌تری از حوادث آن دوران داشتیم بهتر می‌توانستیم به تحلیل امور بـپردازیم. در ایـن نوشتار بدون این‌که به دنبال اثبات نظریه خـاصی بـاشیم درصـدد بررسی علت بی‌وفایی کوفیان به حضرت سیدالشهدا (ع) هستیم تا واقع امر روشن شود.

 

جمعیت کوفه

برای دست یافتن به آمار جـمعیت کـوفه در زمان قیام امام حسین (ع) نمی‌توان بـه آمـارهای مـربوط به سال‌های قبل تمسک جست، زیرا پس از شـهادت امـام علی (ع) وقتی «زیادبن‌ابیه» (م 53 ق) در سال پنجاه از سوی «معاویه» والی کوفه شـد، شیعیان را بـه‌شدت تحت فشار قرار داد؛ به تعقیب شـیعیان می‌پرداخت و حتی اگر آن‌ها را زیر سنگ می‌یافت، می‌کشت، آن‌ها را به وحشت می‌انداخت، دست و پایـشان را قـطع می‌کرد، به صلیب می‌کشید، با آهنِ گداخته چشمان آن‌ها را کور می‌کرد و نیز به‌جاهای دیگر مـی‌پراکند؛ به‌گونه‌ای که هیچ شیعه معروف و سـرشناسی در عـراق بـاقی نماند. [1]

بنابراین برای دسـت یـافتن به تعداد جمعیت کـوفه در زمـان قیام عاشورا باید به آمارهای همان زمان توجه کرد. برخی جمله‌های کوفیان در دعوت‌نامه‌ها چنین بـود: «انّا مـعک مائه ألف»[2]  و «أقدم علینا فنحن فی مـائه ألف.»[3] با توجه بـه ایـن‌که جـمعیتی هم طرفدار امام نبودند، می‌توان حدس زد که جمعیت کوفه، اعم از جنگ‌جو و غیر جنگ‌جو، زن و مرد و کودک، حدود صد و پنجاه هزار نـفر بوده است. این‌که در بعضی نقل‌ها آمده اسـت آن‌ها در نـامه‌ها نـوشته‌اند: «ان لک هـاهنا مائه ألف سیف»[4] از جـمله مـبالغه‌ها یا اشتباه‌هااست و ظاهراً اشاره به جمعیت طرفدار امام دارد، زیرا بیشترین آمار در مورد تعداد بیعت کنندگان بـا امـام (ع) چهل هزار نفر است. [5]

تعصبات و حساسیت‌های قبیله‌ای، موجب می‌شد تا کوفیان با مشاهده کوچک‌ترین نفع یا ضـرر، تصمیم‌گیری کـنند و از قبیله‌های دیگر عقب نمانند؛ به عبارت دیـگر تعصبات قبیله‌ای آنان را مردمانی عجول سـاخته بـود که نمی‌توانستند با درایت و تعمق تصمیم بگیرند و در نتیجه، دچار لغزش‌های مهلک می‌شدند.

 

ترکیب جمعیت کوفه

کـوفه بـه‌عنوان شـهری نـظامی در سـال 17 ق به دستور «عمر» ساخته شد[6] و در آن از قبیله‌ها و مکان‌های گوناگون و با فرهنگ‌های متفاوت گرد آمدند؛ بنابراین، شهری نوبنیاد، فاقد هویت تاریخی و پرخطر بود که ساکنان یکدست و هماهنگی نداشت. خلاصه تحقیق یکی از پژوهشگران در مورد اقوام و طـوایف ساکن در کوفه و ادیان آن‌ها چنین است:

در کوفه عناصر عرب، فارس، نبط و سریانی زندگی می‌کردند. قبایل عرب عبارت بودند از: قبیله‌های یمنی، شامل قضاعه، غسان، بجیله، خثعم، کنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمیر، همدان و نخع. قبایل عدنانی، شامل دو خاندان تمیم و بنی‌عصر می‌شد. برخی از خاندان‌های قبیله بنی‌بکر عبارت بودند از: بـنی‌اسد، غطفان، محارب و نـمیر. قبیله‌های عرب دیگر شامل کنانه، جدیله، ضیبعه، عبدقیس، تغلب، ایاد، طی، ثقیف، عامر و مزینه نیز در این شهر سکونت داشتند. در کوفه روح قبیله‌گری حاکم بود و هر قبیله در محله‌ای مشخص سکونت داشت و کسی جز هم‌پیمان‌های آن‌ها نمی‌توانست در آن‌جا ساکن شود، چنان‌که هـر قـبیله، مسجد و گورستان مخصوصی داشت، هم‌چنین از ادیان مختلف در کوفه زندگی می‌کردند، شامل مسلمانان (با فرقه‌های گوناگون)، مسیحیان و یهودیان. [7]

