بکیر، پسر حّر بن یزید ریاحی در کوفه ساکن بود . او نیز از قبیله ی بنی تمیم است. در تاریخ نقل زیادی از ایشان در کتب کهن وجود ندارد اما در برخی کتب چند قرن اخیر حرف هایی درباره او زده اند. حضور پسر حر در حادثه کربلا مشخص است و در شمار شهدا یاد شده است.

در روایات تاریخی  حضور بکیر بن حر در چندین کتاب آمده است:

 

حائری مازندرانی در معالی السبطین  بدون نقل سند می‌گوید: در کتاب های قدیم با اسناد معتبر دیدم وقتی حر به سوی امام حسین (ع) آمد فرزندش بکیر نیز همراهش بود. حر گفت آیا برای من راه توبه هست؟ حسین (ع) فرمود بله خدا بخشنده است پس شاد شد. امام فرمود این جوان کیست؟

حر گفت: مولای من این پسر من است و می خواهد شما را یاری کند...[1]

خیابانی تبریزی از الجوهر الثمین از امام الصادق (ع) از پدر بزرگوارشان نقل کردند: وقتی که حر پشیمان شد در روز عاشورا با پسر بکیر به سوی امام حسین (ع) آمدند. بکیر جنگید تا هفتادو دو نفر از آنان را کشت و در تاریخ گفته شده بیست و چهار نفر، حر در شهادتش خدا را شکر گفت و می گویند اسم پسرش علی بود.[2]

امام حسین (ع) در حق بکیر و حر اینگونه دست به دعا برداشت: «خدایا من از ایشان راضی هستم تو نیز از آنان راضی باش»

نحوه شهادت بکیر در عاشورا به چند صورت آمده است:

1. حر روز عاشورا پس از آن‌که سپاه عمر سعد را پند و اندرز داد به فرزند خود بکیر دستور داد که بر سپاه دشمن حمله کند، بکیر پس از عرض ادب خدمت امام حسین (ع) و وداع با آن بزرگوار رهسپار میدان مبارزه گشت و پس از به هلاکت رساندن هفتاد تن از نیروهای دشمن به نزد پدر بازگشت. از وی مقداری آب جهت رفع تشنگی طلب نمود، تا نیرو بگیرد و بر دشمن حمله کند.

حرّ گفت: اندکی بردباری کن و به میدان نبرد بازگرد؛ بکیر به میدان نبرد بازگشت و با کشتن شمار زیادی به درجه رفیع شهادت نایل آمد؛ هنگامی که حرّ بر بالین فرزندش بکیر آمد و وی را آغشته به خون دید گفت: سپاس خدایی را که بر تو منت نهاد تا در راه امام خود به شهادت برسی.

 

2. برخی دیگر شهادت او را این گونه نقل می ‌کنند: روز عاشورا هنگامی که بکیر به دستور پدرش حرّ، می‌ خواست با امام حسین (ع) وداع بنماید، به آن حضرت عرض کرد:

درود بر تو ای فرزند پیامبر من هم اکنون همراه تو هستم، از خدای خود می‌خواهم که در بهشت برین نیز ما را با تو جمع بگرداند، آن‌ گاه از آن حضرت درخواست کرد برای او و پدرش دعایی بکند، امام حسین (ع) در حالی که دست‌های خود را به طرف آسمان بلند کرده بود، گفت: «خدایا من از ایشان راضی هستم تو نیز از آنان راضی باش»؛ آن‌ گاه بکیر با پدرش، حر، رهسپار میدان جنگیدند و پس از برهم زدن صفوف دشمن و کشتن دویست تن به خدمت امام بازگشتند.

بار دیگر بکیر با تشویق پدر به سوی دشمن حمله‌ور شد و در حالی که چنین رجز می‌خواند:

أنَا بُکَیْرِ وَ أَنَا بنِ الحُرِّ • افْدی‌ حُسَیْناً مِن جَمیعِ الْضُّرِّ

أَرْجُو بِذاکَ الْفَوْز یَوْمَ الْحَشْرِ • مَعَ النّبی والأمامِ الطُّهرِ

منم بکیر و فرزند حر، جان خود را فدای حسین می‌کنم تا او را از هر آسیبی نگهدار باشم.

امیدوارم که در روز رستاخیز با پیامبر و امامان پاک جزو رستگاران باشم.

او سپس به دشمن حمله کرد و پس از کشتن پنجاه تن از آنان، تصمیم به بازگشت گرفت. حر به وی رسید و با خواندن این آیه «یا ایُّهَا الذینَ آمَنُوا اذا لَقِیتُم الذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الادْبار»[3] (ای کسانی که ایمان آورده ‌اید هنگامی که -در میدان نبرد- با کافران رو به رو گشتید که -به سوی شما- روی می‌آورند به آنان پشت مکنید) از بازگشتن او را منصرف کرد.

بکیر برای بار سوم به دشمن حمله کرد و شمار زیادی از آنان را به قتل رساند، در این هنگام عمر سعد دستور داد دسته جمعی به وی حمله کنند. بکیر با مشاهده آنان، گریزان سوی پدر بازگشت، حر و شماری از یاران امام به مدد او شتافتند ولی دشمن مانع از رسیدن آنان به بکیر شد و در حالی که غبار سختی فضا را گرفته بود، با ضرب شمشیر و نیزه دشمن، با گفتن شهادتین در دم آخر به درجه رفیع شهادت نایل آمد. هنگامی که حر فرزندش را به خون آغشته دید بسیار خرسند گشت و گفت: سپاس خدایی را که شهادت در راه امام حسین (ع) را نصیب تو گرداند و جاهل نمردی. آن‌گاه پیکر بی‌جان او را خدمت امام حسین (ع) آورد.[4]

این نقل ها از بکیر در تاریخ وجود دارد و می‌توان به این واقعیت رسید که حر با فرزند خود در کربلا بوده و هردو در عاشورا، در رکاب امام حسین (ع) شهید شدند.

دکتر سنگری عاشورا پژوه معاصر در موضوع پسر حضرت حر گفته‌ است:  قطعا پسر حضرت حر در کربلا حضور داشته است که ایشان با نام‌های علی با سندیت بیشتر و بکیر با سندیت کمتر در منابع نقل شده است. جناب حر دو نفر دیگر هم همراه داشتند غلامی به نام غره و برادری به اسم مصعب که این‌ها در ماجرای کربلا شرکت کرده‌اند.

 

[1] المازندرانی، معالی السّبطین، ١ / ٣6٨

[2] الزّنجانی، وسیله الدّارین، / ١١١

[3] سوره الانفال، آیه15

[4] اسرار الشهاده ج2، ص278. جواهر الایقان، ص83. تذکره الشهداء، ص178. فرسان الهیجاء ج1، ص51.