تعصبات و حساسیت‌های قبیله‌ای، موجب می‌شد تا کوفیان با مشاهده کوچک‌ترین نفع یا ضـرر، تصمیم‌گیری کـنند و از قبیله‌های دیگر عقب نمانند؛ به عبارت دیـگر تعصبات قبیله‌ای آنان را مردمانی عجول سـاخته بـود که نمی‌توانستند با درایت و تعمق تصمیم بگیرند و در نتیجه، دچار لغزش‌های مهلک می‌شدند.

به‌طورکلی، تعصبات قبیله‌ای مانع وفاق اجتماعی است و اگر وفاقی پدید آید، شکننده است، چرا که همواره بیم تبانی برخی علیه بـرخی دیـگر می‌رود. شهری که ترکیبی ناهماهنگ دارد، هر آن ممکن است یک دسته جو حاکم را تغییر داده، اجتماع را به سمت‌وسوی دیگر بکشانند.

ویژگی دیگر مردمان نظامی و کسانی که سلاح در اختیاردارند، سرکشی زودهنگام آن‌ها در برابر هـم اسـت و این امـر، اختصاص به مردم کوفه ندارد.

«ابن ابی الحدید» درباره مردم کوفه می‌نویسد:

اگر مسلم توان اداره نهضت را نداشت، عادتا وی را به کوفه نمی‌فرستاد. حتی ورود قدرتمندانه «عبیدالله» و تهدیدهای او تا هنگام محاصره کاخ، نتوانست مانع فـعالیت او شـود. قدرت عبیدالله و حوادث پیش‌آمده به‌گونه‌ای بود که شاید با تدبیرترین افراد توان مقابله با او را نداشتند.

قیل: إنّ أهل الکوفه کانوا قد فسدوا فی آخـر خلافه امیرالمؤمنین و کانوا قبائل فی الکوفه، فکان الرجل یخرج من منازل قـبیلته فـیمرّ بـمنازل قبیله أخری فینادی باسم قبیلته: یا للنخع مثلاً أو یاللکنده نداء عالیا یقصد به الفتنه و اثاره الشر، فیتالب عـلیه ‌ فـتیان القبیله آلتی مرّ بها فینادون: یالتمیم و یالربیعه و یقبلون إلی ذلک الصائح فیضربونه، فیمضی الی قبیلته فیستصرخها، فتسل السیوف و تـثور الفـتن[8]؛ اواخر حـکومت امام علی (ع) در میان مردم کوفه که قبیله‌ها متعدد بودند، فساد شده بود. شخصی از مـحل سکونت قبیله خود به میان خانه‌های قبیله‌ای دیگر می‌رفت و برای برپا کردن شـر، قبیله خود را بلند صدا مـی‌زد و مـثلاً می‌گفت: ای نخع، ای کنده. مردم قبیله‌ای که در میان آن‌ها فریاد می‌زد، بر سرش می‌ریختند و او را می‌زدند. او هم میان قبیله خود می‌رفت و از آن‌ها کمک می‌خواست و در نتیجه، به روی هم شمشیر می‌کشیدند و فتنه برپا می‌شد.

چنین مردمانی حتی در مـقابل حاکم خود نیز سرکشی می‌کنند، چنان که پس از مرگ «زیادبن‌ابیه» (سال 53) تا سال 60‌ ق پنج بار حاکم کوفه تغییر یافت.

 

عدم مدیریت نهضت

اگر جنبش‌های مردمی به‌درستی مدیریت و هدایت نشوند در حادثه‌ای ناگهانی و غیرمنتظره، حرکت آن‌ها کـم رنگ شده، دچار سردرگمی می‌شوند و گاه تغییر مسیر می‌دهند. به دلیل دوری امام حسین (ع) از کوفه، حضرت نتوانست به‌درستی جنبش را اداره کند. دراین‌باره، بعضی ضعف مدیریت مسلم را احتمال داده‌اند؛ اما آن‌چه عدم توان مدیریت مـسلم را بـعید می‌نماید این است که امام پس از رسیدن دعوت‌نامه‌ها و روشن شدن حساسیت امر، او را فرستاد. اگر مسلم توان اداره نهضت را نداشت، عادتا وی را به کوفه نمی‌فرستاد. حتی ورود قدرتمندانه «عبیدالله» و تهدیدهای او تا هنگام محاصره کاخ، نتوانست مانع فـعالیت او شـود. قدرت عبیدالله و حوادث پیش‌آمده به‌گونه‌ای بود که شاید با تدبیرترین افراد توان مقابله با او را نداشتند، چنان‌که شبیه این اتفاق در عصر امیرالمؤمنین (ع) و در آستانه پیروزی در جنگ «صفین» رخ داد.

ادامه را در مقاله «عقب گرد کوفیان» بخوانید.

این مقاله دارای چندین قسمت است برای دیدن قسمت های دیگر به فهرست مراجعه کنید.

اهمیت امـوری از ایـن دست، سبب شده که جامعه کوفه، غیرمتعارف و با ویژگی‌های منحصر در اذهان ترسیم شود؛ بنابراین باید آن دیار را از نگاه جامعه‌شناختی بررسی و ارزیابی کرد تا علل و عوامل بی‌وفایی‌های آن‌ها روشن شود.

حادثه عاشورا بیست سال پس از شـهادت امـام عـلی (ع) رخ داد و در ادامه خواهیم گـفت کـه در ایـن مدت، شیعیان کوفه به‌شدت تحت فشار قرارگرفتند و بسیاری از آن‌ها کشته یا کوچانده شدند و اگر چنین اتفاق‌هایی نمی‌افتاد، نسل عصر امام حسین (ع) نـسل جـدید بود. لذا مردم این شهر همان مردم عصرهای پیـشین نـبودند و برای شناخت ساکنان کوفه در سال شصت، نمی‌توان به همه اخبار مربوط به سال‌های قبل تمسک جست. اگر امام حسین (ع) از بـی‌وفایی یا باوفایی کوفیان سخن رانده است، منظور مردم عصر خودش اسـت نه عصرهای بعد. وقتی امام حسین (ع)  تصمیم گرفت به کوفه برود، برخی اطرافیان، بی‌وفایی کوفیان را به امام علی و امام حسن (ع) یـادآوری کردند، اما حضرت به یادآوری آن‌ها توجه نکرد. شاید بی‌توجهی حضرت به ایـن دلیـل بود که مردم آن روز غیر از مردم عصر پدر و حتی برادر بزرگوارش بودند؛ بنابراین، پیمان‌شکنی کوفیان در هر زمان را می‌بایست جـداگانه تجزیه‌وتحلیل کرد، چنان‌که ما در این پژوهش در پی‌شناخت جامعه کوفه در عصر امام حسین (ع) و در سـال شصت هـجری هستیم و به اخبار مربوط به مردمان پیشین کمتر توجه کرده‌ایم.

مشکل اساسی برای شناخت جـامعه کـوفه، غرض‌ورزی‌ها در ثبت تاریخ آن و عدم دسترسی به جزئیات حوادث است. به‌عنوان نمونه در تاریخ آمده است که در مـنزل هـانی موقعیتی برای مسلم پیش آمد که می‌توانست عبیدالله را بکشد، اما نکشت. اخبار در این مورد مـضطرب‌اند و مـا نـمی‌دانیم واقع امر چه بوده که مسلم چنین نکرد. آیا مراعات هانی را کرد که دوست نـداشت عبیدالله در خانه او کشته شود؟ اگر عبیدالله در حال عیادت کشته می‌شد، آیا عواطف مردم به نفع او تحریک نـمی‌شد؟ آیـا خـواست به فرموده پیامبر صلی‌الله‌علیه واله عمل کند که از ترور نهی کرده بود؟ به‌هرحال ما نمی‌توانیم قضاوت قطعی در این زمینه ارائه کنیم.

نمونه دیگر این‌که پس از مـحاصره کـاخ تـوسط مسلم، چنان مردم از اطراف او پراکنده شدند که هیچ یاری برای او نماند؛ درحالی‌که در میان هم‌پیمانان او، ازجان‌گذشتگانی چون «حبیب بن مظاهر» و «مسلم‌بن‌عوسجه» و «ابوثمامه» بودند که تا پای جان، امام را یاری کردند و در کربلا به شهادت رسـیدند. از سـرنوشت افرادی از این دست در این برهه حساس خبری نیست.

به‌هرحال، تحلیل‌های ارائه شده براساس همین خبرهای اندک و گـاه نـادرست است. اگر اخبارِ بیشتر و روشن‌تری از حوادث آن دوران داشتیم بهتر می‌توانستیم به تحلیل امور بـپردازیم. در ایـن نوشتار بدون این‌که به دنبال اثبات نظریه خـاصی بـاشیم درصـدد بررسی علت بی‌وفایی کوفیان به حضرت سیدالشهدا (ع) هستیم تا واقع امر روشن شود.

 

جمعیت کوفه

برای دست یافتن به آمار جـمعیت کـوفه در زمان قیام امام حسین (ع) نمی‌توان بـه آمـارهای مـربوط به سال‌های قبل تمسک جست، زیرا پس از شـهادت امـام علی (ع) وقتی «زیادبن‌ابیه» (م 53 ق) در سال پنجاه از سوی «معاویه» والی کوفه شـد، شیعیان را بـه‌شدت تحت فشار قرار داد؛ به تعقیب شـیعیان می‌پرداخت و حتی اگر آن‌ها را زیر سنگ می‌یافت، می‌کشت، آن‌ها را به وحشت می‌انداخت، دست و پایـشان را قـطع می‌کرد، به صلیب می‌کشید، با آهنِ گداخته چشمان آن‌ها را کور می‌کرد و نیز به‌جاهای دیگر مـی‌پراکند؛ به‌گونه‌ای که هیچ شیعه معروف و سـرشناسی در عـراق بـاقی نماند. [1]

بنابراین برای دسـت یـافتن به تعداد جمعیت کـوفه در زمـان قیام عاشورا باید به آمارهای همان زمان توجه کرد. برخی جمله‌های کوفیان در دعوت‌نامه‌ها چنین بـود: «انّا مـعک مائه ألف»[2]  و «أقدم علینا فنحن فی مـائه ألف.»[3] با توجه بـه ایـن‌که جـمعیتی هم طرفدار امام نبودند، می‌توان حدس زد که جمعیت کوفه، اعم از جنگ‌جو و غیر جنگ‌جو، زن و مرد و کودک، حدود صد و پنجاه هزار نـفر بوده است. این‌که در بعضی نقل‌ها آمده اسـت آن‌ها در نـامه‌ها نـوشته‌اند: «ان لک هـاهنا مائه ألف سیف»[4] از جـمله مـبالغه‌ها یا اشتباه‌هااست و ظاهراً اشاره به جمعیت طرفدار امام دارد، زیرا بیشترین آمار در مورد تعداد بیعت کنندگان بـا امـام (ع) چهل هزار نفر است. [5]

تعصبات و حساسیت‌های قبیله‌ای، موجب می‌شد تا کوفیان با مشاهده کوچک‌ترین نفع یا ضـرر، تصمیم‌گیری کـنند و از قبیله‌های دیگر عقب نمانند؛ به عبارت دیـگر تعصبات قبیله‌ای آنان را مردمانی عجول سـاخته بـود که نمی‌توانستند با درایت و تعمق تصمیم بگیرند و در نتیجه، دچار لغزش‌های مهلک می‌شدند.

 

ترکیب جمعیت کوفه

کـوفه بـه‌عنوان شـهری نـظامی در سـال 17 ق به دستور «عمر» ساخته شد[6] و در آن از قبیله‌ها و مکان‌های گوناگون و با فرهنگ‌های متفاوت گرد آمدند؛ بنابراین، شهری نوبنیاد، فاقد هویت تاریخی و پرخطر بود که ساکنان یکدست و هماهنگی نداشت. خلاصه تحقیق یکی از پژوهشگران در مورد اقوام و طـوایف ساکن در کوفه و ادیان آن‌ها چنین است:

در کوفه عناصر عرب، فارس، نبط و سریانی زندگی می‌کردند. قبایل عرب عبارت بودند از: قبیله‌های یمنی، شامل قضاعه، غسان، بجیله، خثعم، کنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمیر، همدان و نخع. قبایل عدنانی، شامل دو خاندان تمیم و بنی‌عصر می‌شد. برخی از خاندان‌های قبیله بنی‌بکر عبارت بودند از: بـنی‌اسد، غطفان، محارب و نـمیر. قبیله‌های عرب دیگر شامل کنانه، جدیله، ضیبعه، عبدقیس، تغلب، ایاد، طی، ثقیف، عامر و مزینه نیز در این شهر سکونت داشتند. در کوفه روح قبیله‌گری حاکم بود و هر قبیله در محله‌ای مشخص سکونت داشت و کسی جز هم‌پیمان‌های آن‌ها نمی‌توانست در آن‌جا ساکن شود، چنان‌که هـر قـبیله، مسجد و گورستان مخصوصی داشت، هم‌چنین از ادیان مختلف در کوفه زندگی می‌کردند، شامل مسلمانان (با فرقه‌های گوناگون)، مسیحیان و یهودیان. [7]

تعصبات و حساسیت‌های قبیله‌ای، موجب می‌شد تا کوفیان با مشاهده کوچک‌ترین نفع یا ضـرر، تصمیم‌گیری کـنند و از قبیله‌های دیگر عقب نمانند؛ به عبارت دیـگر تعصبات قبیله‌ای آنان را مردمانی عجول سـاخته بـود که نمی‌توانستند با درایت و تعمق تصمیم بگیرند و در نتیجه، دچار لغزش‌های مهلک می‌شدند.

به‌طورکلی، تعصبات قبیله‌ای مانع وفاق اجتماعی است و اگر وفاقی پدید آید، شکننده است، چرا که همواره بیم تبانی برخی علیه بـرخی دیـگر می‌رود. شهری که ترکیبی ناهماهنگ دارد، هر آن ممکن است یک دسته جو حاکم را تغییر داده، اجتماع را به سمت‌وسوی دیگر بکشانند.

ویژگی دیگر مردمان نظامی و کسانی که سلاح در اختیاردارند، سرکشی زودهنگام آن‌ها در برابر هـم اسـت و این امـر، اختصاص به مردم کوفه ندارد.

«ابن ابی الحدید» درباره مردم کوفه می‌نویسد:

اگر مسلم توان اداره نهضت را نداشت، عادتا وی را به کوفه نمی‌فرستاد. حتی ورود قدرتمندانه «عبیدالله» و تهدیدهای او تا هنگام محاصره کاخ، نتوانست مانع فـعالیت او شـود. قدرت عبیدالله و حوادث پیش‌آمده به‌گونه‌ای بود که شاید با تدبیرترین افراد توان مقابله با او را نداشتند.

قیل: إنّ أهل الکوفه کانوا قد فسدوا فی آخـر خلافه امیرالمؤمنین و کانوا قبائل فی الکوفه، فکان الرجل یخرج من منازل قـبیلته فـیمرّ بـمنازل قبیله أخری فینادی باسم قبیلته: یا للنخع مثلاً أو یاللکنده نداء عالیا یقصد به الفتنه و اثاره الشر، فیتالب عـلیه ‌ فـتیان القبیله آلتی مرّ بها فینادون: یالتمیم و یالربیعه و یقبلون إلی ذلک الصائح فیضربونه، فیمضی الی قبیلته فیستصرخها، فتسل السیوف و تـثور الفـتن[8]؛ اواخر حـکومت امام علی (ع) در میان مردم کوفه که قبیله‌ها متعدد بودند، فساد شده بود. شخصی از مـحل سکونت قبیله خود به میان خانه‌های قبیله‌ای دیگر می‌رفت و برای برپا کردن شـر، قبیله خود را بلند صدا مـی‌زد و مـثلاً می‌گفت: ای نخع، ای کنده. مردم قبیله‌ای که در میان آن‌ها فریاد می‌زد، بر سرش می‌ریختند و او را می‌زدند. او هم میان قبیله خود می‌رفت و از آن‌ها کمک می‌خواست و در نتیجه، به روی هم شمشیر می‌کشیدند و فتنه برپا می‌شد.

چنین مردمانی حتی در مـقابل حاکم خود نیز سرکشی می‌کنند، چنان که پس از مرگ «زیادبن‌ابیه» (سال 53) تا سال 60‌ ق پنج بار حاکم کوفه تغییر یافت.

 

عدم مدیریت نهضت

اگر جنبش‌های مردمی به‌درستی مدیریت و هدایت نشوند در حادثه‌ای ناگهانی و غیرمنتظره، حرکت آن‌ها کـم رنگ شده، دچار سردرگمی می‌شوند و گاه تغییر مسیر می‌دهند. به دلیل دوری امام حسین (ع) از کوفه، حضرت نتوانست به‌درستی جنبش را اداره کند. دراین‌باره، بعضی ضعف مدیریت مسلم را احتمال داده‌اند؛ اما آن‌چه عدم توان مدیریت مـسلم را بـعید می‌نماید این است که امام پس از رسیدن دعوت‌نامه‌ها و روشن شدن حساسیت امر، او را فرستاد. اگر مسلم توان اداره نهضت را نداشت، عادتا وی را به کوفه نمی‌فرستاد. حتی ورود قدرتمندانه «عبیدالله» و تهدیدهای او تا هنگام محاصره کاخ، نتوانست مانع فـعالیت او شـود. قدرت عبیدالله و حوادث پیش‌آمده به‌گونه‌ای بود که شاید با تدبیرترین افراد توان مقابله با او را نداشتند، چنان‌که شبیه این اتفاق در عصر امیرالمؤمنین (ع) و در آستانه پیروزی در جنگ «صفین» رخ داد.

ادامه را در مقاله «عقب گرد کوفیان» بخوانید.